شیخ فرموده: قسم سوم
[1]از اموری كه در حیطه زمانند اموری هستند كه اولا آنی
نیستند و ثانیا زمانی علی وجه الانطباق نیستند. این امور تمام وجودشان در زمان
است نه در «آن» ، ولی در عین اینكه به تمام وجود در زمانند زمانیِ علی وجه
الانطباق نیستند؛ یعنی وجود متدرّج ندارند بلكه وجود دفعی دارند. وقتی وجودْ
دفعی شد، قهرا این شی ء زمانی، كمیت و امتداد ندارد، و چون امتداد ندارد بر زمان
انطباق ندارد. (گفتیم كه انطباق یعنی در مقابل هر جزئی از این شی ء جزئی از زمان
قرار بگیرد. )
اینكه در اینجا می گوییم «امتداد ندارد» یعنی قابلیت برای اعتبار جزء ندارد
[2]،
امری بسیط است كه برای آن كمیت و امتداد نمی توان اعتبار كرد. ولی در عین حال
این بسیط غیر ممتد در امر ممتدی به نام زمان وجود دارد؛ به این معنا كه این بتمامه
در همه زمان وجود دارد، نه اینكه یك جزئش در ابتدای زمان، جزء دیگرش در
وسط زمان و جزء دیگرش در آخر زمان وجود دارد. این بتمامه در جزء اول زمان
وجود دارد، بتمامه در جزء دوم زمان هم وجود دارد و هرچه كه برای زمان جزء
اعتبار كنیم این بتمامه در آن جزء وجود دارد. یك شی ء است كه در زمان می غلتد و
سیلان دارد؛ مثل نقطه ای است كه در زمان سیلان دارد. مقصودمان از نقطه امر بسیط
است. این امر بسیط سیّال، به تمام وجودش در جزء اول زمان وجود دارد، بعد
می آید در جزء دوم، بعد در جزء سوم و. . . و تدریجا تمام این زمان را طی می كند.
پس این اشیاء دفعی الوجودند و در عین اینكه دفعی الوجودند زمانی الوجودند
نه آنی الوجود. فرق است میان اینكه شی ء آنی الوجود باشد یعنی زمانی الوجود
نباشد، و اینكه شی ء دفعی الوجود و زمانی الوجود باشد و آنی الوجود نباشد.
پس خلاصه حرف شیخ این است: بعضی اشیاء آنی الوجود و الحصول اند، یعنی
ظرف حصولشان نقطه فرضی از زمان است. این قسم خودش بر دو قسم است:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 284
آنی الحصولِ زمانی البقاء، و آنی الحصولِ آنی البقاء. و بعضی امور تدریجی الوجود و
قهرا تدریجی البقاءاند [3]. این امور وجودشان به حسب زمان امتداد دارد و در واقع
یك بُعد زمانی دارند و به حسب زمان، هر جزئی از وجود آنها بر جزئی از زمان عام
قابل انطباق است.
اما نوع سوم اموری می باشند كه دفعی الوجودند و در عین اینكه دفعی الوجودند
آنی الوجود نیستند. اینها زمانی الوجودند و قهرا زمانی البقاء هم هستند. تدریجی البقاء نیستند كه بگوییم بقائشان تدریجی است و فنا دارند، بلكه در تمام
زمان وجود دارند و عمر دارند و به معنی واقعی مستمرالبقاءاند. قسم دوم- یعنی
تدریجی البقاءِ تدریجی الفناء- هر مرتبه اش كه وجود پیدا می كرد دیگر بقا برایش
معنا نداشت، ولی این شی ء بسیط [4]، در عمود زمان وجود پیدا می كند و واقعا در
مقداری از زمان بقا دارد.
اینجا مثالی ذكر می كنم كه برای بحثهای بعد مفید خواهد بود. اگر كسی قائل به
حركت در جوهر نباشد- مثل خود شیخ- در نزد او جواهر جسمانی عالم از این قسم
سوم [5]می باشند؛ چون بنا بر كون و فساد [6]، ماده كه دفعةً صورتی را پذیرفت كون پیدا
می كند و كائن می شود و بعد واقعا عمر دارد؛ یعنی به همان نحو كه اول دفعةً [7]وجود
پیدا كرده است، در مقداری از زمان به تمام وجودش باقی است و وقتی عمرش به
پایان برسد یكدفعه به تمام وجود معدوم می شود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 285
شیخ مدعی است این امور، حصول و وجود در ابتدا- به این معنا كه به تمام
وجود در یك آغاز زمانی و نقطه فرضی زمانی (یعنی در یك «آن» ) حصول پیدا
كرده باشند- ندارند. (مثل امور تدریجی الوجود كه وجودی دارند در تمام زمان نه
حصولی در ابتدا؛ ابتدا دارند، ولی وجودی از خودشان در ابتدا ندارند. ) این موجود
ابتدا دارد به معنای اینكه زمان وجودش ابتدا دارد. این در تمام این زمانِ وجود
می غلتد و تمام این زمان ظرف وجود آن است.
این هم شق سومی كه شیخ گفته است.
اینجاست كه اشكال فخر رازی زنده می شود. فخر رازی می گوید ما نمی توانیم سه
قسم تصور كنیم، بلكه دو قسم بیشتر نداریم. اشیاء یا آنی الحصول اند، یعنی
حدوثشان در «آن» است منتها به قول شما اعم از اینكه آنی البقاء باشند یا
مستمرالبقاء؛ این می شود همان امور دفعی الوجود. دفعی الوجود بودن همان
آنی الحصول بودن است. و اگر دفعی الوجود نبود یعنی تدریجی الوجود است، و اگر
تدریجی الوجود باشد یعنی زمانیِ علی وجه الانطباق است. شق سوم ندارد.
فخر رازی این مطلب را به دو بیان ذكر كرده است. ابتدائا گفته: الأشیاء إمّا أن
یوجد شیئا فشیئا، اینها زمانیِ علی وجه الانطباق اند، و إمّا أن یوجد دفعةً، یعنی در
«آن» وجود پیدا كرده. دیگر نمی توان شق سوم فرض كرد. بعد تعبیرش را عوض
كرده و گفته: الأشیاء إمّا أن یحصل دفعةً (یعنی یوجد فی الآن) و إمّا أن یحصل لا
دفعةً بل قلیلاً قلیلاً. می گوید: ما شق سوم نمی توانیم فرض كنیم و اینكه شیخ خواسته
شق سومی فرض كند مثل این است كه انسان در ماورای متناقضین چیزی جستجو
كند. الشی ء إمّا أن یوجد دفعةً و إمّا أن یوجد لا دفعةً، یا: الشی ء إمّا أن یوجد شیئا
فشیئا و إمّا أن یوجد دفعةً، و این دو در حكم متناقضین می باشند.
چون بیان فخر رازی- اگرچه تصریح نكرده- بر این اساس بوده است كه حرف شیخ
چیزی شبیه ارتفاع نقیضین است، مرحوم آخوند اینجا در جواب به همین مقدار
قناعت می كند كه این دو، نه متناقضین اند نه در حكم متناقضین. مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 286
مرحوم آخوند می گوید شك ندارد كه اگر دو شی ء نقیضین یا در حكم نقیضین
باشند شق سوم ندارند. مثلا اگر الف و ب نقیضین باشند و یا خود الف و ب نقیضین
نباشند بلكه الف نقیض ج باشد و ب لازمه ج باشد [8]، الف و ب شق سوم ندارند. ولی
در جایی كه دو شی ء نه نقیضین باشند نه شبه نقیضین، شق سوم فرض دارد.
مرحوم آخوند می فرماید: شما می گویید «الشی ءُ إمّا أن یوجد شیئا فشیئا» ،
نقیض این [قضیه ] این است: و إمّا أن لا یوجد شیئا فشیئا. «لا یوجد شیئا فشیئا»
اعم است از اینكه یوجد فی الآن أو لایوجد شیئا فشیئا و لكن یوجد فی الزمان. «لایوجد شیئا فشیئا» مساوی نیست با: یوجد فی الآن. حرف شیخ این است: «لایوجد شیئا فشیئا» دو شق دارد: یكی اینكه: یوجد فی الآن، و دیگر اینكه: یوجد
فی الزمان دون أن یوجد فی الآن. شما چه دلیلی دارید بر اینكه این دو ملازم
یكدیگرند؟ !
تا اینجا- همان طور كه عرض كردم- بیان مرحوم آخوند فقط در رد استدلال
فخر رازی از جنبه منطقی است. راست است، اگر ما باشیم و تعبیر، «لایوجد شیئا
فشیئا» نه عین «یوجد فی الآن» است و نه ملازم با آن، ولی این مقدار بیان مرحوم
آخوند برای توجیه حرف شیخ كافی نیست، مگر اینكه بعدها بیشتر حرف شیخ را
تحلیل كنیم و ببینیم آن چیزهایی كه شیخ به عنوان مثال آورده است (یكی حركت
توسطیه است و یكی عدم «آن» ، كه همان مسأله ما نحن فیه است) نحوه وجودشان
چیست؛ آیا اینها واقعا در «آن» حدوث ندارند و در عین اینكه در «آن» حدوث
ندارند در زمان وجود دارند؟ این را باید بعدا از مثالهای شیخ و تتمه حرف شیخ- كه
بعدا خواهد آمد- به دست بیاوریم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 287
1 - . اسفار ج 3، ص 169 مرحله 7، فصل 36. 1 - . این همان قسمی است كه مورد ایراد و اعتراض فخر رازی واقع شده و احتیاج به بحث و دقت دارد. 2 - . در امور تدریجی علی وجه الانطباق هم، جزء بالفعل وجود ندارد، ولی آنجا قابلیت برای اعتبار اجزاء دارد.
[1] - . این همان قسمی است كه مورد ایراد و اعتراض فخر رازی واقع شده و احتیاج به بحث و دقت دارد.
[2] - . در امور تدریجی علی وجه الانطباق هم، جزء بالفعل وجود ندارد، ولی آنجا قابلیت برای اعتبار اجزاء دارد.
[3] - . اینجا ذكر نكرده ولی جای دیگر خوانده ایم كه لازمه اینكه تدریجی الوجودند این است كه تدریجی البقاء هم باشند. هرچه كه تدریجی الوجود باشد تدریجی البقاء هم هست؛ یعنی حدوثش و بقائش و فنائش با یكدیگر توأمند. از یك طرف حدوث است و همان حدوثْ ملازم با فنای تدریجی هم هست. از یك طرف وجود پیدا می كند و از طرف دیگر معدوم می شود. همین امور است كه می گویند وجود و عدم در آنها متشابكند و دست در گردن یكدیگر دارند، و اجتماع نقیضین هم لازم نمی آید.
[5] - . یعنی دفعی الوجود و زمانی البقاء.
[6] - . كسی كه قائل به حركت در جوهر نیست قائل به كون و فساد است.
[7] - . شیخ در اینجا نمی گوید در «آن» وجود پیدا كرد، می گوید دفعةً وجود پیدا كرد.
[8] - . در اینجا الف و ب در حكم نقیضین اند؛ چون لازم شی ء در حكم خود شی ء است.