در
کتابخانه
بازدید : 981917تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد یازدهم
مقدمه
Expand انقلاب حقیقیانقلاب حقیقی
Expand فطرتفطرت
Collapse فلسفه اخلاقفلسفه اخلاق
اخلاق، زیبایی- نظریه ی افلاطون و نظریه ی متكلمان اسلامی
اخلاق- نظریه ی زیبایی
اخلاق، وجدان- نظریه ی كانت
اخلاق- نظریه ی زیبایی- مدارك
اخلاق- نظریه ی پرستش
اخلاق اسلامی
اخلاق از نظر راسل
اخلاق تابو
اخلاق و از خود بیگانگی
اخلاق از نظر قدما
اخلاق
نسبیت اخلاق
آیا اخلاق و تربیت نسبی است؟
اخلاق و نسبیت
فلسفه ی اخلاق- اخلاق مادی
فلسفه ی اخلاق- منابع
اخلاق- خودی
علل فساد اخلاق
اخلاق، مسئله ی ارزش
اخلاق
فهرست مسائل و مباحثی كه درباره ی فلسفه ی اخلاق در رادیو باید بحث شود
یادداشت اخلاق (رادیو)
اخلاق- معیار فعل طبیعی و فعل اخلاقی
اخلاق
معیارهای اخلاقی
معیار اخلاقی- اخلاق هندی
معیارهای اخلاقی- انسان دوستی یعنی چه؟
اخلاق- اگزیستانسیالیسم
اخلاق- اصول
اخلاق- نظریه های اخلاقی
اخلاق- ارزشها و نظام ارزشها
اخلاق در قرآن
مكارم اخلاق- بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق
فلسفه ی اخلاق- مسجد ارك- دهه ی دوم محرم 95
مسائل كلی در اخلاق
رابطه ی اخلاق با جهان بینی
اخلاق چیست؟ (رابطه ی جهان بینی و اخلاق)
اخلاق- نظریه ها درباره ی اصلاح انسان
اخلاق و مسئله ی خودی
اخلاق اسلامی
اخلاق- مقدمه ای بر فلسفه
اخلاق
اخلاق- رابطه ی اخلاق با سلامت و بیماری روح
اخلاق فاسد هرچه زودتر باید ریشه كن شود
اخلاق- موضوعات مربوط به اخلاق
اخلاق جنسی
یادداشت اخلاق جنسی
اخلاق جنسی- عشق
اخلاق جنسی- عفاف زن و احترام بكارت و زشتی زنا
یادداشت اخلاق جنسی نوین- سه اصل
اخلاق جنسی- خلاصه ی آنچه در «مكتب اسلام» نوشته ایم
اخلاق جنسی از نظر اسلام
اخلاق جنسی- عزل
اخلاق جنسی- تجرد و رهبانیت
اخلاق جنسی- پرهیز از زن در ایام حیض
اخلاق جنسی- حیا
اخلاق جنسی- غیرت
اخلاق جنسی- سقط جنین
اخلاق جنسی- صور قبیحه
اخلاق جنسی- ستر عورت
زن- حجاب، اخلاق جنسی، اخلاق تابو
اخلاق جنسی و اخلاق تابو
اخلاق- اخلاق جنسی، اخلاق اجتماعی، دین و اخلاق
اخلاق جنسی- منشأ اصلی زشتی زنا
ریشه ی اخلاق جنسی قدیم- آیا مالكیت منشأ پیدایش عفت و احترام بكارت است؟
اخلاق جنسی- «زناشویی و اخلاق» (فهرست)
اخلاق جنسی- ریشه
موضوعات اخلاقی اجتماعی
موضوعات اخلاقی مذهبی و اسلامی
موضوعات اخلاقی- اقتباس از «جامع السعادات»
موضوعات اخلاقی فردی
موجبات اصلاح خُلق
اخلاق اسلامی- نمونه
اخلاق اسلامی
اصول و مبانی اخلاق اسلامی
اخلاق مسیحی
توجیه و تفسیر اخلاق جاودان
آیا اخلاق مطلق است یا نسبی؟ (بحث هشترودی)
اخلاق و از خود بیگانگی
اخلاق- نسبیت
اخلاق رواقی- كلیات فلسفه
اخلاق- فهرست (جلسه ی یزدیها) از فروردین 56
اخلاق ماركسیستی- مدارك
اخلاق از نظر ماركسیسم
اخلاق ماركسیستی
خلاصه
اخلاق از نظر ماركسیسم
Expand عرفانعرفان
Expand عشقعشق
Expand زنزن
Expand <span class="HFormat">فهرست ها</span>فهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در ورقه های معیارهای اخلاقی گفتیم كه برخی اخلاق را یا فعل اخلاقی را از مقوله ی زیبایی دانسته اند ولی البته زیبایی معقول نه
جلد یازدهم . ج11، ص: 107
محسوس. افلاطون دو جهان «عینی و محسوس» و «معقول» قائل است و در وجود انسان و جامعه ی انسان نیز ایندو را قائل است. مثلاً متكلمین و فقهای اسلامی- البته عدلیه- كه معتقد به حسن و قبح ذاتی افعال هستند، معتقدند كه پاره ای از كارها ذاتاً نیك است یعنی حَسَن و زیباست، مقبول و مطبوع است، اما مقبول و مطبوع عقل [1]، همچنان كه افلاطون به شخصیت انسان توجه دارد و معتقد است كه ملكات متعادله ی اخلاقی مستلزم حسن و زیبایی روح است. پس اینجا دو نظریه است: نظریه ی زیبایی و مقبولی كار، و البته كار زیبا از روح زیبا صادر می شود به نحو استدلال از معلول به علت (برهان اِنّ) ، و نظریه ی زیبایی روح و اثر شی ء زیبا زیباست، ظلّ زیبا قهراً زیباست، به نحو استدلال از علت به معلول (برهان لِمّ) . برای هر نظریه، یكی پایه ی استدلال بر زیبایی دیگری است.
در اینجا لازم است بحثی درباره ی مراتب زیبایی بشود، كه جمال نظیر قدرت و علم و حیات است كه در همه ی موجودات وجود دارد و لااقل در همه ی مراتب، بخشی از موجودات آن مرتبه، از آن بهره مند است. زیبایی جمادات مانند كوه، دریا، افق، آسمان، الماس، طلا و غیره؛ نباتات مانند همه یا بسیاری از گلها و درختها، جنگلها، باغها و سبزه ها. حیوانات نیز همه زیبا و برخی زیباترند مثل طاووس و اسب؛ انسانها نیز، و بلكه زشتی، زیباییِ كم است و با مقایسه با زیباییِ بیشتر زشتی نامیده می شود. بنا بر بعضی فلسفه ها وجود و هستی مساوی كمال و جمال است و هرچه وجود شدیدتر و از عدم دورتر، كاملتر و جمیل تر است (طبق این نظریه یك شی ء بسیط نیز می تواند جمیل باشد، همچنان كه نظریه ی فعل زیبا نیز بر همین اساس است) .
ما فعلاً به این مطلب كار نداریم، زیبایی را در یك «كل» مورد مطالعه قرار می دهیم؛ یعنی یك مفرد و بسیط نه زشت است و نه زیبا، یك كل و یك مجموعه است كه گاهی زشت است و گاهی زیبا.

جلد یازدهم . ج11، ص: 108
مطابق نظریه ی افلاطون اولاً زیبایی یك امر عینی است، یك حقیقت است مانند همه ی حقایق عینی كه باید آن را كشف كرد، ثانیاً یك شی ء مفرد و بسیط نه زشت است و نه زیبا (پس زیبایی مساوی با وجود نیست بلكه عبارت است از تناسب اجزاء با كل) ، ثالثاً مراتب و درجات دارد: محسوس، نیمه محسوس یا متخیّل، و دیگر معقول.
به عدد حواس، هم لذت وجود دارد و هم زیبایی، لااقل حاسه ی سمع و بصر چنین است (در سایر حواس اشكال است) .
زیبایی متخیّل مانند زیبایی فصاحت و بلاغت و شعر و نثر و نظم عالی كه ما آن را زیبایی ذهنی نام می نهیم. گاهی سخنی مسحور كننده است.
افلاطون اخلاق را عدالت، و عدالت را تناسب، و تناسب را عین زیبایی، و زیبایی را حقیقت عینی، و حقیقت را معقول- نه محسوس- می شمارد.
در باب زیبایی و جمال چند مطلب است:
الف. تعریف زیبایی چیست و به اصطلاح از چه مقوله ای است؟ داخل در كمّیات است یا كیفیات یا اضافات یا جوهر یا در هیچ مقوله ای نیست و در همه هست، مثل وجود؟ جنس و فصلش چیست؟ لااقل فاعل و غایتش چیست؟ چگونه می توان آن را تحلیل عقلی ذهنی و یا تجزیه ی خارجی كرد؟
جواب این سؤال منفی است، قابل تعریف نیست، نه به اجزاء تحلیلی عقلی و نه به اجزاء عینی خارجی، و به اصطلاح زیبایی فرمول مشخص و معین ندارد. آنان كه زیبایی را تعریف كرده و گفته اند: «زیبایی هماهنگی اجزاء است با كل، تناسب است» (مثل افلاطون) باز تعریف نكرده اند، زیرا معنی هماهنگی یعنی تناسب خاص برقرار است. آن تناسب چه تناسب و چه فرمولی است، نتوانسته اند آن را بیان كنند. مثلاً یك مركّب مادی مانند آب را می توان تناسب اجزاء آن را بیان كرد كه O و H به چه نسبت، برخلاف
جلد یازدهم . ج11، ص: 109
زیبایی. لهذا هرچه از مقوله ی زیبایی است (نظیر فصاحت) قابل تعریف نیست، بحق گفته اند كه: یدرك و لا یوصف است، حداكثر موجبات و موانعش را می توان ذكر كرد، یعنی تعریف به علل.
ولی برای اقرار به وجود چیزی لازم نیست بتوانیم تعریف كنیم.
ب. آیا زیبایی مطلق است یا نسبی؟ یعنی یك چیز، فی حد ذاته زیباست یا زیبایی عبارت است از نوعی رابطه ی مرموز میان ادراك كننده و ادراك شده [2]، لهذا یك چیز برای یك نفر زیباست و برای دیگری زشت، آنچنان كه لیلی در چشم مجنون زیباست، در چشم غیر او- مثلاً هارون- زشت. به عبارت دیگر آیا زیبایی خالق عشق است یا مخلوق عشق؟ یا هردو؟ این مسئله ی مهمی است. یك پروانه ی ماده ی «زیبا برای پروانه ای دیگر» ممكن است برای انسان زیبا نباشد یا یك سیاه «زیبا در چشم یك سیاه دیگر» در چشم یك سفید ممكن است زیبا نباشد. داستان سلیمان و كلاغ كه بچه ی خود را زیباترین مرغان خواند مؤید این است كه عشق، زیبایی می آفریند.

ولی به طور كلی نمی توان منكر زیبایی شد و همه اش را خیالی كه عشق می آفریند خواند.
ج. میان جمال، جاذبه، عشق، حركت، ستایش رابطه ی خاصی است. هر جا كه جمال هست جاذبه هست، عشق و طلب هست (به سوی معشوق، نه اینكه عشقْ خود خالق جاذبه است) ، حركت هست، ستایش و تقدیس و تغزّل و فروتنی و بلكه پرستش هست.
د. زیبایی، چه مطلق و چه نسبی، بالاخره حقیقتی است. آیا محدود است به انسان؟ البته نه. گل، درخت، حیوانات، كوهها، دریاها، افق در غروب، در طلوع صبح، در طلوع خورشید و صدها مظهر زیبایی دیگر، بلكه آواز خوش، موسیقی خوب، حتی بوی خوش، مزه ی خوب، لطافت و نرمش خوب، همه داخل در زیبایی است، یعنی به عدد حواس انسان انواع زیبایی [وجود دارد. ] تازه
جلد یازدهم . ج11، ص: 110
همه ی اینها زیباییهای به اصطلاح حسی و مادی است. یك سلسله زیباییها كه به عقیده ی امثال بوعلی كاملتر است زیباییهای معنوی است، یعنی با یك حس از حواس قابل درك نیست، با ذهن قابل درك است. از این قبیل است فصاحت. البته فصاحت، اعم از نثر و شعر، قسمت كمش مربوط به لفظ و سامعه است ولی قسمت عمده اش مربوط است به ذهن و خیال و معانی ذهنی و تركیب و هماهنگی و تناسب معانی. آنجا كه شعر و موسیقی به هم می آمیزد، هماهنگی زیبایی سمعی است با زیبایی معنی و خیالی.
زیباییهای معانی ذهنی گاهی عجیب مسحوركننده است. قطعات عالی و زیبای نثر و نظم با قدرت عجیبی همواره وجدان ذوقی بشر را فتح كرده و می كند. قرآن كریم مظهر فصاحت و بلاغت و كمال زیبایی است و دستور است كه این زیبایی معنوی با زیبایی سمعی به هم آمیخته شود: اقرؤا القرآن بصوت حسن، تغنّوا بالقرآن. تأثیر سحرآسای قرآن كه آن را جادو می خواندند، معلول كمال فصاحت او بود، به علاوه ی اینكه معانی قرآنی معانی ای است كه هنگامی كه با این ابزار عجیب در اعماق روح نفوذ می كند، روح را به اهتزاز درمی آورد: و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق، ایضاً: و یخرّون للاذقان یبكون و یزیدهم خشوعاً. نهج البلاغه ی علی نفوذ شگرفش معلول این است كه معانی فطری و تذكرات فطرت را با فصاحتی معجزآسا بیان كرده است. ادیب پیشاوری گفته است (به نقل كتاب بحثی در تصوف) : در عمرم دو بار در اثر خواندن شعری از هوش رفته ام، یك نوبت با خواندن این غزل حافظ:

زان یار دلنوازم شكری است با شكایت
گر نكته دان عشقی بشنو تو این حكایت
. . . در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای كوكب هدایت
. . . عشقت رسد به فریادگر خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت
جلد یازدهم . ج11، ص: 111
كیست كه اندكی از شعر حافظ سر دربیاورد و غزلهایی از قبیل:

طفیل هستی عشقند آدمی و پری. . . یا: عكس روی تو چو در آینه ی جام افتاد. . . یا: سالها دل طلب جام جم از ما می كرد. . . یا: در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی. . . و امثال اینها را بخواند و تحت تأثیر جاذبه ی اینها قرار نگیرد.
هـ. جمال و زیبایی همان طور كه محدود به امور حسی و جسمی نیست، محدود به امور خیالی و صوری ذهن نیست، در معقولات و مدركات عقلیه نیز هست و این مطلب عمده است. قائلین به حسن و قبح عقلی در افعال انسان معتقدند كه اساساً بعضی كارها به طور كلی مقبول و مطبوع عقل انسان و جمیل عقلی است: ایثار فی حد ذاته در چشم عقل زیباست، گذشت در عین قدرت در چشم عقل زیباست (یك زیبایی معقول است نه محسوس) ، تن به ذلت ندادن، وفای به عهد، استقامت و پایداری، انصاف دادن به مردم له دیگران و علیه خود (مثل داستان مرحوم سید حسین كوه كمری و شیخ انصاری یا داستان شیخ انصاری و سیدالعلماء مازندرانی) در چشم عقل زیباست.
همان طور كه می دانیم حكما و عرفای اسلامی صفات الهیه را به صفات جمالیه (ثبوتیه) و صفات جلالیه (سلبیه) تقسیم می كنند.

خواجه عبد اللّه (ظ) می گوید:

جمالك فی كل الحقایق سائر
و لیس لها الاّ جلالك ساتر
اصطلاح ثبوتی و سلبی، بیشتر كلامی است نه قرآنی و حدیثی و یا دعایی، ولی در دعاها تعبیر به جمال و جلال آمده است: اللّهم انی اسئلك من جمالك بأجمله و كل جمالك جمیل، اللّهم انی اسئلك بجمالك كله، اللّهم انی اسئلك من جلالك بأجلّه و كل جلالك جلیل، اللّهم انی اسئلك بجلالك كله، و این بالاترین و عالیترین مرحله ی تصور زیبایی است.
ضمناً طبق این نظریه، برای اخلاقی شدن مردم باید كاری كرد كه درك زیبایی مردم بالا رود و زیبایی معقول را- كه بالاتر از زیبایی
جلد یازدهم . ج11، ص: 112
محسوس است- درك كنند و عاشق و شیفته ی زیباییهای معقول گردند. باید زیباییهای تواضع، حلم، تحمل، عفو، ایثار، انصاف، عزت نفس را به مردم شناساند. مكتب تربیتی صحیح اخلاقی مكتبی است كه بتواند مردم را به این زیباییهای معنوی آگاه سازد، همچنان كه در مكتب «اخلاق وجدانی» باید كاری كرد كه ندای بلند وجدان را مردم بشنوند و در میان غوغاهای زندگی این بانگ ناشنیده نماند و در مكتب عاطفی باید محبت خلق را پرورش داد و كاری كرد كه موجبات كدورتها و دشمنیها از بین برود و برعكس موجبات محبت فراهم گردد. شعر سعدی:

بس بگردید و بگردد روزگار
دل بر این دنیا نبندد هوشیار
نام نیكی گر بماند ز آدمی
به كزو ماند سرای زرنگار
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر سیرت زیبا بیار
علامت این است كه در اخلاق، زیبایی درك می كرده اند. همچنین است این بیت:

لیس الجمال بأثواب تزینها
ان الجمال جمال العقل و الادب
افلاطون نیز به نوبه ی خود اخلاق را از مقوله ی جمال می داند ولی نه به این معنی كه برخی افعال فی حد ذاته زیبا هستند، بلكه نظر به این كه جمال و زیبایی را در مركّبات می داند و زیبایی را به هماهنگی تعریف می كند، بحث را از فعل به فاعل می كشد، می گوید ریشه ی زیبایی اخلاق در عدالت اخلاقی است و عدالت اخلاقی عبارت است از نوعی هماهنگی میان اجزاء روح، پس بازگشت اخلاق به عدالت است و بازگشت عدالت به زیبایی، و شاید او حقیقت را نیز مساوی با زیبایی می داند (و ناچار در حقیقت نیز نمی تواند بساطت قائل شود) .
ویل دورانت در كتاب تاریخ فلسفه صفحه ی 34 از زبان افلاطون می گوید:
عدالت چیست؟ در این دنیا فقط سه چیز وجود دارد: عدالت،
جلد یازدهم . ج11، ص: 113
جمال، حقیقت [3]، و شاید هیچ یك از این سه چیز را نتوان تعریف كرد.
می گوید:
چهارصد سال بعد از افلاطون یك نفر كه از طرف رومیان بر فلسطین عامل بود، این سؤال را مطرح كرد كه «حقیقت چیست؟ » و هنوز هم فلاسفه جواب این سؤال را نداده اند.

همچنین فلاسفه معنی جمال و زیبایی را نیز نگفته اند. درباره ی عدالت، افلاطون از روی جرئت و جسارت تعریفی به دست داده است: «عدالت آن است كه كسی آنچه حق اوست به دست بیاورد و كاری را در پیش گیرد كه استعداد و شایستگی آن را داشته باشد. » . . . جامعه ای كه از مردم عادل تشكیل شده است جامعه ای است كه در نهایت هماهنگی و فعالیت است، زیرا هریك از مواد و عناصر تشكیل دهنده ی آن بر جای خود است و عمل خاص خود را انجام می دهد و آن را می توان به یك اركستر عالی تشبیه كرد. عدالت در اجتماع مانند هماهنگی است كه ستارگان در حركات منظم خود دارند (و فیثاغورس آن را موسیقی ستارگان می نامد [4]) . اجتماعی كه بدین ترتیب باشد، باقی خواهد ماند.
البته افلاطون زیبایی را حقیقت می داند و این غیر این است كه حقیقت را زیبا بدانیم. منافاتی نیست كه زیبایی عینیت و حقیقت باشد و در عین حال هر حقیقت، زیبا باشد. پس این نقض وارد نیست
جلد یازدهم . ج11، ص: 114
كه لازمه ی سخن افلاطون این است كه هر حقیقت علمی را ما امری اخلاقی بدانیم.

[1] . بلكه مكشوف عقل. معلوم نیست كه افلاطون برای عقل انجذاب قائل باشد.
[2] . در حقیقت از مقوله ی اضافه است.
[3] . رجوع شود به فصّ محمدی فصوص الحكم ذیل حدیث معروف: حبّب الیّ من دنیاكم ثلث: الطیب و النساء و قرة عینی فی الصلوة.
[4] . ولی عقیده ی فلاسفه ی اسلامی درباره ی عقیده ی فیثاغورس این است كه واقعاً معتقد به موسیقی در فلك بوده است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است