ص 63:
«آنچه كه موجب شگفتی است این است كه پیشرفتها و موفقیتهای
جنبشهای اصلاح- در الجزایر و تا حدودی در مصر- در سقوط و
انحطاط آن سهیم بوده است. بسیاری از فعالان جنبش اصلاح فریفته
قدرت شدند. به این ترتیب آنان شور و حرارتی را كه برای به
پیروزی رساندن ارزشهای اسلامی داشتند از دست دادند و به نوعی
فرصت طلبی محافظه كارانه دست زدند.
در این تغییر جهت، آنان كه مجبور بودند مذهب رسمی را با سلاح
عقیده تجهیز كنند و به آن سامان بخشند به صورت عوامل توجیه
درآمدند، و دفاع از اسلام واقعی كه هدف اصلی نهضت اصلاح در
مبارزاتش محسوب می شد به عهده ی كسانی واگذار شد كه با هر نوع
مصالحه با رژیم كه آن را غیرعادل و غیرقانونی می دانستند دشمن
بودند. » .
و وسوسه قدرت همان بود كه اخوان المسلمین را از طرفی به
تروریسم تشویق كرد و از طرفی به سازش با حكومتهای فاسد از
قبیل حكومتی كه بعد از اتحاد مصر و سوریه در سوریه پدید آمد و
از قبیل حكومت سعودی وادار كرد.
جلد یك . ج1، ص: 218
ص 63 و 64: .
«نسل جدیدتر هر روز بیشتر از پیش محدودیت سخن گفتن تنها به
زبان عربی را از میان برداشتند، موفق شدند دریچه های جدیدی كه بر
روی واقعیتهای اجتماعی و اخلاقی جهان اطراف گشوده می شد كشف
كنند، با فلسفه های جدید: اگزیستانسیالیسم، ماركسیسم،
ایدئولوژیهای كم و بیش انقلابی ضداستعمار، ضدامپریالیسم،
سوسیالیسم، وحدت عربی (نظیر آنچه حزب بعث عرضه كرد) و
اخلاق انقلابی جدید كه ملهم از روح باندونگ بود، آشنا شدند.
عوامل فوق سبب شد كه نسبت به ارزشهای اصلاح مشكوك و مردد
گردند. » .
ص 64:
«به قدرت رسیدن نیروهای اجتماعی در كشورهای تازه استقلال
یافته (سوریه، لبنان، لیبی، سودان، مراكش، تونس، الجزایر) و یا
كشورهایی كه رژیمشان تغییر كرد (مصر، عراق، تونس، لیبی) باعث
رانده شدن بورژوایی ملی گردید. نسل جدیدتر به طور طبیعی در
جستجوی آن بود كه قدرت خود را در زمینه های مختلف بسط دهد تا
به این ترتیب كنترل «هدایت ملی» را در دست گیرد (نظیر ناصریسم
در مصر و بعث در سوریه و عراق، و بومدین و رفقایش در الجزایر و
حبیب بورقیبه و تیپش در تونس، خلاصه نوعی ملیتاریسم) . در نتیجه
مذهب كه به مقیاس آلت دست سیاست واقع شده بود، خود را با یك
نزاع (اگر نگوییم با یك انقلاب) رو در رو دید كه حوزه عملش خارج
از تصور او بود. » .
این نیز معلول روش نابخردانه امثال رشید رضا بود.
ص 64:
جلد یك . ج1، ص: 219
«در آن دسته از جوامع عرب كه درگیر تحول سیاسی و تغییر اجتماعی
و اقتصادی بود، «اصلاح» نتوانست یك ایدئولوژی پیشرو و
اصلاح طلب به حساب آید. » .
این نیز عامل و علت دیگر بود كه اصلاح در دوره سوم و مرحله
سوم، از تحرك و نقش داشتن افتاد.
ص 66:
«این پیچیدگی پدیدارها كه در چند دهه گذشته در سراسر جهان عرب
به چشم می خورد به وضوح بیانگر دو موضوع است:
تضعیف قابل توجه نهضت اصلاح به عنوان عامل محرك در جامعه
مسلمان و جایگزین شدن سیاست كه اكنون در همه سطوح به شكل
روح محرك جلوه می كند. . . زندگی همه ملت به گفتارهای تاریخی و
نطقهای الهام بخش رهبران ملی یعنی قهرمانان و نیمه خدایان زمان ما
وابسته می شود. . . قدرتهای نو، حزب، حكومت، نقش اساسی را در
زندگی امت به عهده گرفته اند و مسیر حركت اجتماعی و فرهنگی آن
را تعیین كرده اند.
گاهی اوقات این قدرتها كه به قدرت نظامی نیز متكی بودند
(میلیتاریسم) ممكن بود به تلاش برای تحمیل وظایف و اعتقادات به
شهروندان دست بزنند (كاری كه كم و بیش عبدالناصر و عبدالكریم
قاسم و حافظ اسد و بومدین و بعضی دیگر كرده و می كنند)
[1]. »
[1] . [این گونه جمله های داخل پرانتز در نقل قولها از استاد شهید است. ]