بحث كلی تر این است: مرحوم آخوند از شیخ در شفا نقل می كنند كه فرموده است:
امور زمانی
[1]- و به تعبیر دیگر آنچه كه در طبیعت و در حومه زمان و زمانیات وجود
دارد- ممكن است به یكی از این سه نحوه وجود داشته باشد: اول اینكه آنی الحصول
باشد؛ یعنی وجودش در نقطه ای از زمان تحقق پیدا می كند، نه در خود زمان و
مقداری از زمان
[2]. هر مقدار هم كه زمان را كوچك فرض كنیم باز این امور در زمان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 279
صورت نمی گیرد، بلكه در «آن» صورت می گیرد
[3]. بعد می فرمایند: وصولات از این
قبیلند. اگر كره ای را به طرف یك سطح قائم حركت دهیم بالاخره نقطه ای از این كره
با نقطه ای از این سطح قائم تلاقی می كند. اسم این تلاقی وصول است. حركت در
زمان است ولی وصول، مقارن است با نهایت حركت نه با جزئی از حركت.
وصولات در حومه و حوزه زمان صورت می گیرند ولی در نقطه ای فرضی از زمان نه
در خود زمان
[4]. اگر شما می خواهید «تحقق در زمان» را بر «حصول در نقطه فرضی
زمان» نیز اطلاق كنید
[5]ما ابا نداریم و با شما مناقشه لفظی نمی كنیم
[6]، ولی اگر
مقصودتان این است كه این شی ء
[7]در مقداری از زمان- ولو آن مقدار به قدری
كوچك باشد كه برای ذهن غیرقابل تصور باشد- تحقق پیدا كرده، این صحیح
نیست. حركت همیشه در مقداری از زمان تحقق پیدا می كند، ولی وصول از سنخ
حركت نیست. وصول در نقطه ای از زمان تحقق پیدا می كند.
بعد فرموده است: اموری كه آنی الوجودند و ظرف تحققشان «آن» است نه
زمان، خود بر دو گونه اند: یكی اموری كه آنی الحصول و زمانی البقاءاند یعنی
حدوثشان در «آن» است ولی بقائشان در زمان؛ مثل همان مماسه و تلاقی در مثال
كره. وصول و تلاقی كره با سطح قائم در «آن» صورت می گیرد ولی اگر فرض كنیم
بعد از تلاقی، كره در جای خود بایستد، این تلاقی و تماس، در زمان بقا دارد؛ حال
هر چقدر طول بكشد: یك ثانیه، یك دقیقه، یك ساعت یا هزار سال. پس در «آن»
حدوث دارد و در زمان بقاء دارد، آنی الحدوث و زمانی البقاء است.
دوم: اموری كه آنی الحدوث و آنی البقاءاند؛ یعنی بقاء در زمان ندارند. مثلا:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 280
روی كره ای كه روی سطحی افقی در حال حركت است نقطه ای
[8]فرض كنید. نقطه ای
هم روی سطح افقی اعتبار كنید. وقتی این كره حركت می كند نقطه ای كه روی آن
است در یك «آن» به نقطه روی سطح وصول دارد، ولی حتی در آنِ دوم هم بقا
ندارد. بلكه شی ء متحرك در حالی كه حركت می كند در هیچ دو آنی در یك مكان
نیست؛ یعنی مجموعش در دو آن در یك مكان نیست. در هر آنی كه آن را در نظر
بگیرید «آنِ» بعدش مكانش عوض شده؛ یعنی مجموع مكانش در «آنِ» بعد غیر از
مجموع مكانش در «آنِ» قبل است.
[1] - . حاجی در حاشیه اشاره كرده اند كه اینجا مقصود از «زمانی» مقابل آنی نیست، بلكه مقصود امری است كه در طبیعت و در حومه زمان وجود دارد. بنابراین «آنی» هم داخل در زمانی به این اصطلاح هست.
[2] - . قبلا گفتیم كه حركتها در زمان صورت می گیرند نه در «آن» . هر اندازه حركت را سریعتر فرض كنیم و متقابلا مقدار مسافتی را كه طی شده كوتاهتر، باز هم حركت در زمان تحقق پیدا می كند. نور در هر ثانیه سیصدهزار كیلومتر طی می كند، پس یك متر را در یك سیصد میلیونیم ثانیه طی می كند، یك سانتی متر را در یك صدم این سیصدمیلیونیم طی می كند ویك میلی متر را در یك دهم این یك صدم. برای ما امكان ندارد چنین مقادیری از زمان را تخیل كنیم ولی بالاخره زمانْ مقدار است و امكان ندارد حركت در نقطه فرضی زمان تحقق پیدا كند، بلكه حركت باید در زمان محقق شود.
اینجا شیخ می گوید: قسم اول اموری هستند كه در زمان تحقق پیدا نمی كنند بلكه آنی الحصول اند.
[3] - . [یعنی از قبیل حركتها نیستند. ]
[4] - . یعنی: نه در مقداری از زمان. «در زمان صورت می گیرد» یعنی در مقداری از زمان صورت می گیرد.
[5] - . همان طور كه خود شیخ هم از اینها تعبیر به «زمانی» كرده است.
[6] - . بالاخره این امور هم در حوزه زمانند و با امور مجردِ مافوق زمان متفاوتند.
[8] - . نقطه به معنای فلسفی نه به معنای عرفی؛ مثلا [پاره ] خطی را روی كره فرض كنید كه قهرا در نهایت آن، نقطه ای اعتبار می شود. سر سوزن نقطه عرفی است نه نقطه فلسفی.