اصالت جامعه
یا فرد13*. ص 284 راجع به اصالت جامعه و اصالت فرد بحث
می كند
[1].
14. ص 284 راجع به اصالت روان شناسی یا جامعه شناسی
بحث می كند.
روابط
اجتماعی15. ص 285 راجع به روابط اجتماعی و عامل رابط كه می تواند
مادی و معنوی باشد بحث می كند.
16. ص 286 راجع به رابط «مساوی با» ارزش
قوانین
جامعه شناسی17. ص 293 تحت عنوان «قوانین جامعه شناسی» اصل تأثیر
متقابل را عنوان می كند و در صفحه ی بعد همان اصل و اصل جبر علّی را
مطرح می كند.
قوانین و سنن18. در ص 295 راجع به این كه جامعه از قوانین مسلّمی پیروی
می كند، می گوید:
به تدریج این فكر نیروی روز افزون پیدا كرد كه پدیده های
اجتماعی دارای نظم طبیعی هستند و یك «طبیعت اجتماعی
تابع قوانین» وجود دارد.
19. در ص 295 اعتراف كرده و می گوید:
عدم قطعیت
علوم اجتماعی
و راز آندانشمندان این قرن (قرن نوزدهم) روشن كردند كه در هر دانش
قوانینی حكمفرما هستند و به همان نسبتی كه موضوع دانشی
پیچیده تر می شود كمتر مشمول قوانین ثابت شمرده می شود. به
عبارت دیگر، علوم به نسبتی كه از فیزیك فاصله می گیرند
قوانینشان پیچیده تر می شود و به نسبتی كه قانونشان پیچیده تر
جلد دهم . ج1، ص: 407
می شود از شمول (كذا) به قوانین ثابت دور محسوب می گردد
به حدی كه ممكن است این قطعیت به صورت تقریبی بودن
خودنمایی كند.
بعد از بحث خوبی در علت عدم قطعیت علوم پیچیده تر-
مراجعه شود- می گوید:
در زمینه ی علوم اجتماعی نیز همین موانع و دشواریها دیده
می شوند، یعنی در اینجا نیز با در نظر گرفتن این كه سرو كار
محقق جامعه شناس با موجودات زنده یعنی انسانها و بویژه با
انسانهای اجتماعی است، هر گونه مطالعه و آزمایشی مستلزم
كمال دقت و اهمیت [است ] و حصول قوانین و كشف و
برقراری آنها با دشواریهای زیاد همراه است. . . خاصیت بارز
قوانین جامعه شناسی همان مقید بودن به زمان و مكان است.
اشكال بر
سوسیالیسم
علمی از نظر
عدم قطعیت
قوانین
جامعه شناسیاین مطلب صحیح است، اما تكلیف سوسیالسیمِ به اصطلاح
علمی چه می شود كه با قاطعیت، مراحل تاریخ را قابل پیش بینی
می داند. علت خلاف در آمدن پیش بینی های ماركس هم همین است.
بیان بالا به اضافه ی قسمتهایی كه نقل شد، بیان خوبی است در رد
نظریه ی سوسیالیسم علمی.
نقش ثروت20. ص 297 نظریه ی «ثروت و راحت، تباهی حكومتها را بار
می آورد» را رد می كند
نظریه ی تكرار
تاریخو در همان صفحه و صفحه ی بعد راجع به نظریه ی
«تكرار تاریخ» یا «ادوار تاریخ» نقل و نقد می كند و مدعی است كه
ابن خلدون نیز طرفدار این نظریه بوده است.
جلد دهم . ج1، ص: 408
[1] * [ظاهراً قبل از این صفحه، صفحه یا صفحاتی وجود داشته كه متأسفانه در میان یادداشتهای استاد یافت نشد. ]