1. راهگشایی برای بررسی آینده
2. خطر امیدواری گنگ و انتظار منفی
3. ضرورت تشخیص نقش ما در این كه مؤثر در تحولات آینده
باشیم
4. قدر مشترك مادی و الهی در نقش عمل در تحولات
اجتماعی. ماتریالیسم بدون تكیه بر مفاهیم الهی روی عمل تكیه
می كند، پس چه مزیتی برای ایدئولوژی الهی است؟
5. ضرورت جهت مشخص داشتن و هدایت شدن و شكل
داشتن خوبی، نه مفهوم كلی خوبی
6. می گویند دیگران هم كه عمل می كنند نتیجه اش خیر و بركت
و صلح و آزادی است. جواب این است كه كدام خیر و بركت و كدام
صلح و آزادی؟
7. دیگران در اثر تفسیر تاریخ نقش خودشان را تشخیص
می دهند، مثلاً طبقه ی كارگر در مقابل طبقه ی كارفرما كه چه نقشی داشته
جلد دهم . ج1، ص: 535
باشد؟ یا طبقه ی دهقان یا طبقه ی روشنفكر در چه جهتی موضعگیری
كنند و چه جهتی را تعقیب كنند؟
8. می گویند دیگران در پرتو فلسفه ی تاریخ خود حتی مقداری كه
باید از پیروزیها انتظار داشت و مقداری كه نباید انتظار داشت و هنوز
زود است و این كه زمان فرا رسیدن پیروزی چه زمانی است، درك
می كنند و پیش بینی می كنند
[1]، ما چطور؟ جواب این است: فلسفه ی
تاریخ یك نظریه ی اساسی كلی است و پیش بینی ها مربوط است به
نوعی اجتهاد بر اساس آن طرح با توجه به شرایط موجود و
خصوصیات محیط و اجتماع. از قضا می بینیم پیشگویی و پیش بینی
خود ماركس غلط از آب در می آید. پیش بینی ها بر اساس تطبیق
اصول و قواعد است بر موارد. غلط در آمدن ناشی از یكی از دو چیز
است (به طور منع خلوّ) : یا غلط بودن قواعد و یا نشناختن شرایط
مورد. این پیش بینی ها نظیر پیش بینی قابله است درباره ی آینده ی زن
حامله یا نظیر پیش بینی طبیب است درباره ی آینده ی مریض كه
غلط از آب در آمدنش معلول یكی از دو جهت بالاست. به هر حال
مقصود این است كه یك فلسفه ی تاریخ بدون شناخت دقیق اوضاع و
عوامل حاكم بر محیط برای پیش بینی كافی نیست. طبیعت فلسفه ی
تاریخ این است كه كلی است بر خلاف علم تاریخ.
9. می گویند آنها به عنوان طبقه و گروه نقش خود را تشخیص
می دهند، ما چطور؟ جواب این است كه اولاً تشخیص نقش خود به
چه معنی است؟ خواهید گفت یعنی چه نقشی باید ما داشته باشیم؟
می گوییم معنی «باید» این است كه برای رسیدن به فلان هدف ما باید
چه راهی انتخاب كنیم؟ می گوییم درست است ولی صرف این مطلب
جنبه ی انسانی ندارد، برای اینكه طبقه ی دزدان هم نقش خود را برای
رسیدن به هدف خود خوب تشخیص می دهند، گروه استثمارگران هم
جلد دهم . ج1، ص: 536
نقش خود را خوب تشخیص می دهند
[2]. آیا در اینجا مسئله ای بالاتر
وجود ندارد و آن اینكه نقش ما در حمایت از حق و عدالت چه باید
باشد نه در دفاع از منافع خود، نقش ما درباره ی حمایت از انسانیت و
ارزشهای انسانی چه باید باشد؟ پس بیشترین بحث روی هدف باید
باشد: آیا انسان می تواند مجرد از شرایط طبقاتی، هدفهای انسانی
داشته باشد یا محكوم جبر طبقاتی خویش است، زندانی جبر طبقاتی
است؟
10. سؤال: آیا نقش عامل الهی چه نقشی است؟ آیا عامل
غیرالهی دخالت ندارد؟ [آیا] نمی شود بدون دخالت عامل الهی قضایا
را تفسیر كرد، آنچنان كه می كنند؟ رابطه ی دو عامل مادی و معنوی.
سؤال دوم: آیا می توانیم طرحی كلی از روی قرآن بدهیم كه
راهنمای عمل اجتماعی باشد كه بتوانیم آینده را پیش بینی كنیم؟
11. پیش بینی های غلط، در عین حال قابل تفسیر است.
مجموعاً چند سؤال:
الف. رابطه ی عمل صالح به مفهوم مادی و الهی اش با تحولات
تاریخ؟
تعریف عمل
صالحجواب این است كه از نظر قرآن، انسان و اجتماع به نوبه ی خود
طبیعت و فطرتی دارد. عمل صالح یعنی اعمال موافق با فطرت و
طبیعت اجتماع و انسان و جهان.
ب. چگونگی این رابطه از نظر الهی و تأییدات الهی؟ جواب این
است كه این امور تا حدی تجربی است و تا حدی از منابع ایمان الهام
می گیرد. چه مانعی دارد كه فرد مسلمان این الهام را از كتاب آسمانی
خود بگیرد؟
ج. نقش عمل را در تحولات آینده، ماتریالیسم هم قبول دارد.
پس چه مزیتی برای ایدئولوژی [الهی ] هست؟ جواب این است كه از
جلد دهم . ج1، ص: 537
نظر ماتریالیسم فقط میزان نیرو مؤثر است و از نظر الهی، طبیعت ذاتی
اجتماع و تأییدات الهی نیز.
د. پس چرا دیگران با تكیه ی صرف بر عمل و جهت یابی علمی
خود، از خیر و صلح و بركت (بهشت كمونیسم) و آزادی
برخوردارند؟ جواب: كدام بهشت؟
بحث عالی
استهـ. دیگران در اثر تفسیر صحیح تاریخ، نقش خودشان را
تشخیص می دهند، مثلاً طبقه ی كارگر یا دهقان یا روشنفكر. جواب این
است كه تشخیص نقش در این كه اگر چنین كنم چنان می شود، یك
مطلب است كه در این جهت استعمار و طبقه ی دزدان هم شریكند، ولی
تشخیص نقش در این كه چه باید بكنم، مطلب دیگری است و معیار
دیگری دارد.
و. دیگران در پرتو فلسفه ی تاریخ، آینده را پیش بینی می كنند،
حتی مقدار انتظار را بیان می كنند كه در این مرحله چقدر باید انتظار
داشت و در مرحله ی دیگر چقدر، ما چطور؟ جواب این است كه اولاً
فلسفه ی تاریخ یك طرح كلی است و طرح كلی بدون شناخت و مطالعه ی
مورد، كافی نیست (مثال قابله و مثال طبیب) و ثانیاً دیگران با فلسفه ی
تاریخ دیگر و جامعه شناسی دیگر مگر پیش بینی نمی كنند؟
(انگلستان و استعمار) ، ثالثاً مگر پیش بینی های ماركس غلط از آب
در نیامد؟
[1] اما ماركس و انگلس می خواستند تز همزیستی مسالمت آمیز را پیش بینی كنند.
[2] پیش بینی های انگلستان كاملاً عالمانه است بدون اینكه ماركسیستی باشد. استعمار خودش پیش بینی دارد.