در
کتابخانه
بازدید : 519916تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه: اسلام و مقتضیات زمان
Expand اسلام و نیازهای زمان (1) اسلام و نیازهای زمان (1)
Collapse اسلام و نیازهای زمان (2) اسلام و نیازهای زمان (2)
Expand طرح اشكال و پاسخ اجمالی طرح اشكال و پاسخ اجمالی
Expand مقام عقل در استنباط احكام اسلامی مقام عقل در استنباط احكام اسلامی
Expand آیا اجتهاد نسبی است؟ آیا اجتهاد نسبی است؟
Expand جبر تاریخ از دو دیدگاه جبر تاریخ از دو دیدگاه
Expand نیروی محرّك تاریخ چیست؟ نیروی محرّك تاریخ چیست؟
Collapse نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1)
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2)
Expand جامعه و تاریخ از نظر قرآن جامعه و تاریخ از نظر قرآن
Expand آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟ آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
داستانی بین طلبه ها معروف است. در سالهای اولی كه ما قم بودیم، سه نفر از آقایان بودند كه شهریه می دادند: مرحوم آقای حجت، مرحوم آقای خوانساری و مرحوم آقای صدر. یك ماه ممكن بود شهریه ی این آقا بیشتر باشد، یك ماه شهریه ی آن آقا.

قهراً راجع به این موضوع بحث بود كه آیا آقای حجت اعلم است و باید مرجع تقلید باشد، به نماز ایشان باید رفت، یا آقای خوانساری و یا آقای صدر؟ طلبه ها وقتی می خواستند مضمون بگویند و شوخی بكنند، هرماه كه این آقا بیشتر شهریه می داد می گفتند این ماه ایشان اعلم و اتقی و اعدل هستند، ماه دیگر آن آقای دیگر بیشتر شهریه می داد می گفتند این ماه ایشان اعلم و اعدل هستند.

یا نقل می كردند كه در مشهد طلبه ای این جور می گفته كه هركس به من پول بدهد من او را عادل می دانم و می روم پشت سرش نماز می خوانم و نمازم هم اشكال ندارد، چون وقتی كه پول می دهد واقعاً فكرم درباره اش عوض می شود كه عادل است. شارع بیش از این از من نخواسته كه پشت سر امامی كه معتقدم عادل است نماز بخوانم، و من این جور هستم: هركسی كه به من پول می دهد، به دنبال پول دادن واقعاً اعتقاد پیدا می كنم كه او عادل است. بنابراین هیچ مانعی ندارد كه هركسی كه به من پول می دهد، به خاطر پول دادن هم كه باشد پشت سرش نماز بخوانم! .

ولی این حرفها واقعاً شوخی است. آیا واقعاً وجدان انسان این اندازه بازیچه ی منافع است كه هركس به آدم پول بدهد، اعتقاد انسان این بشود كه او اعلم است، او اعدل است، او عادل است؟ ! از هرجا و هر راه كه منافعش تأمین شد، حق و عدالت و درستی را واقعاً در همان جا تشخیص می دهد؟ .

من از این حرفهای آقایان این جور می فهمم كه اینها واقعاً انسانیت را به مسخره گرفته اند و وجدان انسان را آنچنان بی اساس و بی ریشه می دانند كه فقط تابع شكم است. سعدی می گوید:

مایه ی عیش آدمی شكم است
تا به تدریج می رود چه غم است
بنا بر این حساب، نه تنها مایه ی عیش آدمی شكم است، مایه ی همه چیز آدمی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 384
شكم است، مایه ی وجدان آدمی هم شكم است، مایه ی فكر آدمی هم شكم است! .

دلیل بر اینكه وجدان انسانی یك چنین ساختمانی دارد، این است كه برای ظالم ترین ظالمها هم لااقل لحظاتی پیش می آید كه در آن لحظات وقتی كه خودش می نشیند و فكر می كند، انصاف می دهد كه ظلم می كند؛ یعنی می فهمد، درك می كند و لهذا ناراحت می شود، عذاب وجدان می كشد. ممكن است از روش خودش دست برندارد، ولی عذاب وجدان را دارد.

یكی از آثار این فكر این است كه دیگر مجازات به عنوان یك عمل عادلانه، غلط می شود، چرا؟ برای اینكه اگر بنا بشود وجدان انسان تا این حد بازیچه ی منافعش باشد و به قول شوخی آن طلبه وقتی كه به او پول می دهند وجدانش آناً تغییر می كند، پس هر كاری را كه بر اساس منافعش می كند، آن وقت صد درصد معتقد است كه درست می كند، پس هیچ گاه مقصر نیست و اصلاً در دنیا مقصر وجود ندارد. بشر كسی را مقصر و مستحق مجازات می داند كه كاری را بكند كه به اعتراف وجدانش نباید كرد ولی منافعش آن طور اقتضا می كند، یعنی منافعش برضد وجدانش است. اما آدمی كه وجدانش صد درصد همان طور است كه كارش را انجام داده، كارش وجدانی است و وجدانش یك ذره برخلاف آن نمی گفته است، چطور ما می توانیم او را مجازات كنیم؟ .

امام حسین از هركسی كه سؤال می كرد مردم كوفه در چه وضعی هستند، می گفت: قُلوبُهُمْ مَعَكَ وَ سُیوفُهُمْ عَلَیْكَ شمشیرهایشان علیه توست در عین اینكه دلشان با توست، وجدانشان با توست اما منافعشان در جهت دیگری است؛ اَمّا رُؤَساؤُهُمْ فَقَدْ مُلِئَتْ غَرائِبُهُمْ. . . رؤسایشان به دلیل اینكه جوالهایشان از رشوه پرشده است، و غیر رؤسایشان هم به خاطر آن تعصب احمقانه ی عربی كه از رئیس قبیله پیروی می كنند، ولی در عین حال رئیس و مرئوس همه وجدانشان با توست، دلشان با توست. و این، حرف درستی است.

بعد می گوید:

ایده آلیستها می گویند اگر یكی پرولتر می شود و دیگری بورژوا، علتش آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 385
است كه سنخ تفكر آنها پیروی یكی از ایندو می باشد [1]. ما برعكس معتقدیم كه اگر این دو نفر دارای افكار متفاوت هستند، از این جهت است كه هریك به طبقه ی خاصی بستگی دارند. پرولتر برای این وجدان طبقاتی دارد كه او پرولتر است. چیزی كه باید توجه داشت این است كه این تئوری ایده آلیستی متضمن یك نتیجه ی عملی است. می گویند چون فلان شخص دارای تفكر بورژوازی است، بنابراین بورژوا شده است و چنین نتیجه می گیرند كه می توان این سبك تفكر را رها كرد و پرولتر شد. آن وقت دیگر سودكشی بورژوازی ور خواهد افتاد و هركس با رضامندی و اعتماد برای صاحب كار زحمت می كشد. این تئوری همان است كه از طرف سوسیالیستهای مسیحی و بانیان سوسیالیسم تخیلی دفاع شده است [2] شكی نیست كه انسان با یك درصدِ بالخصوص تابع منافع خودش است و دنبال آن می رود و یك سلسله افكار خود را با معیارهایی كه منفعتش را تأمین می كند می سنجد. ولی این به معنی آن نیست كه منافع انسان صددرصد افكار انسان را می سازد. انسان واقعاً دارای یك وجدان عالی انسانی است كه می تواند بدون آنكه قبلاً پایه های منافعش تغییر كند [و بر اساس آن بیندیشد] وجدان را در خدمت بگیرد به طوری كه خود وجدان روی روابط اقتصادی و منافع و توزیع ثروت و امثال اینها تأثیر بگذارد.
[1] من نمی دانم چنین حرفی به این شكل را چه كسی گفته است؟ !
[2] دیگران اگر گفته اند من نمی دانم، مخصوصاً كه ناقلش اینها هستند كه مطابق میل خودشان حرفهای آنها را نقل می كنند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است