در
کتابخانه
بازدید : 519848تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه: اسلام و مقتضیات زمان
Collapse اسلام و نیازهای زمان (1) اسلام و نیازهای زمان (1)
Expand علت تغییر مقتضیات زمانهاعلت تغییر مقتضیات زمانها
Expand دو نوع تغییر در زمان دو نوع تغییر در زمان
Expand جامعه ی در حال رشدجامعه ی در حال رشد
Expand افراط و تفریطهاافراط و تفریطها
Expand راه میانه راه میانه
Expand عقل و راه اعتدال عقل و راه اعتدال
Expand خوارج خوارج
Expand عوامل تصفیه تفكر اسلامی عوامل تصفیه تفكر اسلامی
Expand اخباریگری اخباریگری
Expand مشروطیّت مشروطیّت
Expand شئون پیامبر صلی الله علیه و آله: رسالت، قضاوت، حكومت شئون پیامبر صلی الله علیه و آله: رسالت، قضاوت، حكومت
Collapse مقتضیات زمان (1) مقتضیات زمان (1)
Expand مقتضیات زمان (2) مقتضیات زمان (2)
Expand تغییرات زمان در تاریخ اسلام تغییرات زمان در تاریخ اسلام
Expand اجتهاد و تفقّه در دین اجتهاد و تفقّه در دین
Expand قاعده ی ملازمه قاعده ی ملازمه
Expand علی علیه السلام شخصیت همیشه تابان علی علیه السلام شخصیت همیشه تابان
Expand نسبیّت آداب نسبیّت آداب
Expand عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان
Expand نظریه ی نسبیّت عدالت نظریه ی نسبیّت عدالت
Expand ردّ نظریه ی نسبیّت عدالت ردّ نظریه ی نسبیّت عدالت
Expand بررسی نظریه ی نسبیّت اخلاق بررسی نظریه ی نسبیّت اخلاق
Expand مسئله ی نسخ و خاتمیت مسئله ی نسخ و خاتمیت
Expand خاتمیت خاتمیت
Expand وجدان و مسئله ی نسبیت اخلاق وجدان و مسئله ی نسبیت اخلاق
Expand جبر زمان و مسئله ی عدالت جبر زمان و مسئله ی عدالت
Expand اسلام و نیازهای زمان (2) اسلام و نیازهای زمان (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
معنای «مقتضیات زمان» چیست؟ اول لغت را معنی می كنیم. معنای این لغت این است كه زمان كه دائماً در حال گذشتن و آمدن است، در هر قطعه ای یك اقتضایی دارد؛ در هر لحظه ای، در هر وقتی و در هر قرنی، در هر چند سالی یك تقاضایی دارد. به عبارت دیگر [1]زمان تقاضاهای مختلف دارد؛ یعنی الآن كه ما در نیمه ی دوم قرن چهاردهم هجری و نیمه ی دوم قرن بیستم میلادی هستیم، این نیمه ی دوم این قرن تقاضایی دارد كه در نیمه ی اول نبود، در قرن پیش هم نبود. معنای اینكه تقاضا دارد چیست؟ یك وقت هست ما تقاضای قرن را این جور تفسیر می كنیم كه در این قرن یك چیزهایی به وجود آمده است [2]، پس این قرن این جور تقاضا دارد. هرچه كه در یك زمان به وجود آمد، همین به وجود آمدن معنایش تقاضاست. تبعیت كردن از مقتضای زمان و از تقاضای زمان یعنی در این زمان یك پدیده هایی پیدا شده است و چون این پدیده ها پیدا شده است، پس این قرن تقاضا دارد، بنابراین باید خود را با این تقاضا یعنی با پدیده هایی كه در زمان پیدا شده تطبیق داد، آنها را پذیرفت.

این یك جور تفسیر است. حالا عرض می كنم كه این حرف یعنی چه.

یك تفسیر دیگر برای تقاضای زمان یا اقتضای زمان، تقاضای مردم زمان است یعنی پسند مردم، ذوق و سلیقه ی مردم، به این معنی كه ذوق و سلیقه و پسند مردم در زمانهای مختلف اختلاف پیدا می كند. در این بحثی نیست. هر زمانی یك ذوق و یك پسند حكمفرماست. مثلاً در مدهای كفش و لباس می بینید در هر زمانی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 130
یك جور كفش میان مردم مد است، یك نوع دوخت لباس مد است، یعنی مردم آن طور می پسندند، یك نوع پارچه مد می شود. پسندهای مردم عوض می شود.

معنای اینكه انسان باید با مقتضای زمان هماهنگی بكند این است كه ببیند پسند اكثریت مردم چیست، ذوق عمومی چیست و از پسند عموم پیروی كند. این همان جمله ای است كه از قدیم گفته اند: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» ، اكثریت هر رنگ را پذیرفتند تو هم از جماعت پیروی كن همان رنگ را بپذیر.

اگر معنای مقتضای زمان هریك از این دو تفسیر باشد، غلط است كه انسان تابع مقتضای زمانش باشد. اگر معنای اول باشد، یعنی در هر زمانی هرچه كه پیدا شد چون پدیده ی قرن است باید تابع آن باشیم. اینجا سؤالی پیش می آید: آیا هرچه در قرن جدید پیش می آید خوب است و در جهت صلاح و سعادت بشریت است؟ یعنی آیا بشریت این جور ساخته شده كه هرچیز نوی كه پیدا می شود، آن چیز حتماً در جهت صلاح و پیشرفت اوست؟ آیا جامعه انحراف پیدا نمی كند و امكان ندارد یك چیز تازه در قرن پدید بیاید كه انحراف و در جهت سقوط باشد؟ بله، امكان دارد. پدیده های هر زمانی ممكن است در جهت صلاح بشریت باشد و ممكن است در جهت فساد باشد. دلیلش این است كه ما مصلح داریم، به قول اینها مرتجع داریم.

مصلح علیه زمان قیام می كند، مرتجع هم علیه زمان قیام می كند، با این تفاوت كه مرتجع به كسی می گویند كه علیه پیشرفت زمان قیام می كند و مصلح به كسی می گویند كه علیه فساد و انحراف زمان قیام می كند. هر دو علیه زمان خودشان قیام می كنند. ما سید جمال الدین اسدآبادی را مصلح می شماریم و همه ی دنیا او را مصلح می شمارند. او علیه اوضاع زمان خودش قیام كرده بود، یعنی با آنچه كه در زمان خودش وجود داشت هماهنگی نمی كرد. پس چرا به او مصلح می گوییم؟ برای اینكه این اصل را قبول نكرده ایم كه هرچه كه در زمان باشد خوب است، هرچه كه اكثریت بر آن باشند خوب است. می گوییم در زمان او یك سلسله مفاسد و انحرافات وجود داشت كه او علیه آنها قیام كرد. در مقابل، هركس كه امروز تاریخِ مثلاً فلان اخباری را كه آن شب اسم بردم بخواند، می گوید او یك مرتجع است یعنی علیه پیشرفت و ترقیات زمان خودش قیام كرده است.
[1] اگر بجای كلمه ی «اقتضا» كلمه ی «تقاضا» بگذاریم بهتر فهمیده می شود.
[2] اصلاً تقاضا یعنی به وجود آمدن.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است