در
کتابخانه
بازدید : 519841تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه: اسلام و مقتضیات زمان
Expand اسلام و نیازهای زمان (1) اسلام و نیازهای زمان (1)
Collapse اسلام و نیازهای زمان (2) اسلام و نیازهای زمان (2)
Expand طرح اشكال و پاسخ اجمالی طرح اشكال و پاسخ اجمالی
Expand مقام عقل در استنباط احكام اسلامی مقام عقل در استنباط احكام اسلامی
Expand آیا اجتهاد نسبی است؟ آیا اجتهاد نسبی است؟
Collapse جبر تاریخ از دو دیدگاه جبر تاریخ از دو دیدگاه
Expand نیروی محرّك تاریخ چیست؟ نیروی محرّك تاریخ چیست؟
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1)
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2)
Expand جامعه و تاریخ از نظر قرآن جامعه و تاریخ از نظر قرآن
Expand آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟ آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
به نظر می رسد كه نظریه ی ماركسیستها یعنی جبر تاریخ، آنهم جبر مادی تاریخ و جبر مادی اقتصادی، به هیچ وجه قابل قبول نباشد. این را دیگران هم كه حتی مادی فكر می كردند، قبول نكرده اند از جمله راسل. راسل آدمی است كه مسلّم مادی فكر می كند ولی به این نظریه انتقاد می كند و می گوید نظریه ی درستی نیست. او می گوید سه عامل هستند كه از نظر حكومت بر زندگی بشر اصیلند و طبعاً هر سه صلاحیت دارند كه زیربنای مسائل زندگی بشر قرار گیرند. یكی از آنها همین منافع اقتصادی بشر است و یكی دیگر مسئله ی جنسی است [1]. می گوید عامل جنسی (یا بگوییم غریزه ی جنسی) یك غریزه ی اصیل در بشر است و در بسیاری از موارد تقدّم و حكومت پیدا می كند، یعنی عامل اقتصادی را از میدان بیرون می برد و بسیاری از پدیده ها، حوادث و جریانهای تاریخی معلول این غریزه ی بشر است. عامل دیگر برتری طلبی است، عامل قدرت طلبی و به مفهوم اخلاقی خودمان جاه طلبی.

جاه طلبی یك عامل اصیل در بشر است. یعنی این جور نیست كه بشر مقام و قدرت را برای تأمین منافع اقتصادی می خواهد؛ خیر، انسان مقام و قدرت را به خاطر خود قدرت و به خاطر خود جاه می خواهد. بسیاری از حوادث جهان معلول این خواهش بشر است. ما نمی توانیم حمله ی اسكندر به ایران و مصر و فتوحاتش را تنها معلول عوامل اقتصادی آن روز یونان بدانیم. عامل جاه طلبی اسكندر اگر نقش اول را در این حوادث نداشته، مسلّم بی تأثیر هم نبوده است. نمی شود تاریخ را یك شاخه ای توجیه كرد؛ یعنی تنها یك ریشه و یك شاخه ی اساسی داشته باشد و شاخه های دیگر همه فرع آن یك شاخه باشند. این جور نیست، این ساده گرفتن قضایاست.

این دو عامل دیگر را راسل هم قبول دارد. غیر از اینها باز عوامل دیگری هست كه ما از نظر علمی نمی توانیم آنها را ندیده بگیریم. بوعلی در نمط هشتم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 344
اشارات بحثی دارد كه البته درباره ی عوامل محرّك تاریخ نیست، بلكه تحت عنوان دیگری است ولی این نتیجه را می دهد. لذتهای بشر را تقسیم بندی و درجه بندی می كند، می گوید: نمی شود لذتهای بشر را به مطعوم و منكوح و ملبوس و امثال اینها محدود كرد، چیزهای دیگری وجود دارد كه ارزش آنها برای بشر كمتر از اینها نیست و در بسیاری از موارد، انسان این چیزها را فدای آنها می كند از جمله شرافت و عزّت و آزادگی.

این خودش یك ارزشی برای بشر و عاملی در زندگی اوست. چه بسا انسان منفعتی مادی، پول و ثروت و این جور چیزها برایش پیش بیاید ولی چون حس و عاطفه ی شرافت طلبی و آزادگی طلبی اش جریحه دار می شود، از آن صرف نظر می كند، آن را فدای این می كند. یا عواطف اخلاقی و نوع دوستی، اینكه انسان در زندگی ایثار بكند یعنی دیگری را بر خودش مقدّم بدارد، همان چیزی كه قرآن درباره ی انصار می فرماید: وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ [2]یا درباره ی امیرالمؤمنین [و حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام می فرماید: ] وَ یُطْعِمُونَ اَلطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْكِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً [3]. ایثار، فداكاری، خود را به نحوی از انحاء فدای نوع كردن و به عبارت دیگر نوع دوستی، برای بشر یك ارزشی است كه انسان منافع مادیش را فدای اینها می كند. علائق و عواطف خانوادگی به معنی فرزند دوستی، پدردوستی، مادردوستی، خواهردوستی یا برادردوستی، خودش مسئله ای است. آیا واقعاً انسان بچه اش را به خاطر منافع اقتصادی دوست دارد؟ یا پدرش را كه دوست دارد به خاطر منافع اقتصادی دوست دارد؟ یا برادر و خواهرش را؟ و چقدر از جریانهای تاریخی را همین عوامل به وجود آورده؛ یعنی مسیر تاریخ عوض شده به خاطر اینكه یك صاحب قدرت می خواسته بچه اش را به نوایی برساند.

معاویة بن ابی سفیان در عین علم و شناسایی كامل پسرش كه می داند او همان لیاقت خودش را هم ندارد، تحت تأثیر این عاطفه او را جانشین خود می كند. خود این بچه دوستی مسئله ای است در زندگی بشر.

همین طور است عواطف دینی. نه بخواهیم روی منطق دینی [این حرف را]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 345
بگوییم؛ تاریخ را مطالعه كنید. آیا خود عواطف دینی، مستقل از منافع اقتصادی و جنسی و جاه طلبی ها و این جور چیزها، بر زندگی بشر حكومتی نداشته است؟ خود تاریخ حكایت می كند كه بسیاری از اوقات، جریانهای دینی علی رغم منافع اقتصادی پیش می روند. خود همین [مسئله ای است ] كه انسان موجودی ایدئولوژیست است یعنی یك موجود عقیده ای است، تا آنجا كه می گوید: اِنَّ الْحَیاةَ عَقیدَةٌ وَ جِهادٌ [4]اصلاً زندگی انسانی این است كه انسان عقیده ای داشته باشد و در راهش جهاد كند، و این را كه انسان در خدمت عقیده اش نباشد و فقط در خدمت منافعش باشد دون شأن انسانیت تلقی می كنند.

بنابراین ما جبر تاریخ را به صورت جبر مادی اقتصادی كه اُسّ اساس، مسائل و شرایط اقتصادی است و چون شرایط اقتصادی جبراً تغییر می كند پس همه چیز باید تغییر بكند، هنوز نتوانسته ایم بپذیریم. البته شكی نیست كه عوامل اقتصادی از اساسی ترین عوامل زندگی بشر است، یعنی بشر نمی تواند بی اعتنا به این مسائل زندگی كند. این شاید با مفاهیمی كه ما خیلی اغراق آمیز می گوییم، جور در نیاید ولی می بینیم همین اسلام كه به عوامل معنوی، به ایمان و این جور مسائل و افرادی كه در راه ایمان و فی سبیل اللّه جهاد می كنند این همه اهمیت می دهد و واقعاً جهادهایی را جهاد فی سبیل اللّه- نه فی سبیل شكم، نه در سبیل منافع اقتصادی- تعبیر می كند، در عین حال درباره ی اینكه معاش و زندگی از ضرورتهای زندگی بشر است و انسان نمی تواند برای همیشه از آن شرایط سرپیچی كند [سخن می گوید. ] همه ی افراد بشر برای همیشه نمی توانند از این شرایط سرپیچی كنند. اگر هم یك فرد سرپیچی كند، همه ی افراد این جور نیستند. اگر هم جامعه ای موقتاً سرپیچی كند، برای همیشه نمی تواند. «مَنْ لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ» یك اصل بسیار اساسی است. در كافی این حدیث هست كه پیغمبر اكرم می فرمود: اَللّهُمَّ بارِكْ لَنا فِی الْخُبْز خدایا نان را بر ما مبارك بگردان، لَوْ لاَ الْخُبْزُ ما صَلَّیْنا وَ ما تَصَدَّقْنا وَ لا صُمْنا اگر ما نان نداشتیم نمی توانستیم نماز بخوانیم، نمی توانستیم روزه بگیریم، نمی توانستیم تصدّق بدهیم.

مولوی عارف قلندر هم می گوید: «آدمی اول اسیر نان بود» . اولی كه او می گوید،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 346
یعنی انسان قبل از هرچیز این نیاز را احساس می كند.

پس ما نمی خواهیم حكومت عامل اقتصادی را نفی كنیم. ما می خواهیم حصر این عامل را نفی كنیم و این اصالت مطلق را كه همه ی عوامل دیگر بر روی این عامل بنا شده اند و به خاطر آن به وجود آمده اند و كوچكترین تكانی كه این عامل بخورد، همه ی آنها تكان می خورند. این جور نیست. ممكن است شرایط اقتصادی تكان بخورد و شرایطی كه روی اساسهای دیگری بنا شده تكان نخورد، چون آن اساسهای دیگر ثابت است. ممكن است شرایط اقتصادی به خاطر ارتباط و پیوستگی، علت تغییر سایر شرایط بشود. ممكن هم هست آن شرایط، علت تغییر این شرایط بشود. هر دوی اینها هست. مثلاً ممكن است عقیده و ایمان، شرایط اقتصادی را تابع خودش قرار بدهد.

اینجا ما عبارتهایی از كتاب بعثت و ایدئولوژی آقای مهندس بازرگان نقل می كنیم. نویسنده مطلبی راجع به ایدئولوژیهای محدود بشر می گوید كه حرف درستی است. سخن ایشان بر این اساس است كه ایدئولوژیها بر دو قسم است (و این مطلبی است كه ما هم قبول داریم) . بعضی از ایدئولوژیها یا طرحها اصلاً مربوط به شرایط خاص زندگی است، نظیر اینكه الآن تهران دچار مشكل ترافیك است [5]، كسی طرحی برای حل آن تهیه می كند. البته او هیچ وقت نمی تواند ادعا كند كه طرح من طرحی است كه برای همه ی زمانها و مكانها درست است، در بمبئی هم همین طرح را اجرا كنید، صد سال دیگر هم همین طرح را اجرا كنید. نه، این درست نیست. این طرحی است مربوط به این شرایط زمانی و مكانی خاص. این شرایط كه تغییر كرد طرح هم تغییر می كند.

ولی طرحهایی هست كه اصلاً به این مشكلات مربوط نیست، به مشكلاتی در سطح كلی تری از زندگی بشر مربوط است كه آنها ثابت است و تغییر نمی كند، آنها خطوط اصلی زندگی بشر است، نظیر اینكه آیا زندگی بشر باید براساس تساوی افراد باشد یا تبعیض؟ آیا باید حقوق افراد بشر براساس نژادها یا زبانها یا منطقه ها متفاوت باشد یا نه؟ باید جواب بدهیم، یا بگوییم بله یا بگوییم نه. حال اگر كسی گفت نه، می گوییم این جوابی است برای همه ی زمانها و همه ی مكانها. این را نمی شود با
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 347
طرحی كه برای حل مشكل ترافیك به وجود آمده مقایسه كرد كه ممكن است فقط ده سال درست باشد، بعد از آن درست نباشد.

راجع به ایدئولوژیهای بشر می گویند:

اندیشه ها و نظریات ابراز شده در عین آنكه با هم اختلاف فاحش و گاهی مخالفت دارند، ولی هركدام در ظرف مكانی و زمانی خود و در چارچوبی كه آنها را به وجود آورده است (كه بسیاری از طرحها معلول شرایط خاص زمانی و مكانی هم هست) [6]اگر نگوییم صد درصد درست و مفید بوده است ولی از جهات زیادی قابل دفاع بوده اند، اما خارج آن چارچوب یعنی در شرایط دیگر ارزش و اثر خود را از دست می دهند.

بعد وارد حرف كارل ماركس می شوند كه گویا خودشان هم قبول ندارند. او این سخن را به صورت یك اصل كلی ذكر می كند، می گوید:

هیچ نوع نظم اجتماعی پیش از آنكه تمام نیروهای تولیدی مربوط به آن (چون پایه و اساس، نیروهای تولیدی است)به درجه ی تكامل نرسیده اند از میان نمی رود، و هیچ گاه قبل از آنكه شرایط وجودی روابط در رحِم جامعه ی سابق پخته و رسیده نشود، روابط تولیدی جدید و عالیتر به ظهور نخواهد رسید.

خود روابط تولیدی یك جریان علت و معلولی را طی می كند، همین طور كه اینها دوره ها را از نظر اقتصادی تقسیم بندی كرده اند به دوره ی اشتراك اولیه، بعد دوره ی مالكیت و بردگی و فئودالیسم، بعد دوره ی بورژوازی، دوره ی كاپیتالیسم و بعد هم دوره ی سوسیالیسم، كه آن روابط تولیدی- كه جبری و مادی و صد درصد خارج از اختیار بشر تغییر می كند [7]- جریان خودش را طی می كند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 348
این است كه می گویند لازمه ی حرف ماركسیسم جبر مطلق به معنی نفی اختیار است، جبری كه حتی نقش بشر را به طور كلی به صفر می رساند، یعنی نقش آزادی فرد را بكلی به صفر می رساند.

لهذا بشریت همیشه تنها مسائلی را تحت نظر می گیرد كه قادر به حل آن است، و یك مسئله تنها هنگامی به وجود می آید كه شرایط مادی لازم برای حل آن نیز وجود پیدا كرده یا لااقل در شرف تشكیل و ایجاد است.

كلیِ اینها درست، ولی عمده ی مطلب این است كه می خواهد بگوید آن شرایط مادی لازم همیشه به زمان خاص و مكان خاص محدود است.

یك روش تازه ی تولید محصول كه در یك محیط ایدئولوژیك خصمانه به وجود آید پایدار نبوده، پیش از آنكه نمو كند از میان می رود. اما فشار ایدئولوژیِ شایسته ی سیستم قدیم بر دوش مردم روز به روز افزون می گردد تا به نقطه ی غیرقابل تحمل نزدیك شده و وقت درهم شكستن آن فرا رسد.

عجیب این است كه این آقایان كه درباره ی همه ی ایدئولوژیها و نظامها قائل به تغییر و عدم ثبات و جاودانگی هستند، راجع به ایدئولوژی خودشان چنین حرفی نمی زنند، در صورتی كه این یك استثناست. می گویند- شاید درست هم هست؛ یعنی ما كه می گوییم درست است، از حرف دیگران می گوییم درست است- بشر یك دوره های تاریخی را از نظر شرایط مادی زندگی طی كرده است. دوره ی صیادی به عقیده ی اینها دوره ی اشتراك اولیه بوده. بعد دوره ی كشاورزی پیدا شد. در دوره ی كشاورزی كه مسئله ی زمین به وجود آمد و موضوع «اختصاص» پیدا شد، مالكیت به وجود آمد. مالكیت كه به وجود آمد، به دنبال خود بردگی و اختلاف طبقاتی را به وجود آورد. بعد در شرایط دیگری بورژوازی به وجود آمد و الی آخر تا می رسد به دوره ی سوسیالیسم. ولی چنین وانمود می شود كه سوسیالیسم، دیگر آخرین دوره ی بشر و نظام خاتم است. نمی گویند بعد از سوسیالیسم دوره ی دیگری هم وجود دارد؛ نه، به اینجا كه رسید به پایان رسیده است. به چه دلیل؟ همان طور كه اشتراك اولیه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 349
به حكم ضرورت به مالكیت تبدیل شد، از كجا كه این اشتراك ثانوی كه در سطح بالاتری است باز به یك نوع مالكیتی در سطح بالاتر منتهی نشود؟ .

بعضی می گفتند: حركت تاریخ حركتی حلزونی است [8]، یعنی حركتی دایره ای است كه در عین حال رو به بالاست؛ یعنی این شی ء كه حركت می كند، به نقطه ی اول می رسد ولی نه به عین نقطه ی اول بلكه به محاذی نقطه ی اول در سطح بالاتر، باز همین جور می آید در سطح بالاتر. [تاریخ مسیرش را] این گونه طی می كند.

از كجا كه اشتراك دومرتبه به مالكیت فردی- ولی در سطح بالاتر و در شكل [كاملتری ] - برنگردد؟ درباره ی هر فكری می گویند این فكر قابل كهنه شدن است الاّ ماركسیسم. باز هم اینجا نقل كرده اند كه:

فلسفه و تئوری در نظر لنین به منزله ی عقیده و مذهب است [9]. در كتاب مادیت و انتقاد تجربی در سال 1908 چنین می نویسد: شما نمی توانید حتی یكی از فرضیات اساسی یا یك جزء ذاتی از فلسفه ی ماركسیسم را حذف كنید بدون آنكه ترك حقیقت واقعی كرده باشید و بدون آنكه در آغوش دروغهای ارتجاعیون بورژوا قرار گرفته باشید. فلسفه ی ماركس مانند یك قطعه ی محكم پولاد است.

پس، از نظر این آقایان ماركسیسم لااقل در اجزاء ذاتی اش [ثابت است. ] باز در همین كتاب نقل كرده اند كه لنین بدون آنكه بگوید كه من دارم تغییراتی در ماركسیسم می دهم، زیركانه تغییرات زیادی در آن داده است ولی در عین حال باز این مطلب را قبول می كند كه اصول ماركسیسم تغییرناپذیر است، مثل پولاد محكم است و تغییر نمی كند.

این استثنا از كجاست؟ ! اگر همه چیز تغییر می كند، پس ماركسیسم هم باید تابع شرایط تاریخی خودش باشد. شرایط تاریخی به عقیده ی شما نمی تواند ثابت بماند، پس ماركسیسم هم نمی تواند ثابت بماند. باز عبارات دیگری در این زمینه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 350
گفته اند:

لنین گفته است مهمترین قسمت فلسفه ی اجتماعی ماركس این فرضیه است كه سیستم تولید اقتصادی، دستگاهی است كه كلیه ی مؤسسات ایدئولوژیك و اجتماعی جامعه بر آن بنا شده است. به عقیده ی ماركس تصورات یا افكار و ایده ها در یك جامعه معرّف عین حقیقت نیست، بلكه صور مبهم و معمایی از آن را جلوه می دهد؛ در حالی كه محرّكات ایده آلی، اسباب و علل اصیلی نبوده، نیروی جبریِ منافع و روابط طبقات، محرّك واقعی است و ایدئولوژی مخلوق شرایط اقتصادی می باشد. ضمناً عقاید و افكار هر فرد انعكاس افكاری است كه از طرف طبقه ای كه این فرد متعلق به آن می باشد، به وجود آمده است.

عین این حرف درباره ی ماركس هست: ماركس در یك شرایط خاصی از اجتماع زندگی می كرده و آن شرایط اجتماعی كه مثلاً بر مردم آلمان حكومت می كرده- در مدتی كه ماركس آنجا بوده- طبعاً باید بر او هم حكومت می كرده، و شرایطی كه بر مردم انگلستان حكومت می كرده- در وقتی كه ماركس آنجا بوده- بر او هم حكومت می كرده. بر این اساس ماركس نمی توانسته بر ضد آنچه كه شرایط اقتصادی زمانش ایجاب می كرده فكر كند، پس ناچار این جور فكر كرده است. آیا امروز شرایط اقتصادی آلمان همان شرایط است؟ یا شرایط امروز دنیا همان شرایط آن روز آلمان یا انگلستان است؟ آنها كه تغییر كرده، پس ماركسیسم هم باید به نوبه ی خود از میان رفته باشد.

این مطلبی را كه اینها گفته اند، حتی غیر ماركسیستها هم به عنوان اینكه حرف شیرینی است در كلمات خودشان نقل كرده اند و آن اینكه: هر چیزی تابع شرایط تاریخی و فضای اجتماعی خودش است و وقتی كه فضای اجتماعی و شرایط تاریخی تغییر كرد، آن چیز از بین می رود یا لااقل از حركت باز می ماند و می خواهد جامعه را در وضع خودش ثابت و پابرجا نگه دارد.

آقای مهندس مثلی ذكر می كنند كه برایتان عرض می كنم:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 351
همان طور كه در طرحهای بزرگ شهرسازی و عمرانی و در برنامه های وسیع كشوری معمول است كه یك نقشه ی كلی و شالوده ی اساسیِ قابل توسعه با خطوط اصلی متناسب و به منظور هدف عالی مورد نظر تدوین می گردد و روی كاغذ می آید و سپس ابداعات اجرایی و عملیات اختصاصی با واقع بینی های دائم و دقیق به فراخور احتیاجات و امكانات ولی در چارچوب و با رعایت طرح كلی متدرجاً انجام می گردد. . .

خلاصه ی مطلب این است كه وقتی بخواهند شهری را بسازند، این شهر یك طرح كلی دارد كه از طرف مهندسین شهرداری تعیین می شود و مردم در آن دخالتی ندارند. در داخل این طرح، مردم آزادی دارند كه خانه های خودشان را به هر شكل و كیفیتی كه دلشان خواست بسازند. آن طرح كلی، ثابت است و آنچه كه قابل تغییر است و شهرداری هم اجازه ی تغییر می دهد [شكل و كیفیت خانه هاست ] ؛ اینجا را می خواهیم این جور بكنیم، آنجا را آن جور. فرض كنید خانه های خودمان را با چوب ساخته بودیم، بعد تیرآهن پیدا شد، آن را خراب می كنیم دومرتبه با تیرآهن می سازیم. زندگی بشر هم یك جنبه های ثابت دارد و یك جنبه های متغیر در داخل جنبه های ثابت.
[1] مسئله ی جنسی، مسلّم در ماركسیسم مطرح نبوده است.
[2] حشر/9
[3] دهر/8
[4] [استاد شهید در كتاب انسان كامل در اینكه این جمله حدیثی از امام حسین علیه السلام باشد اظهار تردید كرده اند. ]
[5] این را ایدئولوژی نمی شود گفت، طرح می شود گفت.
[6] . [عبارات داخل پرانتز از استاد شهید است. ]
[7] لازمه ی حرفشان است، اگرچه قبول نمی كنند.
[8] [ویكو مورّخ ایتالیایی ]
[9] یعنی همین طور كه مذهبیون مذهب را امری جاویدان و غیرقابل تغییر و نسخ می دانند، او هم ماركسیسم را چنین می داند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است