در
کتابخانه
بازدید : 888102تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">بخش اوّل: بحثهای ایرادشده در جمع دبیران تعلیمات دینی</span>بخش اوّل: بحثهای ایرادشده در جمع دبیران تعلیمات دینی
Expand پرورش عقل پرورش عقل
Expand تربیت عقلانی انسان تربیت عقلانی انسان
Expand پرورش استعدادهاپرورش استعدادها
Expand مسئله عادت مسئله عادت
Expand فعل اخلاقی (1) فعل اخلاقی (1)
Expand فعل اخلاقی (2) فعل اخلاقی (2)
Collapse فعل اخلاقی (3) فعل اخلاقی (3)
Expand بررسی نظریه نسبیّت اخلاق بررسی نظریه نسبیّت اخلاق
Expand حدیث علی علیه السلام و نظریه نسبیّت اخلاق حدیث علی علیه السلام و نظریه نسبیّت اخلاق
Expand پیوند عبادت با برنامه های تربیتی پیوند عبادت با برنامه های تربیتی
Expand كرامت نفس در قرآن و حدیث كرامت نفس در قرآن و حدیث
Expand ریشه الهامات اخلاقی ریشه الهامات اخلاقی
Expand توسعه «خودی» توسعه «خودی»
Expand <span class="HFormat">بخش دوّم: بحثهای انجمن اسلامی پزشكان</span>بخش دوّم: بحثهای انجمن اسلامی پزشكان
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یك نظریه دیگر در اینجا هست و آن نظریه استقلال روح در مقابل بدن است. این نظریه مبتنی بر همان ثنویّت روح و بدن است كه انسان حقیقتی است مزدوج از دو جوهر: یكی به نام نفس و روح، و دیگری بدن. گو اینكه این دو جوهر با یكدیگر نوعی اتحاد دارند ولی یك ثنویتی هم دارند. كمال روح در این است كه تحت تأثیر بدن نباشد یا كمتر تحت تأثیر آن باشد، زیرا روح به عقیده پیروان این نظریه كمالش را از بالا كسب می كند و از بالا فیض می گیرد نه از بدن كه پایین است. و معتقدند كه اگر حالت روح نسبت به قوای بدن به این شكل باشد كه تعادل میان همه قوا برقرار باشد، استقلال روح در مقابل بدن محفوظ است و روح مانند حاكمی می شود كه رعایایی داشته باشد و این رعایا را در مقابل یكدیگر قرار دهد، نه این بر آن پیروز باشد و نه آن بر این، و آن وقت است كه می تواند خودش مستقل و آزاد و حاكم باشد. ولی همین قدر كه بعضی از رعایا نیرومند و قوی شدند، خود او را تحت تأثیر قرار می دهند. اینها معتقدند كه بهترین حالت كمال روح و نفس در این است كه كمتر تحت تأثیر بدن باشد و هرچه نباشد بهتر، و برای اینكه روح استقلال خود را در مقابل بدن حفظ كند باید میان همه قوا تعادل برقرار كرده باشد. در این صورت است كه روح و عقل انسان بر این قوا حكومت می كند، و اما اگر این تعادل نبود و انسان شهوتران شد، جاه پرست و جاه طلب و یا شكمباره و شكم پرست شد، دیگر حكم روح و عقل نفوذی ندارد بلكه روح تابع شهوات بدنی و اسیر آنها می شود.
این نظریه نیز طرفدار تعادل و توازن قواست ولی نه به خاطر اینكه زیبایی در این تعادل و توازن است، بلكه به خاطر اینكه استقلال روح و حكومت روح و عقل بر بدن فرع بر این تعادل و توازن است و به عبارت دیگر آزادی فرع بر تعادل و توازن است و اخلاق متعادل یعنی اخلاقی كه ناشی از حكومت مطلق عقل بر بدن باشد. قدما جوهر روح انسان را فقط قوّه عاقله می دانستند و بس، و سایر قوا را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 763
مادی و بدنی می دانستند. حتی قوّه خیال را یك قوّه بدنی می دانستند و معتقد بودند كه وقتی انسان می میرد، جوهر روحش كه همان عقلش باشد باقی می ماند و بقیه قوا تابع بدن هستند و با بدن خراب می شوند. ولی ملاصدرا معتقد است كه چنین نیست.
بنا بر این نظریه، اخلاق نه از مقوله محبت است و نه از مقوله زیبایی، بلكه در واقع از مقوله آزادی عقل و حكومت مستقل عقل است و روح اخلاق برمی گردد به حاكمیت عقل بر بدن و به آزادی عقل در مقابل قوای بدنی.
نظر دیگری كه از كانت نقل شده این است كه اخلاق نه از مقوله محبت است، نه از مقوله زیبایی و نه مربوط به عقل، بلكه او معتقد به یك وجدان اصیل اخلاقی است، به یك حسی و به یك قوه الهام بخشی در انسان كه آن قوّه مستقلاً بر انسان فرمان می راند. می گوید اساسا حس اخلاقی حس جداگانه ای است، نه به نوع دوستی مربوط است، نه به زیبایی و نه به عقل و فكر، بلكه خود وجدانی است كه به انسان داده شده است. پس این حس خود مقوله مستقلی می شود غیر از اینها، از مقوله تكلیف می گردد، ولی یك تكلیف ضمیری، تكلیفی كه از ضمیر انسان ناشی می شود نه از غیر ضمیر.
نظریه دیگری كه نقل شد نظریه ای بود كه اساسا منكر همه این حرفهاست، نه به احساسات نوع دوستی در انسان قائل است كه واقعا بشود غایت فعل انسان منافع غیر باشد، نه به زیبایی معنوی و معقول معتقد است، نه به عقل مجرّد از بدن و نه به وجدان اخلاقی، بلكه به یك فردیت كامل معتقد است و می گوید انسان اساسا منفعت جو آفریده شده و جز برای منفعت شخصی كاری را انجام نمی دهد، به او هوشی داده شده و آن هم كارش این است كه انسان را در اینكه به منافعش از راه بهتر و مطمئن تری برسد رهبری كند، و وقتی كه هوشیاری انسان زیاد شد منته به فعل اخلاقی یعنی فعلی كه در آن نفع اجتماع باشد- گو اینكه ریشه و انگیزه آن نفع فردی است- می شود، زیرا انسان به حكم آنكه منفعت جو آفریده شده دنبال منفعت خود است و همیشه كوشش می كند كه از میان منافع، آن منفعتی را كه بهتر است كسب كند و از میان دو ضرر، ضرر كمتر را متحمل شود و همواره در میان نفع و ضرر در نوسان است كه بهترِ نسبی را انتخاب كند. انسان به نیروی هوش در می یابد كه زندگی اجتماعی در خارج كادر اجتماع نمی تواند وجود داشته باشد و اگر بخواهد در اجتماع زندگی كند و منافعش تأمین شود بهترین راه این است كه حقوق و حدود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 764
دیگران را محترم شمرد، یعنی كارهایش را آنچنان تنظیم كند كه به نفع دیگران باشد و لااقل ضرر دیگران در آن نباشد، چون می داند كه اگر این كار را بكند دیگران هم با او مقابله به مثل می كنند، یعنی دیگران هم طوری عمل می كنند كه نفع او تأمین شود و ضرری به وی نرسد. بنابراین فعل اخلاقی فعلی است كه ناشی از یك هوش زیاد باشد كه هوش انسان او را رهبری كند به اینكه اگر می خواهی منفعت خود را در حد اعلی به دست آوری باید آن را در ضمن منفعت اجتماع به دست آوری؛ یعنی منافع خود را با منافع اجتماع هماهنگ كن، اگر برای اجتماع كار كنی منفعتت بهتر تأمین می شود. بنا بر این نظریه، اخلاق از مقوله هوش فردی می شود، هوشی كه در راه منافع فرد كار می كند، یعنی هوش فردی تشخیص می دهد كه منفعت فرد در منفعت اجتماع است. بسیاری این طور فكر می كنند و از آن جمله است راسل در كتابی تحت عنوان جهانی كه من می شناسم.
ایراد بزرگی كه به این حرف گرفته شده این است كه همیشه انسان چنین صغری و كبرایی تشكیل نمی دهد. در مواردی چنین عمل می كند كه از دیگران ضعیف تر باشد یا نیرویش مساوی با نیروی دیگران باشد. اما اگر انسان در شرایطی قرار گیرد كه نیرویش از نیروی دیگران بیشتر باشد و در نتیجه از عدم عكس العمل مؤثر دیگران مطمئن باشد، چون مقیاس نفع رساندنش به دیگران این است كه منفعت خودش بهتر تأمین شود، وقتی می بیند كه اگر حق دیگران را برباید، دیگران را استثمار كند و به حدود دیگران تجاوز كند منافعش بهتر تأمین می شود، مسلّم این راه را انتخاب می كند. بنابراین، این راه نمی تواند راه صحیح و مطمئنی باشد؛ یعنی ممكن است كسی چنین عقیده داشته باشد كه اساسا اخلاق برای بشر غلط است، ولی اگر مثل راسل مدعی شد كه پایه ای هم برای اخلاق به وجود آورده كه بر اساس آن می خواهد مردم را تربیت كند بدون اینكه واقعا اخلاق اجتماعی پیدا كنند، این راه راه صحیحی نیست.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است