امید: یكی از موجبات سعادت و خوشی خود امیدواری است. اگر
امید نباشد مثل این است كه خانه وجود انسان چراغ ندارد و یا ماشینی
كه قهراً باید در حركت باشد نور ندارد، بلكه مثل این است [كه ]
حرارت و گرمی ندارد، سرد است، بلكه خرّمی و نشاط ندارد، افسرده و
پژمرده است، بلكه قوه و نیروی محرك ندارد، ساكن و بی حركت است،
یعنی تمام خواص موت و مردگی از بی حسی و بی نوری و سردی و
افسردگی و سكون در او هست. در حیات آدمی برخلاف حیات
حیوانی امید نقش بزرگی دارد. گمان نمی رود كه حیوان اهل امل و آرزو
و امید باشد. شعاع دید حیوان به گذشته و آینده چندان مربوط نیست،
اهل زمان حال است. این آدمی است كه در عین اینكه در زمان حال
است با ماضی و زمان مستقبل كاملاً مربوط است. مظهر حیوانیت در
انسان این است كه رابطه خود را با ماضی و با مستقبل فراموش كند.
عرفا اصطلاحی دارند راجع به وقت و حال ولی آن غیر از این است كه
آدمی رابطه خود را با گذشته و آینده قطع كند و به حد حیوانیت سقوط
كند.
دین نیامده برای محدود كردن امید بلكه آمده برای توسعه امید و
جلد یك . ج1، ص: 271
آرزو. دین آمده برای اینكه امل و آرزو را كه عین حیات است وسعت
ببخشد و همان چون عبور از املهای محدود است «قصر امل» نامیده
شده، و از طرفی دین با املهای كاذب و خیالات واهی مبارزه می كند.
در قرآن
«یَرْجُوا اللّهَ وَالْیَوْمَ الْاخِرَ» آمده، همچنین آمده:
فَمَنْ كانَ یَرْجوا
لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً، و همچنین آمده:
یَرْجونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافونَ عَذابَهُ. .
همچنین تعبیر
«یا رجائی و املی» در بعضی دعاها آمده (ظاهراً دعای
ابوحمزه) . در دعای كمیل است:
یا غایة امال العارفین. در خود قرآن
است:
وَ أنَّ إلی رَبِّكَ الْمُنْتَهی . ایضاً ظاهراً
«یا غایة رجائی» نیز آمده.
از اینجا می توان فهمید كه امید و امل مساوی با حیات است و دین
توسعه می دهد حیات را كه از توسعه آثار حیات فهمیده می شود، زیرا
كنه حیات مجهول است.
یا أیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اسْتَجیبوا للّهِ ِ وَ لِلرَّسولِ إذا دَعاكُمْ
لِما یُحْییكُمْ. .
مولوی می گوید:
عشقهایی كز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
زانكه عشق مردگان پاینده نیست
چونكه مرده سوی ما آینده نیست
عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد ز غنچه تازه تر
جلد یك . ج1، ص: 272
عشق آن زنده گزین كو باقی است
وز شراب جانفزایت ساقی است
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با كریمان كارها دشوار نیست
دین می گوید به مرده عشق مبند و به زنده ی حیّ قیّوم عاشق باش.
قرآن گاهی می فرماید:
قَدْ خَسِرَ الَّذینَ كَذَّبوا بِلِقاءِ اللّهِ، یا اینكه می فرماید:
قُلْ إنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِروا أنْفُسَهُمْ. باید گفت هیچ باختنی مثل آن
نیست كه انسان شخصیت خود و شؤون حیاتی خود را ببازد، مثل اینكه
امید خود را ببازد. آن كس كه امید خود را باخت درحقیقت حرارت و
روشنایی و نیروی محرك و بالاخره حیات خود را باخته است.
می گویند زندگی بدون حاجت و حركت و جنبش ملالت آور است.
اگر آدمی همه چیز همیشه داشته باشد از لذت زندگی محروم خواهد
ماند. خود لذت به دست آوردن و ظفر یافتن و به مقصود و مطلوب
رسیدن لذت بزرگ زندگی است. آدمی در زندگی مانند صیادی است
كه همیشه در پی شكار است و از خود ظفریافتن و به چنگ آوردن
شكار لذت می برد. اگر حاجت و حركت نباشد سكونی خواهد بود
شبیه به مرگ، خالی از هرگونه شوق و عشق و امید. ملالت و افسردگی
كه در میان بعضی ملل و اقوام دیده می شود برای همین است كه عشق و
امید و درنتیجه حركت و جنبش خود را باخته و از دست داده اند. علت
از دست دادن این امور یكی رواج ظلم و ستم است.
روح سالم شاد است، امیدوار است، روح شاد به روی زندگی
می خندد و به دیگران هم شادی و امید می پاشد، به عكس روح مأیوس
و ناامید. در محفل خود راه مده همچو منی را- كه افسرده دل افسرده
كند انجمنی را؛ به عنبرفروشان اگر بگذری- شود جامه هایت همه
جلد یك . ج1، ص: 273
عنبری. .