در
کتابخانه
بازدید : 519798تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه: اسلام و مقتضیات زمان
Expand اسلام و نیازهای زمان (1) اسلام و نیازهای زمان (1)
Collapse اسلام و نیازهای زمان (2) اسلام و نیازهای زمان (2)
Expand طرح اشكال و پاسخ اجمالی طرح اشكال و پاسخ اجمالی
Collapse مقام عقل در استنباط احكام اسلامی مقام عقل در استنباط احكام اسلامی
Expand آیا اجتهاد نسبی است؟ آیا اجتهاد نسبی است؟
Expand جبر تاریخ از دو دیدگاه جبر تاریخ از دو دیدگاه
Expand نیروی محرّك تاریخ چیست؟ نیروی محرّك تاریخ چیست؟
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1)
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2)
Expand جامعه و تاریخ از نظر قرآن جامعه و تاریخ از نظر قرآن
Expand آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟ آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عرض كردیم یكی از جهات این است كه اسلام در اساس قانونگذاری، روی عقل تكیه كرده است؛ یعنی عقل را به عنوان یك اصل و به عنوان یك مبدأ برای قانون به رسمیت شناخته است و لهذا شما می بینید فقهای ما این مطلب را به طور قطع قبول كرده اند، یعنی مسئله ای است مورد اجماع و اتفاق. وقتی كه پرسیده می شود مبادی استنباط احكام چیست؟ می گویند چهار چیز است: كتاب (قرآن) ، سنت (قول و عمل پیغمبر و یا ائمه ی اطهار كه آن هم باز از سنت پیغمبر كشف می كند) ، اجماع (اگر در جایی از كتاب و سنت چیزی نبود، ما به دلیل اجماع كشف می كنیم) و عقل. و این خیلی عجیب به نظر می رسد كه در دینی در مبادی استنباط، عقل را در ردیف كتاب آسمانی قرار بدهند، بگویند این مبادی چهارچیز است و یكی از آنها عقل است. این اولاً متضمن این مطلب است كه آن دین به تضادی میان عقل و كتاب آسمانی و سنت معتقد نیست، و اگر معتقد به این تضاد بود محال بود كه آن را در عرض این قرار بدهد، بلكه آن طوری رفتار می كرد كه در بعضی ادیان دیگر هست كه می گویند: دین فوق عقل است و عقل حق مداخله در مسائل دینی را ندارد. از آنجا كه تضادی میان عقل و آنچه كه خود دارند احساس می كنند، ناچار می گویند عقل حق مداخله ندارد.

اینكه فقه اسلامی عقل را به عنوان یك مبدأ برای استنباط می شناسد، چیزی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 299
است كه راه را باز كرده است. چگونه راه را باز می كند؟ ریشه اش این است كه می گویند: احكام اسلامی، احكامی است زمینی یعنی مربوط به مصالح بشریت.

تعبیر فقها این است كه احكام، تابع مصالح و مفاسد واقعی است؛ یعنی واجبها تابع مصلحتهای ملزمه برای بشر است و حرامها تابع مفسده های ملزمه. اگر اسلام چیزی را گفته واجب است به این دلیل است كه یك مصلحت ملزمه ای در كار بوده، و اگر چیزی را گفته حرام است به دلیل یك مفسده ی بسیار مهمی است. فقها می گویند آن مصلحتها و مفسده ها به منزله ی علل احكامند.

حال اگر در جایی ما بدون آنكه در قرآن یا سنت چیزی داشته باشیم، به حكم عقل مصلحت یا مفسده ای را كشف كنیم، به حكم آن آشنایی كه با روح اسلام داریم - كه اگر مصلحت مهمی باشد اسلام از آن صرف نظر نمی كند و اگر مفسده ی مهمی باشد اسلام اجازه نمی دهد- فوراً به حكم عقل، حكم شرع را كشف می كنیم. اسلام دینی است كه اعلام كرده: ما از مصلحتها و مفسده های مهم نمی گذریم. امروز عقل ما [1]مصلحت را كشف كرده، پس لزومی ندارد كه در قرآن و سنت دلیلی داشته باشیم.

اینجا حتماً شما باید براساسش فتوا بدهید. عقل این مفسده را كشف كرده، حتماً باید بر این اساس فتوا بدهی. پس چون احكام تابع مصالح و مفاسد نفس الامری هستند و این مصالح و مفاسد هم غالباً در دسترس ادراك عقل بشر است، پس عقل بشر هم می تواند خودش قانون اسلام را كشف كند. اگر بگویید: چنانچه اسلام چنین چیزی می خواست خودش می گفت، می گوییم: چه می دانی؟ شاید گفته و به ما نرسیده و لزومی هم ندارد كه گفته باشد. وقتی كه همین قدر به ما گفته عقل خودش یك حجت است؛ خداوند دو حجت دارد: حجت ظاهری و حجت باطنی؛ حجت ظاهری پیغمبرانند كه عقل خارجی هستند و حجت باطنی عقل است كه پیغمبر درونی است، همین برای ما كافی است. این همان چیزی است كه خود اسلام گفته است.

به دنبال این مطلب مسئله ی دیگری پیدا می شود كه فقها آن را طرح كرده اند و آن اینكه: شما كه اینقدر برای عقل شخصیت و استقلال قائل شدید، اگر در جایی كتاب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 300
و سنت به طور صریح و قاطع دستوری داد و عقل به طور صریح و قاطع ضد آن را گفت، چه می كنید؟ جواب می دهند كه این فقط «اگر» است، شما نشان بدهید كجا چنین چیزی هست. بله، یك وقت هست كه ظاهر قرآن و سنت- نه نصّ قاطع آنها- مطلبی را می گوید و عقل به طور قاطع بر ضدش می گوید. ولی ظاهر قرآن غیر از نصّ قرآن است. خود حكم عقل، دلیل بر این است كه آن ظاهر مقصود نیست. ما از ظاهر قرآن و سنت به حكم دلیل قاطع عقل دست برمی داریم. این، تعارض قرآن و عقل نیست.

گاهی نصّ قرآن یا نصّ سنت است و یك دلیل ظنّی عقلی، یك تخمین عقلی، یك حدس عقلی؛ شما آن را معارض قرار می دهید. می گویند تخمین و ظنّ و گمان، نه؛ آنجایی كه حكم عقل به مرحله ی قطعی رسیده باشد. اما اینكه بگویید جایی را پیدا كنیم كه قرآن یا سنت به طور قاطع- كه هیچ گونه هم تأویل پذیر نیست- چیزی را گفته است و عقل به طور قاطع بر ضدش می گوید، این فقط یك «اگر» است كه وقوع ندارد. شما بیایید مثالش را به ما نشان بدهید. این مسئله هم به همین شكلی كه عرض می كنم در كتب فقها مطرح شده است و فقها تا این حد پیشروی كرده و جلو رفته اند.

بنابراین اگر در جایی مقتضیات زمان عوض شد به طوری كه برای علم و عقل صد درصد ثابت شد كه مصلحت این طور تغییر كرده، [فقها] می گویند معنایش این است كه زیربنای حكم تغییر كرده. وقتی زیربنای حكم تغییر كرد، خود اسلام [تغییر حكم را] اجازه می دهد. ما در اسلام نداریم كه گفته باشد یك چیزی برای ابد روبناست یا برای ابد زیربناست و عقل بگوید اینجا زیربنا تغییر كرد. اگر دارید، مثالش را ذكر كنید، ببینیم چه مشكلی است تا آن را حل كنیم.

پس عقل عاملی است كه مناطات احكام را- البته نه در همه جا بلكه در مواردی - كشف می كند. در مواردی به ملاكات احكام پی می برد و علل احكام را كشف می كند، و آن علل گاهی تغییر پیدا می كنند. اینجا به این منشأ و مبدأ تشریع اجازه داده می شود كه كار خودش را انجام بدهد كه در واقع كار جدایی نكرده، روح اسلام را كشف می كند. این هم كه گفته اند: كُلُّ ما حَكَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَكَمَ بِهِ الشَّرْعُ- كه یك قاعده ی قدیمی است و مال امروز نیست كه بگوییم تازه این مسئله مطرح شده- منظورشان همین است. واقعاً اگر در جایی به طور قاطع ملاكی كشف بشود، شرع هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 301
هماهنگی دارد؛ یعنی از اینجا باید كشف كنید كه شرع هم همین است. از آن طرف هم كه گفته اند: كُلُّ ما حَكَمَ بِهِ الشَّرْعُ حَكَمَ بِهِ الْعَقْلُ، مقصودشان این است كه اگر در جایی شرع به طور قاطع حكمی كرد، از باب اینكه می دانیم در اسلام سخنی به گزاف گفته نمی شود، عقل به طور اجمال می گوید: اینجا یك ملاكی وجود دارد؛ گرچه من هنوز تشخیص نداده ام ولی وجود دارد، بی منطق نیست. بعد از آشنایی عقل به اینكه اسلام بدون ملاك و مناط و منطق حرفی نمی زند، همین قدر كه شرع چیزی گفت، عقل هم اجمالاً می گوید اینجا یك منطقی وجود دارد، حال اگر من هنوز كشف نكرده ام باید تأمل و دقت كنم.

این یكی از چیزهایی است كه [تكلیف ] فقیه را با مقتضیات متغیر [مشخص می كند] و آنجا كه مصالح بشریت تغییر می كند و چیزی را ایجاب می نماید، دست فقیه را باز می كند.
[1] كه البته علم هم (یعنی علمی كه كشف می كند) عقل است. هرچه علم كشف می كند برای عقل انسان هم روشن می شود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است