در
کتابخانه
بازدید : 519888تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه: اسلام و مقتضیات زمان
Expand اسلام و نیازهای زمان (1) اسلام و نیازهای زمان (1)
Collapse اسلام و نیازهای زمان (2) اسلام و نیازهای زمان (2)
Collapse طرح اشكال و پاسخ اجمالی طرح اشكال و پاسخ اجمالی
Expand مقام عقل در استنباط احكام اسلامی مقام عقل در استنباط احكام اسلامی
Expand آیا اجتهاد نسبی است؟ آیا اجتهاد نسبی است؟
Expand جبر تاریخ از دو دیدگاه جبر تاریخ از دو دیدگاه
Expand نیروی محرّك تاریخ چیست؟ نیروی محرّك تاریخ چیست؟
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1)
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2)
Expand جامعه و تاریخ از نظر قرآن جامعه و تاریخ از نظر قرآن
Expand آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟ آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
منطقیین اصطلاحی دارند [به نام ] «قضیه» [1]، می گویند قضیه (قضایای كلی نه قضایای جزئی و شخصی) بر دو قسم است: خارجیه و حقیقیه. قضیه ی خارجیه قضیه ای است كه در عین اینكه كلی است ولی از اول یك مجموعه افراد محدود و معینی را در موضوع قضیه در نظر می گیرند و بعد حكم را برای آن مجموعه افرادِ درنظر گرفته شده بیان می كنند. مثلاً شما می گویید: همه ی مردم ایرانِ زمان حاضر مسلمانند. حال، این مردم مثلاً بیست و پنج میلیون نفر جمعیتند. یك مجموعه افرادی را در نظر گرفته اید و حكم را روی این این مجموعه افراد برده اید. طبعاً موضوع محدود می شود به همین بیست و پنج میلیون جمعیت. یا مثلاً می گویید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 286
همه ی افرادی كه در این جلسه نشسته اند بیدارند. حكم رفته روی مجموع محدودی از افراد كه حكم روی افراد است. اینجا ما بجای اینكه یك یك حكم كنیم، بگوییم آقای الف، آقای ب و. . . همه را در یك لفظ جمع كردیم و گفتیم: همه ی افراد این جمعیت. این را می گویند قضیه ی خارجیه.

منطقیین برای قضایای خارجیه ارزش زیادی قائل نیستند، می گویند قضایایی كه در علوم مورد استفاده است قضایای خارجیه نیست.

نوع دوم، قضایای حقیقیه است. در قضایای حقیقیه حكم روی افراد نمی رود، روی یك عنوان كلی می رود. چون شما خاصیت را از این عنوان به دست آورده اید، می گویید: هرچه كه تحت این عنوان قرار بگیرد، الاّ و لابد دارای این خاصیت است. اگر بگوییم: آیا مقصود، همه ی افرادی است كه در زمان ما موجود است؟ می گویید: نه، در گذشته هم هرچه بوده مشمول این هست. در آینده چطور؟ در آینده هم همین طور. آنگاه شما می گویید: هرچه كه در عالمْ وجود پیدا كند، همینكه مصداق این «كلی» شد باید این حكم را داشته باشد و نمی تواند نداشته باشد؛ غیر از آن قضیه ی اول است كه گفتیم «افرادی كه در اینجا جمعند، همه بیدارند» كه درباره ی همین افراد محدود درست است. دو ساعت دیگر ممكن است افراد دیگری اینجا باشند، نصفشان بیدار باشند، نصفشان خواب. این حكم فقط برای اینها صادق بود.

یا می گوییم: همه ی مردم ایران امروز مسلمانند. این قضیه، امروز ممكن است صادق باشد ولی دو هزارسال پیش صادق نبود. ممكن است دوهزارسال بعد هم صادق نباشد.

ولی یك وقت شما می گویید: هر مثلثی چنین است. وقتی می گویید: هر مثلث چنین است، مجموعی از مثلثها را در نظر نگرفته اید كه بخواهید حكم آنها را گفته باشید؛ می گویید: حكم مال مثلث است. می گوییم: آیا مثلثهای اینجا را می گویید؟ می گویید: اینجا و آنجا ندارد. مثلثهای این زمان را می گویید؟ این زمان و آن زمان ندارد. شامل مثلثهایی است كه در گذشته بوده یا در حال حاضر است و یا در آینده خواهد بود، و حتی شامل مثلثهای فرضی هم هست؛ یعنی هرچه را كه من فرض بكنم كه آن، مثلث است، در حالی كه آن را مثلث فرض كرده ام، این حكم هم با این فرض روی آن است. می گویند حتی شامل افراد فرضی خودش هم می شود، چون این حكم خاصیتی است كه از «مثلث بودن» پیدا می شود. اما حكم مثال اول از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 287
«ایرانی بودن» پیدا نشده بود؛ ممكن است ایرانی باشد و مسلمان نباشد. یا حكم مثال دوم از «اینجا بودن» پیدا نشده بود؛ ممكن است افراد دیگری دو ساعت دیگر اینجا باشند و بیدار نباشند. اینجا حكم، از «مثلث بودن» است. مثلث، این حكم را به دنبال خودش دارد. اینجا و آنجا و این فرد و آن فرد، دیگر در آن نیست. حتی مثلث فرضی هم این حكم را به همان فرض داراست. اینها را قضایای حقیقیه می گویند.

می گویند قضایایی كه در علوم مورد استفاده قرار می گیرد همه قضایای حقیقیه است، حتی علوم تجربی. با اینكه علوم تجربی از افراد شروع می كند، ولی یك مسئله در باب علوم تجربی همین است كه از افراد شروع می كند اما بعد تعمیم می دهد و قضیه ی حقیقیه می سازد، كه این خودش یك مشكلی است كه چطور می شود در حالی كه تجربه هیچ وقت نمی تواند از افراد تجاوز كند ولی عقل انسان محصول تجربه را به صورت یك قانون كلی حقیقی درمی آورد كه شامل افراد گذشته و آینده و حاضر و حتی شامل افراد فرضی می شود؟ مثل اینكه اگر شما آهن را آزمایش كردید و [نتیجه را] به صورت یك قانون درآوردید، می گویید: هر آهنی در حرارت منبسط می شود؛ نمی گویید آهنهایی كه من آزمایش كردم، نمی گویید آهنهایی كه در این منطقه وجود دارد، و نمی گویید آهنهایی كه در زمان ما وجود دارد، بلكه قانون را به صورت كلی كشف می كنید؛ یعنی خاصیت را برای طبیعت آهن به دست می آورید، بعد می گویید طبیعت آهن چنین است.

علما معتقد هستند اسلام كه قانون وضع كرده، به شكل قضایای حقیقیه وضع كرده؛ یعنی طبیعت اشیاء را در نظر گرفته و روی طبیعت، حكمی برده. مثلاً گفته است خمر حرام است یا گوشت گوسفند حلال است و یا غصب حرام است.

وقتی می گوید گوسفند، فقط گوسفند را در نظر می گیرد؛ می گوید گوسفند از آن جهت كه گوسفند است حلال است نه اینكه یك عده گوسفند را یك جا جمع كرده باشد، بگوید این گوسفندها حلال است. اینها نتیجه اش فرق می كند.

همچنین می گوید دزدی از آن جهت كه دزدی است و مال دزدی از آن جهت كه مال دزدی است حرام است. خاصیت قضایای حقیقیه این است. ممكن است یك شی ء از یك حیث حرام باشد و از یك حیث حلال. چطور؟ یك شی ء ممكن است هم گوسفند باشد و هم دزدی. [آیا در اینجا] اسلام تناقض گفته؟ از یك طرف گفته «گوسفند حلال است» و این گوسفند است، و از طرف دیگر گفته «دزدی حرام
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 288
است» و این گوسفند دزدی است. پس این باید هم حلال باشد و هم حرام؟ می گوییم اسلام حكم را روی افراد نبرده. اگر روی افراد می برد و می گفت این گوسفند حلال [است و] این گوسفند حرام، در این صورت نمی شد كه یك گوسفند هم حلال باشد و هم حرام. اما چون حكم را روی «كلی» می برد، این گوسفند [امكان ] این را دارد كه هم حلال باشد و هم حرام؛ یعنی این گوسفند از آن حیث كه گوسفند است حلال است و از آن حیث كه دزدی است حرام است. دو حیثیت مختلف پیدا می كند؛ از یك حیثیت حلال است و از یك حیثیت حرام.

وقتی كه جعل احكام به این شكل شد، طرز استنباط مجتهد فرق می كند. اگر به نحو قضایای خارجی و فردی و جزئی بود، این دو حكم برایش متعارض بود. اگر روی گوسفندهای بالخصوص دست گذاشته و گفته بود این گوسفند خوردنش حلال است و بعد می گفت این گوسفند حرام است، ما این دو حكم را متعارض می دانستیم.

ولی وقتی كه به صورت حكم حیثی و قضیه ی حقیقیه گفته است، می گوییم: نه، او گفته گوسفند از آن حیث كه گوسفند است حلال است و دزدی هم از آن حیث كه دزدی است حرام است. این گوسفند الآن، هم حلال است هم حرام. بنابراین اگر كسی بیاید این گوسفند را تصرف كند، از آن جهت كه گوسفند است مرتكب امر حرام نشده ولی از آن جهت كه دزدی است مرتكب امر حرام شده است.
[1] مانند اینكه می گوییم «الف ب است» یا «هر الف ب است» .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است