ولی آیا این حرف درست است كه همه چیز دائماً در تغییر است؟ نه. ممكن است
چیزی در دنیا باشد كه متغیر به آن معنایی كه اجسام تغییر می كنند نباشد، ثابت
بماند. یكی از آنها روح بشر است. بشر جسمش پیر می شود و رو به فنا می رود و
تغییر می كند ولی روحش این طور نیست.
از نظر علمی ثابت شده است كه بدن انسان مجموعه ای است از حیوانات
ذره بینی كوچك به نام سلول. سلولها بر دو قسم اند: سلولهای عصبی و سلولهای
غیرعصبی. اینكه سلولهای غیرعصبی نو و كهنه می شوند، قدیمیها قبول داشته اند و
امروز هم ثابت است. در مورد سلولهای عصبی می گویند خود سلول نمی میرد ولی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 144
پیكر آن عوض می شود. بنابراین اگر شما یك انسان را در نظر بگیرید مثل این است
كه ساختمان و بنای این مسجد را در نظر بگیرید. اگر همه جای این ساختمان را
عوض كنند: سقف را عوض كنند، كَفَش را عوض كنند، دیوارها را عوض كنند، یك
آدمی كه قبلاً این مسجد را دیده است، حالا كه می بیند ممكن است خیال كند كه این
همان مسجد است در صورتی كه از آن مسجد حتی یك جزء هم وجود ندارد و
واقعاً این مسجد آن مسجد نیست. از نظر بدن انسان اگر فكر بكنیم، بدن هر انسانی
قطعاً در مدت عمر چندبار عوض می شود، یعنی ما از نظر بدن خودمان مثل همین
مسجدی هستیم كه دو سه بار آن را از بین برده و از بیخ و بن تعمیر كرده باشند. اما
در عین اینكه پیكر ما در طول عمرمان چندین بار عوض شده است، یك حقیقت
هست و آن اینكه ما عوض نشده ایم. «من» یعنی شخصیت خود انسانی، عوض
نشده است. شخصیت همان شخصیت است. این برای آن است كه در این پیكر و
اندام یك حقیقت ثابت بوده و هست و شخصیت ما را آن حقیقت ثابت تشكیل
می دهد و این متغیرات حكم لباس را دارد.
بوعلی سینا شاگردی دارد به نام بهمنیار كه اصلاً گویا اهل شمال بوده و در اوایل
زردشتی بوده و در اواخر اسلام آورده و از افاضل شاگردان بوعلی سیناست. او در
یكی از سخنانش بحثی داشته راجع به زمان. می گفت: زمان، مشخِّص هر شی ء
است؛ یعنی زمان جزء ذات هر چیزی است و چون زمان تغییر می كند، پس هر
چیزی تغییر می كند. بوعلی می گفت: نه، «هرچیزی» درست نیست. او می گفت:
خیر، حتماً این جور است. بوعلی قبول نمی كرد. بعد بهمنیار سؤالی كرد. بوعلی
جواب نداد. پرسید: چرا جواب نمی دهی؟ گفت: از همان كسی كه سؤال كردی
جوابت را بگیر. گفت: من از تو سؤال كردم. گفت: به عقیده ی تو، تو در یك آن از كسی
سؤال كردی كه در آنِ بعد او دیگر وجود ندارد چون او با زمان تغییر كرده و رفته
است، و آن كسی كه سؤال كرده هم وجود ندارد. پس تو از كی جواب می خواهی؟
بنابراین قبول كن كه شخصیت انسان یك اصل و حقیقت ثابت است. شخصیت تو
واحد است كه شاگرد من است.
ما اكنون درباره ی روح بحث نمی كنیم. این مطلب فقط از این جهت عرض شد كه
معلوم شود آن اصل فلسفی كه می گویند همه چیز در تغییر است و هیچ چیز ثابت
نیست، یك مورد نقضش روح است.