در اینجا بحث بسیار مهم و لازمی قابل طرح است كه طرح نشده است. من اصل این
مسأله را طرح می كنم و حلش را به جلسات بعد موكول می كنم. در گذشته این مطلب
را بیان كردند كه هر حركتی نیازمند به محرك است
[1]و آن برهان معروف محرك اولِ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 385
ارسطو كه مقدماتی دارد، یكی از مقدماتش همین است كه حركت نیازمند به محرك
است. حال ممكن است كسی در اینجا چنین بگوید: اینكه می گوییم «حركت نیازمند
به محرك است» و مقصودمان از «حركت» نقطه مقابل «سكون» است، به این
معناست كه دیگر سكون نیازی به مسكِّن ندارد و برای سكون همان عدم علة الحركة
كافی است؛ یعنی سكون چون امری عدمی است و همان عدم الحركة است و علةُ
عدم الحركة همان عدمُ علة الحركة است، پس قهرا در سكون، علیتْ مجازی
می شود.
كذاك فی الأعدام لا علیة
وإن بها فاهوا فتقریبیة
[2]
یعنی در میان اعدام علیت واقعی نیست، ولی اگر تلفظ به علیت می شود، به عنوان
امری تقریبی و مجازی است. اگر می گوییم «وجود الف علت است برای وجود ب»
و بعد می گوییم «عدم الف علت است برای عدم ب» مسلم است كه آنچنان رابطه ای
كه میان دو وجود برقرار است میان دو عدم برقرار نیست. چون خود عدم، عینیت
ندارد و فقط در ظرف ذهن اعتبار می شود پس علیت میان دو عدم هم، اعتباری
است. حال اگر سكون را امری وجودی بدانیم قهرا فرقی میان سكون و حركت باقی
نمی ماند و همان طور كه حركت علت می خواهد سكون هم علت می خواهد؛ یعنی
همان طور كه الكون فی المكان الثانی فی الآن الثانی- كه در تعریف حركت گفته
می شود- نیازمند به علت است، كونِ در مكان اول در آنِ ثانی هم نیازمند به علت
است. آنوقت اگر فرقی میان این دو نباشد، آیا آن برهان محرك اول كه از راه حركت
وارد می شوند و می گویند «هر حركتی نیازمند به محركی است و آن محرك هم باز
اگر متحرك باشد نیازمند به محرك دیگری است و باید منتهی شود به محركی كه
لا محرك له» قابل خدشه و مناقشه نخواهد بود؟ چون [بنا بر اینكه سكون هم امری
وجودی باشد] فرقی میان حركت و سكون نخواهد بود.
پس این مطلب، مطلب بزرگ و مهمی است كه ما باید خوب آن را تعقیب كنیم
و بیانی هم كه در اینجا دارند، برای اینكه جواب این سؤال را بدهد كافی نیست؛
چون در این بیان، شما قبول كردید كه در هر جا كه سكون هست یك امر وجودی
هست و یك امر عدمی هم هست، منتها می گویید ما سكون را به آن امر عدمی اطلاق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 386
می كنیم. مستشكل می گوید: حالا كه در هر جا كه سكون هست یك امر وجودی
هست كه همان حصول مستمر باشد و یك امر عدمی هم هست كه همان عدم حركت
باشد، پس در مورد حركت هم همیشه یك امر وجودی هست كه همان كمال اول
باشد و یك امر عدمی هم هست كه همان عدم حصول مستمر باشد و بنابراین دیگر
هیچ فرقی میان حركت و سكون باقی نمی ماند؛ آنوقت این اصلی كه فلاسفه، كلی و
مسلم گرفته اند كه میان ساكن و متحرك فرق است و برای حركتْ مؤونه زائده (یعنی
علت) می خواهند و برای سكون مؤونه زائده ای نمی خواهند، تكلیفش چه می شود؟
جواب این سؤال باشد برای جلسات آینده.
[1] - . چنین خواندیم: فصلٌ فی أنّ لكلّ متحرك محرّكا غیره.
[2] - . منظومه حكیم سبزواری.