در
کتابخانه
بازدید : 204892تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse اقبال و احیای فكر دینی اقبال و احیای فكر دینی
Expand تفكر دیروز و امروز مسلمین درباره یمیزان تأثیر عمل در سعادت انسان تفكر دیروز و امروز مسلمین درباره یمیزان تأثیر عمل در سعادت انسان
Expand تفكر زنده و تفكر مرده تفكر زنده و تفكر مرده
Expand تفكر اسلامی درباره ی زهد و ترك دنیاتفكر اسلامی درباره ی زهد و ترك دنیا
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اقبال متوجه این نكته شده كه اسلام، هم در میان مسلمین وجود دارد و هم وجود ندارد. اسلام وجود دارد به صورت اینكه ما می بینیم شعائر اسلام در میان مسلمین هست، بانگ اذان در میان مردم شنیده می شود، موقع نماز كه می شود رو به مساجد می آورند، مرده هاشان را به رسم اسلام دفن می كنند، برای نوزادهایشان به رسم اسلام تشریفاتی قائل می شوند، اسمهایشان غالباً اسمهای اسلامی است، محمّد است، حسن است، حسین است، عبدالرّحیم و عبدالرّحمن است؛ ولی آنچه كه روح اسلام است در این مردم وجود ندارد، روح اسلام در جامعه ی اسلامی مرده است. این است كه معتقد می شود به تجدید حیات اسلامی كه حیات اسلامی را باید تجدید كرد و امكان تجدیدش هست چون اسلام نمرده است، مسلمین مرده اند. اسلام نمرده است، چرا؟ چون كتاب آسمانی اش هست، سنت پیغمبرش هست و اینها به صورت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 423
زنده ای هستند، یعنی دنیا نتوانسته بهتر از آنها بیاورد. آنچه قرآن آورده هیئت بطلمیوس نیست كه بگوییم نظریه ی دیگری آمد و آن نظریه را نسخ كرد، نظریه ی طبیعیات مبتنی بر عناصر چهارگانه نیست كه بگوییم علم امروز آمد و گفت آن عناصر چهارگانه ی شما همه مركّبند و عنصر نیستند و عناصر بیش از این حرفهاست.

خود اسلام زنده است با تكیه گاه و مبنای زنده، پس نقص كار در كجاست؟
نقص كار در تفكر مسلمین است. یعنی فكر مسلمین، طرز تلقی مسلمین از اسلام به صورت زنده ای نیست، به صورت مرده است. مثل این است كه شما بذر زنده ای را به شكلی بر خلاف اصول كشاورزی زیر خاك كنید كه این بذر در زیر خاك بماند ولی جوانه نزند، ریشه هایش در زیر زمین ندود و عصاره ی خاك را نمكد.

یا نهالی كه شما می خواهید از جایی در جای دیگر بكارید، این نهال الآن زنده است، ولی اگر شما آن را وارونه بكارید یعنی ریشه ی این نهال را بیاورید بالا و سر آن را كه باید در هوا باشد زیر خاك بكنید، این، هم هست و هم نیست.
تعبیر لطیفی دارد امیرالمؤمنین علی علیه السلام، آینده ی اسلام و مسلمین را ذكر می فرماید: وَ لُبِسَ الْاِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلوباً [1] یعنی مردم جامه ی اسلام را به تن می كنند ولی آنچنان كه پوستین را وارونه به تن كنند.
پوستین در زمستان برای دفع سرماست. یك وقت پوستین را می اندازند دور، لخت و عور در مقابل سرما ظاهر می شوند. و یك وقت پوستین را می پوشند اما نه آن طور كه باید بپوشند، بلكه قسمت پشم دار را بیرون می گذارند و قسمت پوست را می پوشند. در این صورت نه تنها گرما ندارد و بدن را گرم نمی كند، بلكه به یك صورت مضحك و وحشتناك و مسخره ای هم در می آید.
می فرماید: اسلام را مردم چنین خواهند كرد، هم دارند و هم ندارند. دارند ولی چون آن را وارونه كرده اند، آنچه باید رو باشد زیر است و آنچه باید در زیر قرار بگیرد در رو قرار گرفته است. نتیجه این است كه اسلام هست اما اسلام بی خاصیت و بی اثر، اسلامی كه دیگر نمی تواند حرارت بدهد، نمی تواند حركت و جنبش بدهد، نمی تواند نیرو بدهد، نمی تواند بصیرت بدهد، بلكه مثل یك درخت پژمرده ی آفت زده ای می شود كه سرِ پا هست اما پژمرده و افسرده، برگ هم اگر دارد برگهای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 424
پژمرده با حالت زار و نزار است. این از كجاست؟ بستگی دارد به طرز تلقی مسلمین از اسلام كه چه جور اسلام را می گیرند و چگونه تلقی می كنند. آن را از سر می گیرند، ازپا می گیرند، از ته می گیرند؟ آن را تجزیه می كنند، قسمتی از آن را می گیرند و قسمتی را نمی گیرند؟ قشرش را می گیرند و لُبّش را نمی گیرند یا می خواهند لبّش را بگیرند و قشرش را رها كنند؟ بالاخره به صورتی درمی آید كه: لایَموتُ فیها وَ لایَحْیی [2] نه مرده است و نه زنده. نه می شود گفت هست و نه می شود گفت نیست.
این، نكته ی اساسی است والّا تنها ما بنشینیم از تمدن و فرهنگ اروپایی انتقاد بكنیم، از فرهنگ اسلامی هم تمجید بكنیم و بعد هم خیال بكنیم كه فرهنگ اسلامی و روح اسلام همان است كه ما امروز داریم، پس مردم دنیا بیایند از ما پیروی كنند، كاری از پیش نمی رود. خوب، اگر مردم دنیا بیایند از ما پیروی كنند، مثل ما می شوند، یعنی به صورت نیمه مرده ای در می آیند.
اساساً همه ی این تعبیرات: حیات اسلامی، حیات تفكر اسلامی، اساسی است كه طرحش را خود قرآن ریخته است و تعبیرها از خود قرآن است. می گوید: یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اسْتَجیبوا لِلّهِ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاكُمْ لِما یُحْییكُمْ [3]. ای مردم! ندای این پیغمبر را بپذیرید، این پیغمبری كه شما را دعوت می كند به آن حقیقتی كه شما را زنده می كند.

این پیغمبر برای شما یك اسرافیل است، یك محیی است، تعلیمات او زندگی بخش و حیات بخش است.
از شما می پرسم خاصیت حیات چیست؟ اصلاً حیات یعنی چه؟ قرآن درباره ی مردم جاهلیت می گوید اینها امواتند. اِنَّكَ لاتُسْمِعُ الْمَوْتی [4]. وَ ما اَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبورِ [5]. می گوید: این مردمی كه می بینی، مرده هایی هستند متحرك، مرده هایی هستند كه بجای اینكه زیر خاك باشند دارند روی زمین راه می روند، مرده ی متحرّك هستند، به اینها زنده نمی شود گفت. ولی به مسلمین می گوید بیایید این تعلیمات را بپذیرید. خاصیت این تعلیمات این است كه به شما جان و نیرو می دهد و حیات می بخشد. خاصیت حیات چیست؟ شما از هر عالم و فیلسوفی كه حیات را تعریف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 425
می كند، بپرسید به چه چیز می شود گفت حیات و زندگی؟ اصلاً معنی حیات و زندگی چیست؟ البته كسی مدعی نمی شود كه حقیقت و ماهیت حیات را تعریف كند ولی حیات را از روی آثارش می شناسند و این جور به شما خواهند گفت: حیات یعنی حقیقت مجهول الكنهی كه دو خاصیت دارد، یكی آگاهی و دیگری جنبش.
انسان به هر نسبت كه آگاهی بیشتری دارد حیات بیشتری دارد، به هر نسبت كه تحرّك و جنبش بیشتری دارد حیات بیشتری دارد، و به هر نسبت كه آگاهی كمتری دارد و بی خبرتر است مرده تر است، به هر نسبت كه ساكن تر است مرده تر است. به هر نسبت كه بی خبری را بیشتر می پسندد مردگی در مردگی دارد، و به هر نسبت كه سكون را بیشتر می پسندد مردگی در مردگی دارد. حالا شما ببینید ما مردم مرده ای هستیم یا نه؟ در نظر ما سكون احترامش بیشتر است یا تحرّك؟ یعنی جامعه ی ما برای یك آدم جنبنده بیشتر احترام قائل است یا برای یك آدمی كه با كمال سكون و وقار سر جای خودش نشسته و تكان نمی خورد و می گوید:
گر به مغزم زنی و گر دنبم
كه من از جای خود نمی جنبم
می بینید جامعه ی ما برای این شخص بیشتر احترام قائل است. این، علامت كمال مردگی یك اجتماع است كه هر انسانی هر اندازه بی خبرتر و ناآگاهتر باشد او را بیشتر می پسندد و با ذائقه ی او بیشتر جور در می آید.

[1] . نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ی 107، صفحه ی 324.
[2] . طه / 74؛ اعلی / 13.
[3] . انفال / 24.
[4] . نمل / 80.
[5] . فاطر / 22.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است