آیا از نظر قرآن، حق و باطل هر دو دو جریان اصیل و پیوسته و
دائم و متنازعی است كه همواره وجود داشته است و دارد، یا یك
جریان واقعی بیش نیست و آن جریان باطل است و تنها باطل است
كه به صورت نظام وجود داشته و دارد و حق همواره به صورت
جرقه ای ظهور كرده و خاموش شده است، یعنی نهضت حق همواره
محكوم شده است و نظام حاكم باطل آن را مسخ و یا نفی كرده است،
و یا برعكس نظام حق یك نظام پیوسته و متصل و اصیل است و
باطل صوری و غیر اصیل است و باطل همواره با تظاهر به حق و
تلبس به لباس حق قدرت یافته است و از استخدام نیروی حق
نیرومند شده است، باطل همچون كفی است كه روی آب را می گیرد و
حق همچون خود آب، پس نظام اصیل نظام حق است كه در
توده های مردم جاری است و باطل گرچه نظامی دارد ولی نظامی
پوچ و خالی و نیرنگ باز و مستمد از نیروی حق است؟
جلد دهم . ج1، ص: 587
ظاهر این است كه قرآن شق سوم را می پذیرد. اما این كه بنا بر
هریك از شقوق، غلبه ی نهایی با حق است مطلب جداگانه ی غیر قابل
تردیدی است.
تاریخ از نظر قرآن سه بعد دارد: بعد نفسانی و فردی و یا اخلاقی،
دیگر بعد اجتماعی، سوم بعد جهانی و الهی. بعد فردی مربوط است به
اصالت و استقلال و مسئولیت فرد كه:
لا تزر وازرة وزر اخری. بعد
اجتماعی عبارت است از اشتراك در مسئولیت كه:
و ما كان ربك
لیهلك القری بظلم و اهلها مصلحون، ان اللّه لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما
بأنفسهم. بعد جهانی عبارت است از عكس العمل های جهانی و الهی:
ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم بركات من السماء و الارض.