آنچه من می خواهم عرض كنم این است كه اگر ما این حدوث به معنی سوم را كه فخر
رازی انكار كرده است انكار كنیم در عین اینكه حرف شیخ و مرحوم آخوند را هم
قبول كنیم به جایی ضرر نمی خورد. غیر از حركت توسطی، چیزهایی كه امثال شیخ
آنها را دفعی الحدوث و مستمرالبقاء می دانند از نوع اعدام اند. می دانیم كه عدم، امری
اعتباری است. در واقع به جای اینكه بگوییم «عدم «آن» چه نحوه وجودی دارد»
باید بگوییم چه نحوه وجودی برایش اعتبار می شود؛ یعنی چه نحو نفس الامریت
برایش اعتبار می شود. بحث ما درباره این است كه اشیاء در عالم زمان و زمانیات
چه نحو حدوثی دارند و اگر بحث درباره امور عینی واقعیِ وجودی است شامل
اعدام نمی شود. اعدام در واقع وجود ندارند كه بگوییم «تحقق این عدم آیا در «آن»
است یا در زمان؟ » آخر برمی گردد به اینكه برای اشیاء عدم اعتبار می شود: برای
«آن» عدم اعتبار می شود، برای آنی عدم اعتبار می شود، برای زمان عدم اعتبار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 302
می شود و برای زمانی هم عدم اعتبار می شود. تحقیق ما باید به این نحو باشد كه
هركدام از این اعدام چگونه اعتبار می شود. آنوقت حرف شیخ به این معنا درست
است كه عدم «آن» به صورت امری دفعی و زمانی اعتبار می شود، نه آنی.
اگر فخر رازی بخواهد بگوید «این عدم حتی قابل اعتبار هم نیست» حرفش
درست نیست. اما اینكه چیزی در عالم وجود داشته باشد كه وجودش دفعی (نه
آنی) و زمانی (نه تدریجی) باشد، این صحیح نیست.
حال برویم سراغ حركت توسطی. اگر ما آن طور كه قدمای قبل از
صدرالمتألهین قائلند حركت توسطی را امری عینی بدانیم و حركت قطعی را امری
اعتباری، درست است؛ واقعا در عالم چیزی وجود دارد كه دفعی الحدوث و
مستمرالبقاء است. ولی با براهینی كه صدرالمتألهین اقامه كرده حركت توسطیه به آن
معنا كه اصل باشد و حركت قطعی منتزع از آن باشد وجود ندارد.