مكتب دیگر مكتب تكلیف است. می گوید اساسا اگر انسان كاری ناشی از
احساسات انجام دهد- ولو احساسات نوع دوستانه- كار او به فعل طبیعی
باز می گردد. فعل طبیعی تعریفش این است كه انسان كاری را از روی غریزه انجام
دهد، خواه غریزه فردی و خواه غریزه جمعی. فعل اخلاقی آن است كه از همه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 751
این گونه اغراض منزّه و ناشی از احساس تكلیف باشد؛ یعنی شخص هرچه وجدان
و وظیفه و تكلیف اقتضا می كند انجام دهد و هیچ غایت و هدفی از كار خود جز
انجام تكلیف نداشته باشد. حال اگر بپرسیم تكلیف كجاست؟ می گوید در وجدان
انسان. خدا انسان را با یك وجدان آفریده كه آن غیر از احساسات نوع دوستانه
است. وجدان یك احساس مقدسی است در درون انسان كه به انسان فرمان
می دهد، و فعل اخلاقی آن است كه از وجدان سرچشمه بگیرد.
وجدان در مكتب كانت تعریف شده. او برای وجدان انسان ارزش
فوق العاده ای قائل است و معتقد است كه انسان یك وجدان بسیار اصیل اخلاقی
دارد. او درباره اطاعت از وجدان همان حرف را می زند كه اهل ایمان در مسئله
اخلاص نسبت به باری تعالی می زنند كه بنده مخلص آن است كه امر خدا را اطاعت
كند نه برای وصول به نعمتهای خدا و نه برای ترس از عقاب خدا، بلكه چون او امر
كرده اطاعت كند ولو اینكه بداند اگر انجام دهد بهشتی در كار نیست و اگر انجام
ندهد جهنمی در كار نیست. این هم نظری است.
ما این وجدان را نفی نمی كنیم ولی می گوییم كه این وجدان در این حد امر
صددرصد تأییدشده ای از نظر علمی نیست. البته در اسلام این امر تعریف شده كه
یك وجدان اخلاقی در انسان هست، ولی نه به عنوان یك اصل مسلّم كه نتوان در
آن خدشه وارد كرد و نه با آن قوّه و قدرتی كه كانت می گوید كه در روح و باطن
هركس چنین قوّه و نیرویی با این صراحت وجود دارد.
این نظریه، نظریه خوبی است و همین كه می بینیم در قرآن از نفس لوّامه و
مطالب دیگری از قبیل «
فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» [1]یاد شده است، نشان می دهد كه از
نظر قرآن نسبت به كار بد و خوب اصالتی در انسان هست؛ یعنی وقتی انسان كار
بدی انجام می دهد از درونش خودش را ملامت می كند، و معلوم می شود كه چیزی
هست كه فرمان به خوبی و ترك بدی می دهد و به سبب انجام فعل بد، انسان را مورد
ملامت قرار می دهد و در مقابل، وقتی كه انسان كار خوب انجام می دهد راضی
می شود و به نوعی او را تحسین می كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 752