در
کتابخانه
بازدید : 52800تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
آقای دكتر سیّد عبد اللّطیف مدّعی است از بعضی از آیات قرآن صراحتاً می توان فهمید كه آن حضرت، هم می خوانده و هم می نوشته است، از آن جمله آیه ی 164 از سوره ی آل عمران است:

لَقَدْ مَنَّ اَللّهُ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْكِتابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 235
خداوند بر مؤمنان منّت نهاد آنگاه كه پیغمبری در میان آنها برانگیخت كه آیات خدا را بر آنها تلاوت می كند و آنها را پاكیزه می گرداند و به آنها كتاب و حكمت می آموزد، و همانا آنها پیش از آن در گمراهی آشكار بودند.
ایشان می گویند:

«بنا بر تصریح قرآن، نخستین وظیفه ی پیغمبر آن بود كه قرآن را به پیروانش تعلیم دهد و مسلّم است كه حدّ اقل شایستگی برای كسی كه بخواهد كتاب یا محتویات كتاب و دانش یك كتاب را به دیگران تعلیم دهد، بازهم مطابق تصریح خود قرآن، آن است كه بتواند قلم را به كار بندد یا دست كم آنچه را با قلم نوشته شده بخواند. » [1]
این استدلال، به نظر عجیب می آید:

*اوّلا، آنچه مورد اتّفاق مسلمین است و مشار الیه می خواهد خلاف آن را ثابت كند این است كه رسول اكرم قبل از رسالت نه می خوانده و نه می نوشته است.

حدّ اكثر این استدلال این است كه ایشان در دوره ی رسالت می خوانده و می نوشته اند چنانكه عقیده ی سیّد مرتضی و شعبی و جماعتی دیگر بر این است. پس مدّعای آقای دكتر سیّد عبد اللّطیف اثبات نمی شود.

*ثانیا، از نظر دوران رسالت نیز این استدلال ناتمام است. توضیح اینكه در برخی از تعلیمات مانند تعلیماتی كه به نوآموز می دهند كه خواندن و نوشتن به او بیاموزند، یا در تعلیم ریاضیّات و امثال آن، احتیاج به قلم و كاغذ و رسم و تخته سیاه و غیره هست و خود معلّم باید عمل كند تا دانش آموز یا دانشجو یاد بگیرد؛ امّا تعلیم حكمت و اخلاق و حلال و حرام كه كار پیغمبران است نیازی به قلم و كاغذ و رسم و تخته سیاه ندارد.

مشّائین از حكما را از آن جهت «مشّائین» گفته اند كه معلّم در حالی كه راه می رفت و قدم می زد به دانشجویان تعلیم می كرد. البتّه برای شاگردان كه بخواهند ضبط كنند و فراموششان نشود لازم است بنویسند. لذا رسول خدا همواره توصیه می كرد كه سخنانش را ضبط كنند و بنویسند. می فرمود: «قیّدوا العلم» دانش را در بند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 236
كنید. گفتند: چگونه در بند كنیم؟ فرمود: بنویسید [2].

می فرمود:

نَضَّرَ اللّهُ عَبداً سَمِعَ مَقالَتی فَوَعاها وَ بَلَّغَها مَن لَم یَسمَعها [3].

خداوند خرّم كند بنده ای را كه سخن مرا بشنود و ضبط كند و به آن كه نشنیده است ابلاغ نماید.
در حدیث است كه رسول خدا سه نوبت پشت سر هم فرمود: خدایا! جانشینان مرا رحمت كن. گفتند: یا رسول اللّه جانشینان شما كیانند؟ فرمود: كسانی كه بعد از من می آیند و گفته ی مرا و سنّت مرا می گیرند و به مردم دیگر تعلیم می كنند [4].

ایضاً می فرمود:

من حقّ الولد علی الوالد ان یحسّن اسمه و ان یعلّمه الكتابة و ان یزوّجه اذا بلغ [5].

از حقوق فرزند بر پدر این است كه نام نیك برایش انتخاب كند، نوشتن به او بیاموزاند، و وقتی كه بالغ شد همسر برایش انتخاب كند.
قرآن كریم در كمال صراحت می فرماید:

یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاكْتُبُوهُ وَ لْیَكْتُبْ بَیْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ [6].

ای اهل ایمان! هنگامی كه نسبت به یكدیگر تعهّداتی برای مدّت معیّنی پیدا می كنید آن را بنویسید. باید نویسنده ای به درستی و انصاف و عدالت آن را بنویسد.
لهذا به دستور خدا و پیامبرش لازم شد مسلمانان به خاطر حفظ آثار دینی شان، و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 237
هم برای ادای حقوق فرزندانشان، و هم برای انتظام دنیاشان به صنعت شریف نوشتن و خواندن همّت بگمارند. همین جهت سبب شد كه «نهضت قلم» به وجود آمد؛ آنچنان نهضتی كه همان مردمی كه افراد باسوادشان انگشت شمار بودند، آنچنان رو به علم و دانش و خواندن و نوشتن آوردند كه گروهی از آنها در مدینه چند زبان را آموختند و توانستند پیام اسلام را با زبانهای گوناگون به سراسر جهان ابلاغ نمایند.

در تواریخ می خوانیم كه اسرای بدر را پیغمبر با گرفتن فدیه آزاد كرد. برخی از آنها كه فقیر بودند بدون فدیه آزاد شدند و برخی كه تعلیم خط می دانستند با آنها قرارداد كرد كه هركدامشان ده نفر از كودكان مدینه را خط نوشتن بیاموزانند و آنگاه آزاد شوند [7].

آری، پیغمبر تا این حد اصرار داشت كه این صنعت رایج شود و مسلمانان به دانش و آموختن رو آورند؛ ولی هیچ یك از اینها ایجاب نمی كند كه شخص رسول اكرم نیازی داشته باشد كه برای تعلیم و تبلیغ مردم از خواندن و نوشتن استفاده كند.

معظم له می گوید:

«خداوند در اوّل سوره، از قلم و نوشتن یاد كرده. آیا این آیات صریح و روشن دلیل نیست كه پیغمبر اسلام خواندن و نوشتن می دانسته و با كتاب و قلم سر و كار داشته؟ . . . چگونه ممكن است پیغمبر اكرم مردم را به علم و سواد و نوشتن تشویق كند و خودش به خواندن و نوشتن اعتنایی نداشته باشد، در صورتی كه همیشه در كارها پیشقدم بوده است. » [8]
این استدلال نیز عجیب است.

البتّه این آیات دلیل بر این است كه خداوند كه این آیات را بر بنده ای برای هدایت بندگانش نازل كرده و هم پیغمبر كه این آیات بر قلب مقدّسش فرود آمده، ارزش خواندن و نوشتن را برای بشر می دانسته اند؛ امّا این آیات نه دلیل بر این است كه خداوند با خواندن و نوشتن و قلم و كاغذ سر و كار دارد و نه پیغمبر.

می گوید: «پیغمبر اكرم در همه ی دستورها كه می داده پیشقدم بوده، چگونه این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 238
دستور را داده و خود عمل نكرده است؟ » . درست مثل این است كه بگوییم پزشك كه نسخه ای به بیمار می دهد اوّل باید خودش آن نسخه را به كار بندد. بدیهی است اگر پزشك بیمار گردد و همان نیازی كه بیماران به دوا پیدا می كنند پیدا كند، خودش قبل از دیگران نسخه ی خود را به كار می بندد؛ امّا اگر بیمار نشد و نیاز پیدا نكرد چطور؟ باید ببینیم پیغمبر اكرم همان نیازی كه دیگران به خواندن و نوشتن دارند- كه سبب می شود دارا بودن این صنعت برای آنها كمال، و فاقد بودن آن نقص باشد- داشت و دستور خویش را به كار نبست، و یا پیغمبر وضع خاصّی دارد كه چنین نیازی ندارد. پیغمبر در عبادت، فداكاری، تقوا، راستی، درستی، حسن خلق، دموكراسی، تواضع و سایر اخلاق و آداب حسنه پیشقدم بود، زیرا همه ی آنها برای او كمال بود و نداشتن آنها نقص بود؛ امّا موضوع به اصطلاح سواد داشتن از این قبیل نیست.

ارزش فوق العاده ی سواد داشتن برای افراد بشر از آن جهت است كه وسیله ی استفاده كردن افراد بشر از معلومات یكدیگر است. خطوط، علامات و رموزی است كه افراد بشر برای تفهیم افكار و مقاصد یكدیگر قرارداد كرده اند. آشنایی با خطوط، وسیله ای است برای انتقال معلومات از فردی به فرد دیگر و از قومی به قوم دیگر و از نسلی به نسل دیگر. بشر به این وسیله معلومات خود را از فنا و نیستی و فراموشی حفظ می كند. سواد داشتن از این نظر نظیر زبان دانستن است. انسان به هر اندازه زبانهای بیشتری بداند وسیله ی بیشتری برای كسب معلومات بشرهای دیگر در اختیار دارد.

هیچ یك از زبان دانستن و سواد داشتن، «علم» به معنی واقعی نیست، امّا مفتاح و كلید علم هست. علم این است كه انسان به یك حقیقت و یك قانون كه در متن هستی واقعیّت دارد آگاه گردد. علوم طبیعی، منطق، ریاضیّات علم است، زیرا بشر در این علوم یك رابطه ی واقعی و تكوینی و علّی و معلولی را میان اشیاء خارجی یا ذهنی كشف می كند؛ امّا دانستن لغت، قواعد زبان و امثال اینها علم نیست، زیرا ما را به یك رابطه ی واقعی میان اشیاء آگاه نمی كند، بلكه بر یك سلسله امور قراردادی و اعتباری كه از حدّ فرض و قرارداد تجاوز نمی كند آگاه می سازد. دانستن این امور مفتاح و كلید علم است نه خود علم.

آری، در زمینه ی همین امور قراردادی یك جریانات واقعی پیش می آید از قبیل تطوّرات لغتها و تركیبات كه نماینده ی تكامل افكار است و طبق یك قانون طبیعی صورت می گیرد، و البتّه اطّلاع بر آن قوانین طبیعی جزء فلسفه و علم است؛ پس
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 239
ارزش سواد داشتن، از نظر این است كه انسان كلید دانش دیگران را در دست می گیرد.

اكنون ببینیم آیا راه كسب دانش منحصر به این است كه انسان كلید دانش دیگران را در دست داشته باشد و از دانش آنها استفاده كند؟ آیا پیغمبر باید از دانش افراد بشر استفاده كند؟ اگر اینچنین است پس نبوغ و ابتكار كجا رفت؟ اشراق و الهام كجا رفت؟ دانش مستقیم از طبیعت كجا رفت؟ از قضا پست ترین انواع دانش آموزی همان است كه از نوشته ها و گفته های دیگران به دست آید؛ چه، گذشته از آنكه شخصیّت خود دانش آموز در آن دخالت ندارد، در نوشته های بشری اوهام و حقایق به هم آمیخته است.

دكارت حكیم معروف فرانسوی پس از آنكه یك سلسله مقالات منتشر كرد، صیت شهرتش همه جا پیچید و سخنان تازه اش مورد تحسین و اعجاب همگان قرار گرفت. یكی از كسانی كه مقالات وی را خوانده بود و بدانها اعجاب داشت و مانند دكتر سیّد عبد اللّطیف فكر می كرد، خیال كرد كه دكارت بر گنجینه ای از نسخه ها و كتابها دست یافته و معلومات خویش را از آنجا به دست آورده است. به ملاقات وی رفت و از وی تقاضا كرد كتابخانه اش را به او ارائه دهد. دكارت او را به محوّطه ای كه در آنجا جسد گوساله ای را تشریح كرده بود راهنمایی كرد و آن گوساله را به او نشان داد و گفت این است كتابخانه ی من! من معلومات خود را از این كتابها به دست می آورم.

مرحوم سیّد جمال الدّین اسدآبادی می گفته است:

«عجب است كه بعضی افراد عمری را پای چراغ به خواندن كتابها و نوشته های انسانهایی مانند خود صرف می كنند، امّا یك شب خود همان چراغ را مطالعه نمی كنند. اگر یك شب كتاب را ببندند و چراغ را مطالعه كنند، معلومات بیشتر و وسیعتری پیدا می كنند. »
هیچ كس عالم به دنیا نمی آید. همه ی مردم اوّل جاهل و بعد كم و بیش عالم می گردند. و به تعبیر صحیح تر، هر كسی جز خدا در ذات خود جاهل است و به موجب نیروها و علل و اسباب دیگری عالم می شود. پس هر كسی نیازمند به معلّم، یعنی نیازمند یك قوّه و نیرویی است كه الهام بخش او باشد. خداوند درباره ی رسول اكرم می فرماید:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 240
أَ لَمْ یَجِدْكَ یَتِیماً فَآوی `وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدی `وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنی [9].

آیا تو یتیمی نبودی كه خدا به تو پناه داد؟ گمراه و بی خبر نبودی كه خدا تو را راهنمایی كرد و با خبرت ساخت؟ تهیدست نبودی كه خداوند تو را بی نیاز ساخت؟
امّا سخن در معلّم است كه لزوماً چی و كی باید باشد؟ آیا انسان حتماً باید از بشر دیگر علم بیاموزد، پس حتما لازم است كلید دانش بشرهای دیگر را كه نامش «سواد داشتن» است در اختیار داشته باشد؟ آیا انسان را آن پایه نیست كه مبتكر باشد؟ آیا انسان نمی تواند بی نیاز از انسانهای دیگر، كتاب طبیعت و خلقت را مطالعه كند؟ آیا انسان را آن مقام و درجه نیست كه با غیب و ملكوت اتّصال پیدا كند و خداوند مستقیماً معلّم و هادی او باشد؟ قرآن كریم درباره ی پیغمبر می فرماید:

وَ ما یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوی ، `إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی ، `عَلَّمَهُ شَدِیدُ اَلْقُوی [10].

او از هوای نفس سخن نمی گوید، آنچه می گوید جز وحی كه به او می رسد نیست؛ آنكه دارای نیروهای زیادی است او را تعلیم داده است.
علی (علیه السّلام) درباره ی رسول اكرم می فرماید:

و لقد قرن اللّه به منذ كان فطیما اعظم ملك من ملائكته یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم [11].

از آن زمان كه كودك بود و تازه از شیر گرفته شده بود، خداوند بزرگترین فرشته ی خویش را مأمور و مراقب او قرار داده، آن فرشته او را در راههای مكرمت می برد و به نیكوترین اخلاق جهان سوق می داد.
آن طرف كه عشق می افزود درد
بو حنیفه و شافعی درسی نكرد
عاشقان راشد مدرّس حسن دوست
دفتر و درس و سبقشان روی اوست
خامش اند و نعره ی تكرارشان
می رود تا عرش و تخت یارشان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 241
درسشان آشوب و چرخ ولوله
نی زیادات است و باب و سلسله [12]
سلسله ی این قوم جعد مشكبار
مسأله ی دور است امّا دور یار
هر كه در خلوت به بینش یافت راه
او ز دانشها نجوید دستگاه [13]
*
عارف از پرتو می راز معانی دانست
گوهر هر كس از این لعل توانی دانست
شرح مجموعه ی گل مرغ سحر داند و بس
كه نه هر كو ورقی خواند معانی دانست
ای كه از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نكته به تحقیق نتانی دانست
ابن خلدون در مقدّمه ی معروف خویش فصل «فی انّ الخطّ و الكتابة من عداد الصّنائع الانسانیّة» بحثی می كند در اطراف اینكه خط از آن نظر كمال است كه زندگی بشر اجتماعی است و افراد به كسب معلومات یكدیگر نیازمندند. بعد سیر تكاملی خط را در تمدّنها ذكر می كند؛ آنگاه به پیدایش خط در محیط حجاز اشاره می كند و سپس می گوید:

«در صدر اسلام، خط از جنبه ی فنّی مراحل ابتدایی را طی می كرد و خطوط صحابه از لحاظ رسم الخط، خالی از نقص نبوده است؛ ولی بعدها تابعین و اخلاف آنها همان رسم الخط را به عنوان تیمّن و تبرّك در كتابت قرآن حفظ كردند و از آن تجاوز نكردند با اینكه بعضی از آن رسم الخطها خلاف قاعده بود؛ لهذا بعضی كلمات قرآن با رسم الخطّ خاصّی باقی ماند. »
آنگاه می گوید:

«كمالات فنّی و عملی از قبیل رسم الخط را كه بستگی دارد به اسباب و وسائل زندگی و جنبه ی نسبی دارد، با كمالات مطلق كه فقدان آنها نقص در انسانیّت انسان است و نقص واقعی است نباید اشتباه كرد. »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 242
ابن خلدون آنگاه موضوع امّی بودن رسول خدا را طرح می كند و خلاصه ی سخنش این است:

«پیغمبر امّی بود. امّی بودن برای او كمال بود، زیرا او علم خویش را از بالا فرا گرفته بود. امّا امّی بودن برای ما نقص است، زیرا مساوی است با جاهل بودن ما. » [14]
آیه ی دیگری از طرف مشار الیه به آن استناد شده آیه ی 2 و 3 از سوره ی «لم یكن» است. می گوید.

«بسیار شگفت انگیز است كه مترجمان و مفسّران قرآن به این آیه كه توصیف حضرت محمّد (ص) می باشد توجّه نكرده اند كه در آن گفته شده: «رسول من اللّه یتلوا صحفا مطهّرة» [15] یعنی محمّد پیغمبر خدا كه صحیفه های مقدّس و مطهّر را قرائت می كند. باید توجّه كرد كه در این آیات گفته نشده است كه پیغمبر صحیفه های مقدّس را از خاطر خود نقل می كند، بلكه تصریح شده است كه این صحیفه ها را قرائت می كند و از رو می خواند» .
پاسخ این استدلال آنگاه روشن می شود كه مفهوم دو كلمه از كلمات آیه ی فوق الذّكر روشن شود: كلمه ی «صحیفه» و كلمه ی «یتلوا» .

«صحیفه» به معنی ورق (برگ) است و «صحف» جمع صحیفه است. معنی آیه با جمله ی بعد كه می فرماید: «فیها كتب قیّمة» این است: «پیغمبر برگهای پاك و منزّهی را كه در آنها نوشته هایی راست و پایدار هست برای مردم می خواند» .

مقصود از این برگها همان چیزها بوده كه آیات قرآن مجید را بر روی آنها می نوشته اند. پس مقصود این است كه پیغمبر قرآن را بر مردم می خواند.

كلمه ی «یتلوا» از مادّه ی تلاوت است. به هیچ مدركی بر نخورده ایم كه تلاوت به معنی خواندن از رو باشد. آنچه مجموعاً از كلمات اهل لغت و از موارد استعمال كلمه ی «قرائت» و كلمه ی «تلاوت» فهمیده می شود این است كه هر سخن گفتن، قرائت یا تلاوت نیست. قرائت و تلاوت در موردی است كه سخنی كه خوانده می شود مربوط به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 243
یك متن باشد، خواه آنكه آن متن از رو خوانده شود یا از بر؛ مثلاً خواندن قرآن، قرائت و تلاوت است، خواه از روی مصحف خوانده شود و یا از حفظ؛ با یك تفاوت میان خود این دو كلمه: تلاوت اختصاص دارد به خواندن متنی كه مقدّس باشد، ولی قرائت اعمّ است از قرائت آیات مقدّس و چیز دیگر. مثلاً صحیح است گفته شود «گلستان سعدی را قرائت كردم» ، امّا صحیح نیست گفته شود «گلستان سعدی را تلاوت كردم» .

و در هر حال، اینكه آن متن از بر خوانده شود یا از رو، نه در مفهوم قرائت دخالت دارد و نه در مفهوم تلاوت. علی هذا آیه ی فوق الذكر جز این نمی گوید كه پیغمبر آیات قرآن را كه بر صفحاتی نوشته شده است برای مردم تلاوت می كند.

اساساً چه احتیاجی هست كه پیغمبر هنگام تلاوت آیات قرآن، از رو بخواند؟ قرآن را صدها نفر از مسلمانان حفظ بودند؛ آیا خود پیغمبر از حفظ نبود و نیازمند بود از رو بخواند؟ خداوند حفظ او را خصوصاً تضمین كرده بود(سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسی ) [16].

مجموعاً معلوم شد كه از آیات قرآن به هیچ وجه استفاده نمی شود كه رسول خدا می خوانده و یا می نوشته است؛ عكس آن استفاده می شود؛ و فرضاً استفاده شود كه آن حضرت می خوانده و می نوشته است، تازه مربوط به دوره ی رسالت است و حال آنكه مدّعای مشار الیه این است كه رسول خدا قبل از رسالت می خوانده و می نوشته است.


[1] . نشریّه ی كانون سردفتران، نقل از نشریّه ی آموزش و پرورش.
[2] . بحار (چاپ جدید)، ج /2ص 151.
[3] . كافی، ج /1ص 403.
[4] . بحار الانوار (چاپ جدید)، ج /2ص 144.
[5] . وسائل الشّیعة، ج /3ص 134.
[6] . بقره/282.
[7] . تاریخ الخمیس دیار بكری، ج /1ص 395 و السّیرة الحلبیّة، ج /2ص 204.
[8] . مجلّه ی روشنفكر.
[9] . ضحی/6- 8.
[10] . نجم/3- 5.
[11] . نهج البلاغه، خطبه ی 190.
[12] . «زیادات» و «باب» و «سلسله» نام سه كتاب معروف آن عصر است.
[13] . مثنوی، دفتر سوم.
[14] . مقدّمه ی ابن خلدون (چاپ ابراهیم حلمی) ، ص 494 و 495.
[15] . بیّنة/2 و 3.
[16] . اعلی/6.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است