در قرآن كریم دیده می شود كه می فرماید:
«وَلكِنَّ أكْثَرَالنّاسِ
لایُؤْمِنونَ « (سوره ی رعد، آیه ی 1) یا
«وَ ما أكْثَرُالنّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ» و
امثال اینها. اینجا این سؤال پیش می آید كه با اینكه توحید فطری است
چرا اكثریت ایمان نمی آورند؟ جواب این است كه ممكن است در این
موارد مقصود ایمان به حقایق دین باشد. ایمان اجمالی به اصل دین را
مردم غالباً دارند، اما ایمان تفصیلی به حقایقی كه در دین بیان شده به
حكم اینكه بالاتر از سطح فكر عامه است كمتر افرادی می توانند
بپذیرند. اصولاً بعضی حقایق است كه با هدایت حس و تجربه و یا
هدایت عقل، بشر به آسانی به آنها پی می برد و ایمان می آورد، و آنها
همانهاست كه بشر در زندگی ساده ی حسی و عقلی خود با آنها مواجه
است، اما بعضی حقایق است كه مافوق ایندو است (همان طور كه
حقایق عقلی مافوق حقایق حسی است) ولهذا احتیاج به هدایت وحی
است، مثلاً ایمان به اینكه سعادت به عمل بستگی دارد
(لَیْسَ لِلْإنْسانِ إلاّ
ما سَعی )و اینكه سعادت بستگی دارد به اینكه عمل در جهت صلاح
باشد و اینكه گناهان ضررش مستقیم یا غیرمستقیم به خود انسان
می رسد و اینكه افراد اجتماع در زندگی دنیا به حكم اینكه زندگی
اجتماعی است و زندگی فرد جنبه ی عضوی دارد و افراد تكویناً مسؤول
عمل یكدیگرند و اثر نیك یا سوء یك عضو به دیگری می رسد و
جلد یك . ج1، ص: 499
دامنگیر او می شود مانند اعضای یك پیكر [ند] كه كوتاهی یك عضو
در كار خود (مثلاً كبد یا معده یا قلب) در سایر اعضا مؤثر است و گناهی
كه مثلاً دست یا چشم یا زبان یا عضو تناسلی می كند چوبش به پا
می خورد و درد پا عین درد سایر اعضاست و فقط در آخرت است كه
پرونده ها از یكدیگر جدا می شود زیرا در آنجا زندگی اجتماعی نیست
و آنچه گفته شد خاصیت زندگی اجتماعی است. به هر حال ایمان به
این حقیقت كه اگرچه در آخرت
«لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَاُخْری » ولی در دنیا
«وَاتَّقوا فِتْنَةً لاتُصَیبَنَّ الَّذینَ ظَلَموا مِنْكُم خاصَّةً» ،
«وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْتَرَ كوا
مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافوا عَلَیْهِمْ» (رجوع شود به ورقه های «توبه و
آثار گناه» ) . در قرآن به نسل یهودیان زمان پیغمبر نسبت قتل انبیاء
گذشته را می دهد. و همچنین این حقیقت كه
«إنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْكُمْ»
یعنی توقع اینكه مردمی بخوابند و انتظار لطف خدا را داشته باشند غلط
است؛ لطف خدا از مجرای حركت به سوی مقاصد صالحه ی عمومی
می رسد و امثال این حقایق.
اینها حقایقی است كه اكثر مردم نمی توانند به اینها ایمان بیاورند
زیرا باید سطح فكر و عقلشان خیلی بالا آمده باشد تا اینها را بفهمند.
همچنین است مكافاتهای عملی كه نسلی از نسل دیگر می كشد و
در عین حال این مكافاتها خیر و سبب بیداری است، مثل بدبختی [ای ]
كه عرب معاصر در اثر فساد اخلاق از ناحیه ی اسرائیل كشید و همین
سبب بیداری آنها شد. رجوع شود به ورقه ی «ایمان به گفته های پیغمبر یا
به آثار گناهان و واجبات» .
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أیْدِی النّاسِ» و
«إنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما
بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِأنْفُسِهِمْ» و
«كَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلوبِهِمْ ماكانوا یَكْسِبونَ» و
«وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَإنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْكاً» و (حدیث)
«ان للّه عقوبات
فی القلوب و عقوبات فی الابدان، ضنك فی المعیشة و وهن فی العبادة و ما ضرب
عبد بعقوبة اشد من قسوة القلب» . .
2. آنچه به عنوان مثال در مورد بالابودن سطح فكر دینی نسبت به
سطح سایر افكار گفته شد این است:
جلد یك . ج1، ص: 500
الف. ایمان به اینكه كلید سعادت عمل است، در مقابل ایمان به
بخت و هرج و مرج بودن دنیا و غیراینها.
ب. ایمان به اینكه عمل باید در جهت صلاح باشد تا موجب
سعادت گردد.
ج. ایمان به اینكه افراد یك اجتماع، در دنیا سرنوشت مشترك
دارند. فقط در آخرت است كه افراد از هم جدا می شوند. بالاخره ایمان
به اینكه اجتماع از خود، حیات و موت و عمر و غیره دارد ( (المیزان) ذیل
آیه ی آخر سوره ی آل عمران، ایضاً (المیزان) جلد 7، ص. . . ذیل آیه ی كریمه ی
«لِكُلِّ َ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمونَ» : سوره ی انعام، آیه ی 67) .
د. ایمان به اینكه
«إنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْكُمْ» . .
هـ. ایمان به اثر نیك بلایا و شداید.
و. ایمان به
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» ، همچنین
«إنَّ اللّهَ لایُغَیِّرُ ما
بِقَوْمٍ. . . » . .
ز. ایمان به تأثیر عمل بد در قلب و در طرز قضاوت.
ح. ایمان به اینكه خدا را فراموش كردن میدان زندگی را تنگ
می كند.
ط. اعتقاد به توكل، یعنی اینكه پیمودن راه حق پشتیبان دارد و
اساساً حق پشتیبان دارد و از این جهت حق و باطل مساوی نیست،
برخلاف منطق كسانی كه فقط به كار و سعی و استقامت در راه آن و
هدف داشتن و حوصله به خرج دادن و تمركز فعالیت و امثال اینها
اعتقاد دارند اما به اینكه در این جهت فرقی بین حق و باطل هست
ایمان ندارند. دین این فكر را می دهد كه حساب حق با باطل از این
جهت فرق می كند. اگر هدف حق شد دستی پشتیبان اوست و با اعتماد
به آن پشتیبان باید قدم برداشت و راه حق هرگز شكست ندارد،
كشته شدن و حبس و زجر دارد اما شكست ندارد.
ی. خود اعتقاد به توحید طبق منطق قرآن سطحی عالیتر دارد از
افكار دیگر. اگر به طبقه بندی اگوست كنت مراجعه كنیم در مراحل
سه گانه ی فكر بشر، می بینیم كه فكر توحیدی قرآنی از آخرین مرحله ی آنها
جلد یك . ج1، ص: 501
خیلی بالاتر است و فاصله ی زیاد دارد.
3. یك فكر اگر مورد قبول واقع نشود ممكن است به دلیل پایین تر
بودن از سطح فكر شخص منكر باشد و ممكن است به دلیل بالاتر
بودنش باشد، به اصطلاح مادون سطح فكر شخص باشد یا مافوق. مثلاً
آشنایان به علوم امروزی ممكن است به دلیل معلوماتشان افكار دینی
را نپذیرند، ولی این دو احتمال دارد: یكی اینكه از این راه باشد كه سطح
افكار دینی دون سطح افكار علمی و فلسفی است یعنی خیالی و وهمی
است، دیگر اینكه فوق سطح فكر علمی و عقلی آنهاست.
4. همان طوری كه فكر علمی و فكر عقلی در عین اینكه دو سطح
است یك نوع آمیزش و آمیختگی بین آنهاست و بینشان دیوار نیست،
فكر دینی نیز در عین اختلاف سطح یك نوع آمیختگی با فكر علمی و
عقلی دارد (رجوع شود به ورقه های «عقل و دین» )