1. ممكن است گفته شود كه اصول و مبانی اخلاق اسلامی یعنی
چه؟ اخلاق مطلقاً اصول و مبانی مشخص و معینی دارد. باید ببینیم
اسلام مثلاً چقدر مردم را به اخلاق دعوت كرده است. اخلاق یا حسنه
است یا رذیله و هر دو مشخص و معین است و معلوم است كه چه
چیز حسنه است و چه چیز رذیله. باید ببینیم اسلام چقدر اهتمام
داشته به اخلاق حسنه و چقدر با اخلاق رذیله مخالفت نشان داده
است. ولی این گفته اشتباه است؛ هیچ فنی به اندازه ی اخلاق از لحاظ
اصول و مبانی نامشخص نیست و مكتبها و روشهای مختلف
نمی پذیرد. هرچند اقتصاد و سیاست تا حدی این طور است، مطلق
فنون عملی این طور است ولی هیچ كدام به اندازه ی اخلاق تنوع پذیر
نیست.
یك جامع مشترك میان همه هست كه به آن جهت به همه ی آنها
روش اخلاقی گفته می شود و آن پیشنهاد بهترین و لازمترین راهی
[است ] كه انسان باید پیش بگیرد.
در ورقه های كرامت نفس گفته ایم كه یك اصل مهم و اساسی كه
در آثار اسلام زیاد به چشم می خورد ولی به علت برخورد و تصادم با
عقاید افراطی صوفیانه و عدم درك عمق این تعلیم مورد توجه واقع
نشده است، توجه به احساس كرامت و بزرگواری نفس است و در
بحثهای تربیت اسلامی كه استخراج می شود ثابت كردیم كه ریشه ی آن
نوعی معرفة النفس است. این احساس است كه انسان را از كارهای
پست بر كنار می دارد:
من كرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته. (نهج البلاغه، حكمت
449)
من هانت علیه نفسه فلا تأمن شرّه. (امام هادی علیه السلام)
جلد یازدهم . ج11، ص: 284
لا دین لمن لا مروّة له و لا مروّة لمن لا عقل له و ان اعظم الناس قدراً
الذی لایری الدنیا لنفسه خطراً. (حدیث «عقل و جهل» تحف العقول
ص 389) - رجوع شود به دفتر 86، نمره ی 101.
رجوع شود به
بحثهای تربیت
اسلامی
قدر الرجل علی قدر همته و صدقه علی قدر مروءته و عفته علی قدر
غیرته. (نهج البلاغه، حكمت 47)
اكرم نفسك من كل دنیّة و ان ساقتك الی الرغائب فانك لن تعتاض
بما تبذل من نفسك عوضاً و لا تكن عبد غیرك و قد جعلك اللّه حرّاً.
(نهج البلاغه، وصیت به امام حسن)
و لا تكن فظّاً غلیظاً یكره الناس قربك و لا تكن واهناً یحقّرك من
عرفك. (تحف العقول، ص 304- امام صادق علیه السلام)
اما از آن طرف ابن ابی الحدید در ذیل خطبه ی عالی «
ان اللّه تعالی
جعل الذكر جلاء للقلوب» شمه ای از اخلاق عارفین نقل می كند كه
موجب حسرت است، از آن جمله:
قال ابراهیم بن ادهم: ما سررت قطّ مثل سروری فی ایام ثلثة
كنت فی سفینة و فیها رجل مضحك كان یلعب به اهل السفینة و
یقول كنا نأخذ البلح من بلاد الترك هكذا و یأخذ بشعر رأسی
فبهزّنی فسرّنی ذلك لأنه لم یكن فی تلك السفینة احقر منی
فی عینه، و كنت علیلاً فی مسجد فدخل المؤذن و قال اخرج
فلم اطبق فأخذ برجلی و جرّنی الی خارج المسجد، و كنت
بالشام و علیّ فرو فنظرت الیه فلم امیز بین الشعر و القمل
لكثرته.
ولی باید بدانیم اسلام انظلام را حرام می داند، دفاع از مظلوم را
ستایش می كند، نظافت را از ایمان می داند.
ایضاً ابن ابی الحدید ج 3، چاپ بیروت، ص 106:
دعا انسان بعض مشاهیر الصوفیة الی ضیافته فلما حضر باب
جلد یازدهم . ج11، ص: 285
داره ردّه و اعتذر الیه ثم فعل به مثل ذلك ثانیة و ثالثة و
الصوفی لا یغضب و لا یضجر فمدحه ذلك الانسان و أثنی علیه
بحسن الخلق، فقال: انما تمدحنی علی خلق تجد مثله فی
الكلب، ان دعوته حضر و ان زجرته انزجر.
ایضاً ج 3، ص 38:
و قال الجنید: لا یكون العارف عارفاً حتی یكون كالارض یطأه
البرّ و الفاجر و كالسحاب یظلّ كل شی ء و كالمطر یسقی ما ینبت
و ما لا ینبت.
در كتاب زناشویی و اخلاق ص 30 درباره ی تقدس تجرد از نظر
كلیسا، برتراند راسل می گوید:
كلیسا با استحمام به مبارزه برخاست زیرا خطوط بدن، انسان
را به طرف گناه می راند. كلیسا چرك بدن را تحسین كرد و
رایحه ی بدن صورت بوی تقدس به خود گرفت، زیرا باز به نظر
سن پول نظافت بدن و آرایش آن با نظافت روح منافات دارد.
شپش مروارید خداوند شناخته شد و این هم از علائم تقدس به
شمار رفت. . .
در وسائل ج 2، ص 414 بابی دارد تحت عنوان كراهت ذلّ و
اینكه عزت بر خلاف مال و شغل و زن در اختیار خود شخص نیست.
المنیّة و لا الدنیّة و التقلّل و لا التوسّل. (نهج البلاغه، حكمت 396)
2. احساس كرامت نفس با تواضع و فروتنی و خود را كمتر از
دیگران فرض كردن و ترك عجب منافات ندارد. اما تواضع كه یك
خلق اجتماعی است، و اما نفی عجب و خودبینی به معنی این است كه
انسان به مكتسبات خود مغرور نباشد. ولی كرامت نفس به معنی این
جلد یازدهم . ج11، ص: 286
است كه انسان جوهر ذات خود را به منزله ی گوهری عالی و تابلویی
فوق العاده نفیس بیابد و همه ی رذایل اخلاقی به منزله ی نقصها و شكستها
بر این شی ء نفیس جلوه كند. این به معنی بازیافتن شخصیت عالی
انسانی خود است. به عبارت دیگر دو خود است: خود ملكوتی، خود
مُلكی. اما مسئله ی خودی و خودپرستی كه اخلاق دستور می دهد ترك
خودی را، عبارت است از اینكه انسان باید به دیگران مهر بورزد و
محبت داشته باشد و دیگران را مثل خود دوست داشته باشد. لازمه ی
كرامت نفس، خود پرستی و خودخواهی نیست. كرامت نفس نه تنها با
غیر خواهی سازگار است، بلكه نفس كریم ابا دارد كه همه اش درباره ی
شخص خود فكر كند.
3. اینكه می گوییم اصول و مبانی اخلاق اسلامی، این سؤال را
پیش می آورد كه اولاً آیا اخلاق منقسم به اسلامی و غیر اسلامی تا
تقسیمات دیگری از این قبیل می شود، یا اخلاق نظیر طب و
ریاضیات است و از این نظر تقسیمی ندارد مگر از لحاظ تاریخ و
فعالیتهایی كه مسلمین یا غیر مسلمین در این زمینه كرده اند، مثل
آنكه گفته می شود طب اسلامی، فلسفه ی اسلامی؟ جواب چنانكه گفته
شد مثبت است.
ثانیاً اصول و مبانی یعنی چه؟ جواب این است كه هر تقسیم
اخلاقی متكی به اصولی است كه مسائل اخلاقی از آن متفرع می شود.
همچنان كه در ورقه های كرامت نفس گفتیم در اسلام زشتی دروغ و
غیبت و زنا و نفاق و. . . همه از كرامت نفس استنتاج می شود.
4. تربیت با اخلاق فرق دارد. در تربیت جنبه ی تقدس وجود
ندارد. تربیت حیوانات تربیت است ولی اخلاق نیست، كما اینكه
تربیت جانی و آدمخوار نیز تربیت است ولی اخلاق گفته نمی شود. در
اخلاق جنبه ی تقدس و سازگاری با اجتماع و انطباق دادن فرد خود را
با اجتماع منظور است.
آیا اخلاق به صرف اینكه انسان از لحاظ محبت و علاقه از
خودی خارج شود و غیر خود را دوست داشته باشد و برای او حتی
جلد یازدهم . ج11، ص: 287
فداكاری كند، محقق می شود؟ جواب این است: نه
[1]. محبت غریزی به
خانواده و تعصب قبیله ای و فامیلی و شهری و ملی گاهی منشأ این
گونه علایق می شود و انسان را وادار می كند كه نسبت به افراد و اقوام
معینی دوست و فداكار باشد، راست و امین و دموكرات و مهربان
باشد، ولی نسبت به غیر آنها جانی و دروغگو و مستبد باشد، چنانكه
در ورقه های اول الدین معرفته در جزء ورقه های توحید و همچنین در
ورقه های كرامت نفس گفته ایم. اخلاق آنوقت اخلاق است كه خیانت
و ظلم و دروغ و تجاوز را مطلقاً از انسان بگیرد و مصداق
و لایجرمنّكم
شنآن قوم علی ان لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقویباشد و البته چنین
تربیت مقدسی جز در پرتو توحید میسر نیست.
5. برخی مانند برتراند راسل كه افكار مادی دارند، اخلاق را از
طریق هماهنگی منافع فرد و اجتماع می خواهند توجیه كنند، اما قابل
توجیه نیست. اگر بنا شود تكیه گاه اخلاق فرد منافع شخصی خودش
باشد، تا آن حد رعایت اخلاق را می كند كه منافع فردی را در خطر
ببیند، اما آنجا كه با اتكاء به قدرتْ منافع فردی را تأمین شده می بیند
اصول اخلاقی را زیر پا خواهد گذاشت. از این رو به عقیده ی ما راسل
كسی است كه شعار انسان دوستی دارد ولی فلسفه اش ضد
انسان دوستی است.
اصل دیگر از
اصول اخلاق
اسلامی جنبه ی
وجدان عمومی
یا عمومیت
وجدانی و یا
كلیت وجدانی
استاخلاق نه تنها باید از حدود منافع شخصی بگذرد تا اخلاق
باشد، باید از حدود منافع خانوادگی و قبیله ای و ملی نیز بگذرد و
جنبه ی الهی و كلی و عمومی به خود بگیرد كه [انسان ] حتی نسبت به
دشمن نیز مهر بورزد و مصداق «عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از
اوست» بوده باشد، مصداق
«عزیز علیه ما عنتّم» و مصداق
«لا یجرمنّكم
شنآن قوم علی ان لا تعدلوا» باشد. پس یكی دیگر از اصول و مبانی
اخلاق اسلامی این است كه بر هیچ خودی به معنی منفعت پرستی
فردی یا غیر فردی كه معنی اش تقدم منفعت بر اصول اخلاقی در
جلد یازدهم . ج11، ص: 288
خارج از حوزه ی آن خودی است- خواه خود فردی یا ملی و غیره-
[مبتنی ] نیست، هیچ گونه مرز و حدی میان خود و غیر وجود ندارد،
خیرخواهی مطلق است حتی نسبت به دشمنان
[2].
قداست حدود
و حقوق6. یكی دیگر از اصول و مبانی اخلاق اسلامی این است كه در
آن، هم به حدود توجه شده و هم به حقوق، بشر را هم به حقوق خود
آشنا می كند و هم به حدود خود، هم حقوق را مقدس می شمارد و هم
حدود را.
دو اثر مختلف
در قداست
حدود و
قداست حقوقآشنایی به حقوق موجب تحریك ساكن و شور و هیجان و
توجه دادن به شخصیت (نه منفعت) و حیثیت است، و آشنا شدن به
حدود موجب تسكین متحرك و بیدار شدن وجدان اخلاقی و انصاف
و به كار انداختن نفس لوّامه است، و جمع این دو قوه ی مثبت و منفی
است كه انسان كامل به وجود می آورد (تشبیه به قوه ی شهویه و
غضبیه) . از نظر اسلام، انسان همچنان كه اصل احترام به حدود خود و
حقوق دیگران را باید مقدس بشمارد، باید اصل دفاع از حقوق را
مقدس بشمارد
[3]؛ دفاع از شرف و عزت و آبرو، دفاع از ناموس، دفاع
از عقیده، دفاع از ثروت، همه را مقدس بشمارد. فرق است میان طلب
مال و دفاع از مال.
اصول دفاع از
حقوق: اول
احساس اینكه
گرفتنی است،
دوم جدّ و
مطالبه نه
گدایی، سوم
نیرومندیانسان باید بداند حق گرفتنی است نه دادنی.
انسان باید بداند این گرفتن باید به صورت جدّ و مطالبه و
نیرومندی باشد، نه از قبیل مطالبه ی سائل و متضرع:
لا یدرك الحق الاّ
بالجدّ. انسان باید بداند كه همواره مورد تعرض و تجاوز هست، پس
باید نیرومند باشد تا از خود دفاع كند:
لا یمنع الضیم الذلیل، اغزوهم قبل
ان تغزوكم فو اللّه ما غزی قوم قطّ فی عقر دارهم الاّ ذلّوا. فرق خطیب و واعظ، فرق گویندگان و نویسندگان اروپایی و
گویندگان و نویسندگان ما.
جلد یازدهم . ج11، ص: 289
چهارم غیرت
عامل استنقاذ
باشد نه حرص
و طمعدفاع از حق باید به شكل دفاع از ناموس درآید، نه اینكه طلب و
استنقاذ منافع باشد.
لن تقدّس امة حتی یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع.
[1] . رجوع شود به ورقه های اخلاق، بحثهای فعل طبیعی و فعل اخلاقی.
[2] . حق این است كه این اصل قبل از اصل اول (كرامت نفس) ذكر شود و پس از ذكر اصل كرامت مسئله ی تعارض آنها طرح شود.
[3] . رجوع شود به ورقه های حقوق و حدود.