عن وفیات الاعیان، ج 2، صفحه 200:
قال ابراهیم لشقیق البلخی: ما بدء امرك الذی بلغك هذا؟ قال:
مررت ببعض الفلوات فرأیت طیراً مكسور الجناحین فی فلذة
من الارض، فقلت: انظر من این یرزق هذا؟ فقعدت بحذائه فاذا
انا بطائر قد اقبل فی منقاره جرادة فوضعها فی منقار الطیر
المكسور الجناحین. فقلت لنفسی: یا نفس ان الذی قبض هذا
الطیر الصحیح لهذا الطیر المكسور الجناحین فی فلذة
من الارض هو قادر ان یرزقنی حیث كنت، فتركت الكسب
واشتغلت بالعبادة. فقال ابراهیم: یا شقیق و لم لاتكون انت الطیر
الصحیح الذی اطعم العلیل حتی تكون افضل منه. .
جلد دوم . ج2، ص: 273
سعدی، بوستان:
یكی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای
كه چون زندگانی بسر می برد
بدین دست و پای از كجا می خورد؟
در این بود درویش شوریده رنگ
كه شیری برآمد شغالی به چنگ
شغال نگون بخت را شیر خورد
بماند آنچه روباه از آن سیر خورد