1. در اخلاق اسلامی از جمله اموری كه مذموم است جاه طلبی
است. آیه ای كه از قرآن معمولاً استدلال می شود این آیه است:
تلك الدار الاخرة نجعلها للذین لایریدون علواً فی الارض و
لا فساداً و العاقبة للمتقین.
احادیثی در كافی، جلد 2، صفحه ی 297، باب «طلب الرئاسة» و
در وسائل، جلد 2، صفحه ی 468 آمده. در صفحه ی 466 هم حدیثی در
ضمن حب چند چیز دیگر آمده است.
حب جاه را به چند چیز می توان تفسیر كرد: یكی علاقه به
شهرت و اشتهار، دیگر علاقه به احترام و محبوبیت، سوم علاقه به
مقام و پست اجتماعی كه در گذشته به عنوان ولایت گفته می شده،
چهارم علاقه به تفوق و تسلط و زیر نفوذ قرار دادن و استخدام
دیگران.
آیات و اخبار ممكن است ناظر به یكی یا چند تا از امور نامبرده
باشد و ممكن است بعضی اخبار یا همه ناظر به امری دیگر باشد. مثلاً
ممكن است مقصود از ریاست و طلب ریاست در اخبار، خصوص
انتصاب از طرف حكام جور آن زمان باشد كه ملازم بوده با شر و
فساد، و در حدیثی وارد شده كه اگر در خیر، دُم بوده باشی بهتر است
از اینكه در شر، سر بوده باشی. و ممكن است ناظر بوده باشد به
ریاست دینی و فتوایی و استقلال در اظهارنظر در احكام و مسائل
دینی بدون توجه به ائمه ی اطهار، كما اینكه از بعض اخبار این مطلب
فهمیده می شود به تفصیلی كه بعداً ان شاء اللّه خواهیم گفت.
2. حب جاه به هر معنایی كه مذموم بوده باشد، یا از آن جهت
است كه خود جاه فی حد ذاته مذموم است و مفسده در خود جاه است
و یا از آن جهت است كه مفسده در حب و علاقه به آن است نه در
خود آن، و یا آنكه مفسده در ركون و اطمینان و انحصار علاقه به آن
جلد دوم . ج2، ص: 279
است به آن معنی كه ما در حب دنیا همیشه می گوییم. و اگر مفسده
در خود جاه بوده باشد، یا از آن جهت است كه بالذات مفسده دارد
نسبت به همه ی افراد، یا از آن جهت است كه همه ی اشخاص استعداد و
لیاقت و اهلیت ندارند و به اصطلاح لغزشگاه است و اشخاص
تمرین نكرده همینكه به قله ی جاه رسیدند سرگیجه می گیرند و سقوط
می كنند، یعنی طغیان می كنند و فساد برمی انگیزند.
از آثار دینی به دست می آید كه شهرت بالذات نقیصه نیست،
نقمت نیست، نعمت است به دلیل اینكه راجع به رسول اكرم
می فرماید:
و رفعنا لك ذكرك. شاید جمله ی دعای ابوحمزه ی ثمالی كه
می فرماید: «
ربّیتنی صغیراً و نوّهت [1]باسمی كبیراً» نیز همان شهرت باشد. و همچنین احترام و محبوبیت هم عیب و نقیصه نیست، به دلیل
اینكه در قرآن این جهت هم مورد ستایش و به عنوان نعمت ذكر شده:
ان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودّاً. ایضاً:
فاجعل
افئدة من الناس تهوی الیهم. ایضاً آیه ی:
وجیهاً فی الدنیا و الاخرة.
و نیز خود مقام و پست و شغل عالی اجتماعی نیز نقص نیست،
به دلیل:
قال اجعلنی علی خزائن الارض، ایضاً به دلیل:
رب اغفرلی و
هب لی ملكاً لاینبغی لاحد من بعدی، ایضاً به دلیل:
اتیه اللّه الملكو نظایر
این تعبیر، مثل آیه ی 54 و [32] نساء و بقره [247] .
3. در تاریخ اسلام داستانها در باب ترك جاه هست كه بعضی
بجا و بعضی بیجا بوده است، از قبیل داستان معروف ابراهیم ادهم و
داستان غزالی.
4. در صفحه ی 15 شماره ی دوم تیرماه 1341 «اطلاعات» از
منتسكیو نقل كرده است:
«اگر كسی می خواست فقط خوشبخت باشد به آسانی
جلد دوم . ج2، ص: 280
می توانست آن را به دست آورد، ولی ما همواره می خواهیم
كه از دیگران خوشبخت تر باشیم و این همیشه كار دشواری
است زیرا ما دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند می دانیم. »
مبارزه ی انبیا با برتری طلبی و جاه طلبی اولاً به معنی این است كه
نظر انسان از جاه و مقام ترقی خود نباشد، بلكه برتری بر دیگران
باشد كه لازمه اش عقب ماندن دیگران است و اگر همه همدوش او
بیایند نیتش باطل می گردد، اگر همه ی مردم بتوانند هالتر [] كیلو را
بردارند دیگر قهرمانی خودنمایی نخواهد كرد. ثانیاً مبارزه ی انبیا با
برتری طلبی به معنی مبارزه با میل به مغلوبیت دیگران است، نه
مبارزه با میل به ترقی خود در ضمنِ ترقی همه یا مبارزه با میل اشغال
مقام عالی برای انجام كارهای مهم نه به منظور خودنمایی و
خودفروشی و برتری فروشی. ثالثاً فكر برتری و خوشبخت تر از
دیگران بودن همان طور كه منتسكیو گفته چون انسان دیگران را
همیشه از آنچه هستند خوشبخت تر فرض می كند و از ناراحتیهای هر
فردی و هر طبقه ای بی اطلاع است، كار دشواری است و عامل خیالی
دارد.
5. اگر از لحاظ اجتماعی بنگریم پست و مقام ضرورت دارد،
یعنی از نظر كسانی كه هدفی در اجتماع دارند اشغال پستهای حساس
شرط اصلی است. یك پست به اندازه ی هزار نفر كار می كند. پست از
عدد مهمتر است. پست قدرت و مجرای قدرت است. ما به خیال
مبارزه با جاه طلبی، خود را خلع سلاح و سلب قدرت كردیم و كار ما
به جایی رسیده كه یك اقلیت فاسد گمراه بر ما مسلط شده اند. اینكه
ارسطو جاه را یكی از عوامل نه گانه ی سعادت می داند، از لحاظ
اجتماعی مخصوصاً بسیار درست است.
[1] ناه النبات: ارتفع. نوّه تنویهاً الشی ء: رفعه، بفلان: دعاه برفع الصوت، رفع ذكره، مدحه و عظّمه، و یقال: نوهت بالحدیث ای اشدت به و اظهرته. نوّه باسمه: دعاه ایضاً.