[1]
در مجله ی یغما، شماره ی بهمن 39 اشعار ذیل را از دكتر غلامحسین
یوسفی نقل كرده:
زمام كار جهان گر به دست من افتد
به ذوق خویش جهانی دگر بیارایم
بلای فقر ز روی زمین براندازم
به روی خلق درِ عیش و نوش بگشایم
ز جور و كین نگذارم اثر به هیچ دیار
جهانیان را داد و راد فرمایم
بیاكَنم دل اهل جهان ز مهر و وفا
ره نكویی و تقوا به خلق بنمایم
ز ناز و غمزه ی معشوقكان بكاهم و نیز
به صبر و حوصله ی عاشقان بیفزایم.
چرا خدای، جهان را نیافرید چنین؟ !
كه من به شادی یك دم در آن بیاسایم
خطا بگفتم هر چیز كافرید نكوست
چرا دهان به چنین ژاژها بیالایم
جلد هشتم . ج8، ص: 149
ز فكر و فعل بد ما جهان شده است تباه
نكوتر آن كه بدی را ز خویش بزدایم
چو من نكو شوم آفاق را نكو بینم
گمان برم به بهشت اندرون بود جایم.
شعری دارد نظام وفا كه در دفتر 40، شماره ی 42 آمده است و یك
بیتش این است:
چرخ كجرو نیست تو كج بینی ای دور از حقیقت
گر همه كس را نكو خواهی برو خود را نكو كن.
ایضاً
مثنویمی گوید:
هركه را افعال دام و دد بود
بر كریمانش گمان بد بود.
الی آخره كه در دفتر 40، شماره ی 47 نیز آمده است. .
رجوع شود به ورقه های
روی خوبت آیتی از لطف بر ما كشف كرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما.
[1] رجوع شود به دفتر توحید و معاد، نمره ی 26 تحت عنوان «حكمت بالغه و نظام
احسن» .