1. اولاً روش اسلام درباره ی تحمیل عقیده ی مذهبی چیست؟ اسلام
چه چیز را تحمل می كند و چه چیز را تحمل نمی كند؟ اسلام لامذهبی
را و مخصوصاً شرك را تحمل نمی كند ولی مذاهب را هر چند منسوخ
باشد تحمل می كند. روش اسلام با مذهب یهود و نصاری ومجوس با
مشركین عرب تفاوت داشته است. این قاعده ی اسلام. .
2. آیا مسلمین از این دستور پیروی كردند یا نه؟ به شهادت تاریخ
پیروی كردند. حتی یك نمونه نمی توان پیدا كرد كه مسلمانان پیروان
مذاهب را به ترك مذهبشان مجبور كرده باشند، بلكه پس از حكومت
حفظ جان و مال و معابدشان را به عهده می گرفتند ولی هرگز حفظ
بتكده را به عهده نمی گرفتند. .
3. مسئله ی آزادی عقیده. مسلمانان عقیده ی خودشان را تبلیغ
می كردند و موانع سیاسی و حكومتی را از میان برمی داشتند. حتی
یك حكومت شما در دنیای آن روز پیدا نمی كنید كه حكومت ملی و
انتخابی باشد، تمام حكومتها به زور تحمیل شده بود. خود یزدگرد با
زور شمشیر تخت و تاج خود را گرفته بود. توده های مردم آزادی
جلد هشتم . ج8، ص: 76
نداشتند. علیهذا برداشتن حكومتها ربطی به تحمیل دین ندارد. .
4. ثالثاً آیا مردم ایران بالخصوص به حكومت و دیانت خودشان
علاقه مند بودند یا نه؟ تاریخ می گوید نه. مردم ایران خودشان را از شر
مظالم حكام و موبدان به دامن اسلام انداختند
[1]، آن طوری كه در
عصر حاضر می بینیم بعضی ملتها در اثر فشار حكومتها و سنتها
خودشان را به دامن كمونیزم می اندازند و از آن دفاع می كنند. .
شما حتی یك نفر مورخ نمی توانید پیدا كنید كه مردم ایران را از
اوضاع خودشان راضی بداند، و غیر از این پیروزی مسلمانان بر
ایرانیان قابل توجیه نیست، زیرا هر اندازه یك عده ی چهل پنجاه هزار
نفری مؤمن و مصمم باشند محال است در مقابل یك كشور صد و
چهل میلیونی طاقت بیاورند، حتی اگر ایمان و تصمیمشان این است
كه تا آخرین فرد كشته بشوند آنچنان كه اصحاب امام حسین در
مقابل اصحاب مصمم عمر سعد كشته شدند، اما چرا آنها را پی درپی
شكست بدهند؟ اگر ایرانی روی تاكتیك عقب نشینی می كرد، اعراب
در داخل ایران گم می شدند و افراد عادی، آنها را نابود می كردند. .
5. اشتباه است كه شكست ایرانیان را ناشی از اختلافات بعد از
خسرو پرویز بدانیم؛ خیر، خیلی عمیقتر بوده و روح ملی ایران از دو
قوه ی حاكمه بیزار بوده است و الاّ معمولاً اختلافات داخلی، با فرض
وجود روح ملی، در این گونه مواقع تبدیل به اتحاد و یگانگی می شود. .
6. بعلاوه بحث تنها مربوط به قرن اول نیست، در قرون بعد چطور؟
سیادت نظامی عرب كه بیش از یك قرن نپایید، چرا ایرانیان كه بعد
نیروی نظامی پیدا كردند و خلافت را از خاندانی به خاندانی منتقل
كردند به فكر احیای كیش قدیم و تأسیس سلطنت ساسانی نیفتادند؟
چرا ابومسلم برای خود نسب عربی می سازد؟ چرا طاهریان پس از
آنكه از عباسیان مأیوس شدند و سلطنت ایرانی تشكیل دادند و كار
خوبی هم كردند، به فكر محو و طرد اسلام نیفتادند و خود
جلد هشتم . ج8، ص: 77
خدمتگزار اسلام شدند؟ چرا بعد از طاهریان حكومتهای مقتدر
ایرانی كه بر خلیفه ی بغداد تسلط داشتند، سیادت معنوی و روحانی
خلیفه را پذیرفتند؟ از همه بالاتر، این همه شور و هیجان و پیشقدم
شدن ایرانی برای خدمت به قرآن از لحاظ لغت و نحو و صرف و
معانی و بیان و تفسیر و حدیث و كلام چه بود؟ مخصوصاً در دو قرن
اول كه دوره ی حكومت عرب است. .
[] هست كه بعضی چیزها را جز عشق و ایمان چیزی نمی تواند به
وجود آورد. كتابهایی كه ایرانیان در خدمت به اسلام نوشته اند جز با
دست و نیروی ایمان نوشته نمی شود. .
7. دو موضوع است كه وسیله و بهانه شده به دست افراد مغرضی
كه آن را دلیل بر مخالفت و ضدیت ایرانی با اسلام معرفی كنند: یكی
تجدید و احیای زبان فارسی، دیگر گرایش به تشیع. .
اما زبان فارسی. مگر جزء هدفهای اسلامی یكی این بوده كه هیچ
زبانی غیر زبان عرب در دنیا وجود نداشته باشد؟ مگر احیای یك
زبان كه خواه ناخواه تنوعی است برای ابراز ذوق و هنر و تجلیات
روحی، یك گناه است از نظر اسلام؟ خود پیدایش زبان فارسی سبب
شده كه یك سلسله شاهكار اسلامی با رنگ و ذوق خاصی به وجود
آید. .
ثانیاً احیای زبان فارسی به هیچ وجه جنبه ی ضد عربی ندارد تا چه
رسد به جنبه ی ضد اسلامی. زبان فارسی [را] اتفاقاً كسانی احیا
كرده اند كه یا عرب بوده اند و یا از نژاد غیر ایرانی بوده اند. احیا كننده ی
زبان فارسی در درجه ی اول خلفای عباسی هستند. بعدها غزنویان كه
نژاداً ترك و مذهباً سنی بسیار متعصبی بودند احیا كردند. غالباً
حكومتهایی كه رنگ ایرانی بیشتری دارند از زبان فارسی حمایت
نكرده اند از قبیل طاهریان، دیلمیان كه شیعه هم بوده اند، سامانیان كه
از نژاد خالص ایرانی و از اعقاب بهرام چوبین بوده اند. .
اما تشیع. اولاً ایرانی صدر اول اكثر سنی و متعصب و طرفدار خلفا
بوده اند؛ متكلم و فقیه شان، هم شیعه داشته اند و هم سنی.
جلد هشتم . ج8، ص: 78
ثانیاً گرایش بیشتر ایرانی به تشیع به همان دلیل است كه به اسلام
گراییده است؛ یعنی علت گرایش ایرانی به اسلام رفعت تعلیمات
اسلامی و بیرنگی آن از یك طرف، و بی تعصبی و حقیقت جویی
ایرانی از طرف دیگر بوده است
[2]. .
8. عطف به نمره ی بالا، اساساً عكس العمل ایرانی در برابر اسلام و
عرب با عكس العملش در برابر یونانیان و مغول و سایر اقوام متفاوت
بوده است. .
9. سه مطلب درباره ی ایران اسلامی: .
الف. هیچ ملتی به اندازه ی ایران یكسره مغلوب نشد. .
ب. هیچ ملتی به اندازه ی ایران، بعد قدرت نظامی و سیاسی به دست
نیاورد و استقلال سیاسی تحصیل نكرد. .
ج. هیچ ملتی به اندازه ی ایران مذهب خود را رها نكرد. .
10. اسلام خون تازه در عروق ملتها روان كرد، مغزها و قلبها را
اشباع كرد، به زندگی مردم سر و سامان داد. .
11. مسئله ی دو قرن اسارت و كتاب
زندگانی امام حسین.
12. ایرانیان صدر اول: ابوحنیفه، بخاری، لیث بن سعد، ابوعبیده،
معمر بن مثنی، حسن بصری، ابن سیرین، واصل بن عطا، طبری،
یعقوبی، مسعودی، سیبویه، كسائی.
13. حنفیه بیش از شافعیه علیه زنادقه حساسیت داشتند. .
14. مالك و ثوری با اینكه عربند (و همچنین ائمه ی شیعه) عربی و
عجمی را كفو یكدیگر می دانند، برخلاف ابوحنیفه ی ایرانی. .
15. اسلام سلمان و كتاب
زندگانی امام حسین.
16. نامه ی پیغمبر، [] سلمان و كتاب
زندگانی امام حسین
[1] رجوع شود برای تأیید این معنی به جلد اول
تاریخادوارد براون، صفحه ی 299.
[2] روایاتی در
سفینه، ماده ی «عجم» و ماده ی «ولی» دارد راجع به تعصب عرب و
بی تعصبی ایرانی.