أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً [1].
امشب قصد داشتم به مناسبت بحثی كه راجع به مقتضیات زمان داشتم، بحثی را كه
مربوط به فلسفه ی تاریخ است عنوان كنم. آن بحث این است كه آیا عواملی كه سبب
سعادت بشر می گردد، در هر زمان فرق می كند؛ یعنی این عوامل نو و كهنه می شود یا
ممكن است یك سلسله عوامل ثابت وجود داشته باشد كه در هر زمانی سبب
سعادت بشر گردد؟ البته این مطلب احتیاج به توضیح و تفسیر دارد اما نظر به اینكه
بحثی كه در چند شب قبل راجع به نسبیت اخلاق كردیم، قسمتی از آن را لازم ندیدم
كه تعقیب كنیم ولی دوستان اظهار كردند كه تتمه ی آن مطلب را عرض بكنم، امشب را
در اطراف آن بحث می كنم.
دلیل كسانی را كه قائل به نسبیت اخلاق بودند این طور ذكر كردیم كه اصولاً پایه ی
اخلاق بر حسن و قبح عقلی گذاشته شده است؛ بر اینكه عقل بشر كارهایی را خوب
و كارهایی را زشت می داند. كارهای خوب را اخلاق حسنه می گویند و كارهای
زشت را اخلاق رذیله. آنوقت می گفتند فكر بشر درباره ی این حسن و قبح در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 255
زمانهای
مختلف عوض می شود. پس قهراً پایه ی اخلاق، ثابت و عمومی نیست. یك چیز
ممكن است در محیطی اخلاق خوب شمرده شود و همان چیز در جای دیگر اخلاق
بد شمرده شود.
در جواب این طور گفتیم كه این استدلال دو پایه دارد: یكی اینكه پایه ی اخلاق
حسن و قبح است و دیگر اینكه حسن و قبح یك امر نسبی است. به قول منطق،
صغرایی دارد و كبرایی و قهراً از صغری كبری نتیجه گرفته می شود. صغرای این
استدلال این است كه اخلاق بر پایه ی حسن و قبح استوار شده است و حسن و قبح
یك امر نسبی است، و كبرای آن این است كه اخلاق بر پایه ی امر نسبی قرار داده شده
است و چیزی كه بر پایه ی امر نسبی قرار داده شود نسبی است، پس اخلاق نسبی
است. ما راجع به پایه ی اول این نظریه یعنی «اخلاق بر اساس حسن و قبح است»
صحبت كردیم و گفتیم این سخن اصلاً درست نیست. اخلاق سقراطی این طور
است. سقراط یكی از معلمین اخلاق است و یك مكتب اخلاقی مخصوص به خود
دارد. این فیلسوف یونانی پایه ی اخلاق خودش را بر حسن و قبح نهاده است. اما
اخلاق اسلامی تكیه اش بر حسن و قبح نیست. پس این ایراد اگر وارد باشد بر
اخلاق سقراطی وارد است.