در
کتابخانه
بازدید : 519791تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه: اسلام و مقتضیات زمان
Expand اسلام و نیازهای زمان (1) اسلام و نیازهای زمان (1)
Collapse اسلام و نیازهای زمان (2) اسلام و نیازهای زمان (2)
Expand طرح اشكال و پاسخ اجمالی طرح اشكال و پاسخ اجمالی
Expand مقام عقل در استنباط احكام اسلامی مقام عقل در استنباط احكام اسلامی
Expand آیا اجتهاد نسبی است؟ آیا اجتهاد نسبی است؟
Expand جبر تاریخ از دو دیدگاه جبر تاریخ از دو دیدگاه
Collapse نیروی محرّك تاریخ چیست؟ نیروی محرّك تاریخ چیست؟
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1)
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2)
Expand جامعه و تاریخ از نظر قرآن جامعه و تاریخ از نظر قرآن
Expand آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟ آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
جامعه ی انسانی چطور؟ آیا جامعه ی انسانی اینچنین است؟ یعنی افراد آنقدر با یكدیگر تركیب شده اند كه هیچ اصالتی ندارند و اصالت مال كل است؟ این جور نیست.

جامعه ی انسانی نه مثل درختها یا گوسفندهایی است كه در یك جا جمع اند كه اصالت صد درصد مال افراد و اجزاء است، و نه مثل یك مركّب طبیعی یا شیمیایی است كه اصالت صددرصد مال كل است. افراد انسان، هم محو در كل و تابع كل هستند و هم از نوعی استقلال در مقابل كل برخوردار و بهره مندند. لهذا این «جزء» می تواند «كل» خودش را تغییر دهد. انسان قادر است محیط خودش را تغییر بدهد، در عین اینكه تحت تأثیر و محكوم محیط خودش است. انسان، هم تحت تأثیر و ساخته ی محیط خودش است و رنگ محیط خودش را دارد و هم از نوعی آزادی و اختیار و استقلال در مقابل محیط خودش برخوردار است و حتی قدرت تغییر دادن آن را دارد.

اینكه نیروی گرداننده ی تاریخ- و به قول آقایان زیربنای تاریخ- چیست، به این دو شأن انسان مربوط است: یكی اینكه هر انسانی را از نظر سرشت انسانی اش باید در نظر بگیریم كه غرایز حاكم بر وجود انسان، آن غرایز اصلی كه انسان منهای هر تربیت و عادتی دارد، چیست؟ [و دیگر اینكه نقش فرد انسان در جامعه را باید لحاظ كنیم. ] .

در انسان غریزه ی ادامه ی حیات، غریزه ی رفع گرسنگی و عشق و تمایل به مواد خوراكی و لذت بخش از این جهت، هست. بدون شك غریزه ی اصیلی هم هست.

غریزه ی جنسی در انسان هست، غریزه ی اصیلی است. غریزه ی برتری طلبی در انسان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 359
هست، غریزه ی اصیلی است. حتی غریزه ی هنر و زیبایی در انسان هست و غریزه ی اصیلی است؛ یعنی انسان زیبایی را به خاطر خود زیبایی می خواهد نه به خاطر چیز دیگر. در انسان غریزه ی حقیقت جویی و علم خواهی هست. علم تنها به خاطر اینكه به انسان قدرت می دهد و مشكلات را حل می كند مطلوب نیست، بلكه خود علم مطلوبیت ذاتی دارد؛ یعنی اینكه انسان بداند واقعیت چیست، حقیقت چیست- ولو حقیقتی باشد مربوط به آن طرف كهكشانها و كوچكترین ارتباطی به زندگی اش نداشته باشد- باز خود «دانستن» برای انسان مطلوبیت دارد.

اگر ما این مطلب را كه زیربنای هر چیزی اقتصاد است، بخواهیم بر این جهت مبتنی كنیم كه «یگانه غریزه ی اصیل انسان غریزه ی اقتصادی است و سایر غرایز اصیل نیستند» حرف بسیار بی اساسی است. علمای امروز وحتی ماتریالیستهای امروز هم این را قبول نمی كنند. تاریخ هم این را نمی پذیرد. مشاهدات عینی درباره ی انسانها هم این را نمی پذیرد كه انسان همه چیز را به خاطر منافع اقتصادی می خواهد.

زندگی خانوادگی و تمایل مرد به انتخاب همسر و تمایل زن به انتخاب همسر فقط و فقط براساس تأمین منافع اقتصادی است! چنین چیزی نیست. تاریخ و جریانهای تاریخی این را نشان نمی دهد.

ولی ممكن است كسی بگوید نظریه ی «اصالت اقتصاد در تاریخ» مبتنی بر نظریه ی «وحدت غریزه در انسان» نیست تا یگانه غریزه ی اصیل انسان غریزه ی اقتصادی باشد، بلكه مبتنی بر اصل دیگری است كه می گوید: میان غریزه ی اقتصادی انسان و سایر غرایز یك تفاوت اصیل هست، كه تا اندازه ای هم حرف درستی است. درست است كه انسان، برتری طلب و جاه طلب آفریده شده و غریزه ی قدرت اصیل است، درست است كه عامل جنسی در انسان یك عامل اصیل است و همین طور سایر عوامل، اما فرق این است كه خواسته های اقتصادی انسان شرط ادامه ی حیات است، یعنی بدون آنها زندگی امكان ندارد، ولی سایر خواسته ها با اینكه اصالت دارد (یعنی انسان آنها را به عنوان مقدمه ی خواسته های اقتصادی نمی خواهد) در درجه ی دوم است؛ یعنی انسان فكر می كند باید زنده بماند تا بعد بتواند عشقش را تأمین كند، تا بعد بتواند تفنّن و زیبایی خودش را تأمین كند، تا بعد بتواند دنبال علم برود. اساس این است كه آدم زنده بماند. بدون رفع نیازهای اقتصادی، اصلاً انسان زنده نمی ماند.

به قول مولوی «آدمی اول اسیر نان بود» . اول باید شكم سیر باشد، بعد انسان دنبال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 360
ایمانش می رود. اینكه می گویند: شكم گرسنه ایمان ندارد، یك حرفی است؛ یعنی اول باید شكم سیر بشود تا بعد انسان بتواند دنبال غریزه ی ایمان برود. بگویید ایمان، خودش غریزه است. غریزه باشد، ولی اساس این است كه اول باید شكم سیر بشود.

جاه و قدرت و پست و مقام و همه ی اینها بعد از این است كه شكم سیر باشد. آدم وقتی كه شكمش گرسنه است، جاه می خواهد برای چه؟ مقام می خواهد برای چه؟ پست می خواهد برای چه؟ برتری یعنی چه؟ اول شكمش باید سیر شود. حتی عامل جنسی هم همین طور است. انسان بعد از سیری شكم به دنبال این عواطف می رود.

اگر شكم گرسنه باشد ممكن است یك كسی تا آخر عمرش هم همسر انتخاب نكند، چون در درجه ی اول باید دنبال نان برود.

می گفتند جوانی عاشق شده بود. زندگی اش را پدرش تأمین می كرد و هنوز گرم و سرد دنیا را نچشیده بود. پدرش را می دید كه راجع به این مسائل خیلی بی تفاوت است. فكر می كرد كه عقل پدرش نمی رسد و اصلاً پدرش درك ندارد. می گفت: چرا پدرم عشق را نمی فهمد، عاشقی را نمی فهمد؟ روزی پدرش را به ملامت كشید و از آن عوالم عشق خودش چیزی با او در میان گذاشت، گفت:

جان پدر! تو جلوه ی خوبان ندیده ای
روی چو ماه و زلف پریشان ندیده ای
ننشسته ای به گوشه ای از درد عاشقی
آن دم ز در رسیدن جانان ندیده ای
خیال می كرد پدرش این چیزها را نمی فهمد و ندیده. پدرش گفت:

جان پسر! تو سفره ی بی نان ندیده ای
جنگ عیال و گریه ی طفلان ندیده ای
ننشسته ای به گوشه ای از درد قرض خوار
آنگه ز در رسیدن مهمان ندیده ای
اگر اینها را ببینی، عاشقی را فراموش می كنی.

گرسنگی مسئله ای است كه اگر پیدا شد، آدم همه چیز را فراموش می كند؛ عشق را، ایمان را، علم را، هنر و زیبایی را فراموش می كند. پس انسان در درجه ی اول نگاهش به مسائل اقتصادی است. آنجا كه عقربه ی مسائل مربوط به شكم تغییر كرد، خواه ناخواه- چون این شرط اوّلی حیات است- همه چیز باید از آن تبعیت كند.

پیغمبر هم كه فرمود: مَنْ لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ معنایش این است كه اگر معاش نباشد، معاد نمی تواند وجود داشته باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 361
پس ممكن است كسی بگوید این مسئله ارتباطی به این مطلب ندارد كه ما بخواهیم از نظر روان شناسی ثابت كنیم كه یگانه غریزه ی اصیل حاكم بر بشر غریزه ی اقتصادی است و سایر غرایز اصالت ندارد، تا شما بگویید كه روان شناسی این مطلب را تكذیب می كند و برای انسان غرایز دیگر هم قائل است. خیر، از این جهت نمی گویم، بلكه از این نظر خاص می گویم كه در میان تأسیسات اجتماعی، تأسیسات اقتصادی و تأسیسات دیگر وجود دارد اما بشر همیشه این جور می بیند كه اگر تأسیسات اقتصادی نباشد زندگی نیست ولی اگر آنها نباشند می شود زندگی كرد، گرچه اگر باشند خیلی خوب و لازم است. این است كه اینها كه تغییر می كند، همه چیز تغییر می كند.

ممكن است كسی این حرف را به این شكل بیان كند. البته خود ماركسیستها این جور نمی گویند. ماركسیستها واقعاً معتقدند كه سایر تأسیسات، طفیلی است و در واقع انعكاسی و جلوه ای و به یك معنا مقدمه ای است بر تأسیسات اقتصادی، نه اینكه برای خودشان استقلال دارند ولی برای بشر این مهمتر است؛ خیر، هرگونه استقلالی را نفی می كنند.

حتی اگر این جور هم بخواهیم بگوییم باز مطلب درست نیست، چون معنایش این است كه هر وقت امر بشر دایر باشد میان گرسنگی و هریك از اینها، عامل گرسنگی تقدّم دارد. بسیار خوب، ولی مگر جریان تاریخ همیشه در گرو این جور قضایا بوده؟ مگر همیشه بشر سر پیچ گرسنگی كه می رسیده تاریخ را عوض كرده؟ این جور نیست.

اصلاً معنای این حرف این است كه وقتی انسان سیر باشد غرایز دیگر انسان فعالیت می كند، پس در آن وقت چرخ گرداننده ی تاریخ، آنها هم هستند و آنها هم در گردش تاریخ سهم بسزایی دارند.

بعلاوه ما تا این حد قبول نداریم كه حكومت غریزه ی اقتصادی بر همه ی افراد بشر از تمام غرایز دیگر قویتر باشد. انسان در تاریخ فداكاری می كند، چه فداكاریهایی كه منجر به دادن جان خودش باشد و چه فداكاریهایی كه مبنی بر نوعی سختگیری باشد مثل دادن فرزند و مال و ثروت به خاطر عقیده یا عصبیت. درباره ی آنجا كه تاریخ را عصبیت به گردش می آورد چه می گویید؟
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است