در
کتابخانه
بازدید : 554686تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand جمهوری اسلامیجمهوری اسلامی
Expand مسائل حكومتمسائل حكومت
Expand اسلام و انقلاباسلام و انقلاب
Expand ایران و اسلامایران و اسلام
Expand عظمت و انحطاط مسلمینعظمت و انحطاط مسلمین
Expand اسلام و مقتضیات زماناسلام و مقتضیات زمان
Expand اجتهاداجتهاد
Expand امر به معروف و نهی از منكرامر به معروف و نهی از منكر
Expand بردگیبردگی
Expand تكاملتكامل
Collapse تكامل اجتماعی انسان در تاریختكامل اجتماعی انسان در تاریخ
Expand جامعه و تاریخجامعه و تاریخ
Expand <span class="HFormat">فهرست ها</span>فهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نظریه ی مكانیستی
1. مفهوم تكامل در آینده از نظر فلسفه های مكانیستی كه تكامل جامعه را صرفاً از دید روابط پیچیده [بیان ] می دارند، یعنی تقسیم و تجزیه شدن بیشتر جامعه ی انسان و تنوع بیشتر شغلها و كارها و تنوع و جداشدن بیشتر انسانها.
جلد دهم . ج1، ص: 371
نظریه ی فن و صنعت
و از نظر به اصطلاح ابزارگراها، یعنی پیشرفت علم به معنی قدرت و به معنی فن و صنعت، و پیشرفت در پروازها و پرتابها، رفتن بشر به كرات دیگر و قدرت دخالت بیشتر در طبیعت و غلبه بر زلزله ها، بیماریها. . .
نظریه ی ابزارگرایی
و از نظر ماركسیستها البته باز به معنی تكامل ابزار تولید است كه در نتیجه ابزار تولید، نظامی متناسب با خود جبراً ایجاد می كند. این، اساس فكر است. ابزار تولید كه تقدم دارد بر انسان و سازنده ی انسان است، هیچ قولی نداده است كه نظامی برقرار كند به سود انسانیت. ولی اتفاقاً لازمه ی جبری تكامل ماشین، مالكیت جمعی است و مالكیت فردی غیرقابل بقاست. مالكیت فردی كه از میان برود، تضادها و طبقات از میان می رود. با رسیدن به جامعه ی بی طبقه، جامعه ی انسان به كمال نهایی خود رسیده است.
نظریه ی اگزیستانسیالیستی
و از نظر اگزیستانسیالیستها تكامل جامعه ی انسان به این است كه انسانها به آزادی خود و خودِ واقعی خود كه همان آزادی از هر جبر است واقف شوند و به مسئولیت خود در برابر انسانها واقف شوند، به معنی اینكه ایندو را كشف كنند و بعد به خلق ارزشها بپردازند؛ یعنی به خلق انسانیت بپردازند، اول انسانیت را كه واقعیتی عینی نیست خلق كنند به معنی اینكه فرض كنند و اعتبار كنند و سپس به كوشش در راه نجات او و پرستش او بكوشند، نظیر آنچه بت پرست می كند كه آنچه خود خلق می كند پرستش می كند.
كمال انسان از نظر مكتب الهی
و از نظر مكتب الهی، انسان دارای واقعیتی طبیعی- الهی، دارای دو نوع كشش، مختار و آزاد، دارای عقل و قوه ی طرح و دارای اراده و قوه ی اجرا، و ارزشها همه در او واقعیتهاست و كشف شدنی و علمی و نه فرضی و قراردادی و غیرعلمی. انسان در مسیر تكامل بیشتر، خود را كشف می كند و به واقعیت ماورائی خود نایل می گردد، نیازهای روحی و معنوی بر نیازهای مادی و جسمانی تقدم می یابد، اول می خواهد انسان باشد بعد می خواهد بخورد، بیاشامد، آمیزش جنسی داشته باشد، انسانی می شود وابسته به عقیده و ایمان و وارسته از
جلد دهم . ج1، ص: 372
محیط طبیعی و محیط اجتماعی و محیط درونی. تولدی انسان از درون خود می یابد. به موجب این تولد، رهایی بیشتر از اینكه محیط طبیعی و اجتماعی سازنده ی او باشد پیدا می كند. «از محیط طبیعی و اجتماعی آزاد می شود» نه به معنی این است كه بی نیاز می شود، بلكه از اسارت و محكومیت آنها كه شخصیت او را می سازند آزاد می شود، آنچنان كه از پول و ثروت نمی شود بی نیاز شد ولی می شود آزاد شد.

وابستگی اش فقط به عقیده و ایمان و ایدئولوژی و مقدسات خودش است. (رجوع شود به ورقه های مفهوم تكامل در تاریخ شماره ی 13)
2. امثال ضرابی می گویند مسئله ای كه امروز مطرح است این است كه با همه ی پیشرفت علم و صنعت، انسان طبیعت را تغییر داده ولی نتوانسته خود را تغییر دهد؛ طبیعت انسان بر ستم، شهوت پرستی و حیوانیت است و همان است كه بوده است ولی به شكل مدرنتر [1].
امثال خویی جواب می دهند كه تقصیر علم و صنعت نیست، تقصیر ایدئولوژیهای حاكم بر انسان است. این ایدئولوژیها كه ایدئولوژیهای طبقاتی بر اساس بهره كشی انسان از انسان [است ] دیر یا زود در یك لحظه ی تاریخی جای خود را به یك ایدئولوژی دیگر خواهد داد كه در آن ایدئولوژی از این آثار خبری نباشد، ماهیت انسان عوض شود.
جالب است
به اینها باید گفت كه این ایدئولوژی یعنی ماركسیسم با اینكه به قول شما از نوع علم است، چگونه قدرت دارد كه ماهیت انسان را عوض كند؟ آیا ماهیت انسان چیست؟ آیا ماهیت حیوانی انسان را ایدئولوژی حاكم داده است؟ آیا اوست كه انسان را ستم پیشه و خودخواه و منفعت پرست كرده است، تا رفتن او سبب از بین رفتن خودخواهی بشود؟ یا خودپرستی و انحصارطلبی خصیصه ی طبیعی انسان است. خصیصه ی طبیعی صرفاً با یك خصیصه ی طبیعی قابل اصلاح است، یعنی با فطرت كه شما به آن قائل نیستید. حداكثر كار
جلد دهم . ج1، ص: 373
علم این است كه فطرت روحانی و معنوی انسان را- كه شما به آن قائل نیستید- بیدار كند و كار ایمان تقویت همان فطرت است.

(رجوع شود به نمره ی 4)
3. آیا جنگ، عنصر پایدار تاریخ است؟ آیا همه ی جنگها اقتصادی است؟ هیچ كدام جاه طلبی و قدرت طلبی نیست؟ ریشه های عشقی و جنسی در كار نیست؟ منطقی ترین جنگها جنگ عقاید است.
4. پس بحث در این است كه ماهیت انسانی تغییر قابل توجهی نكرده است، چرا؟ بعضی بكلی به یأس و ناامیدی گراییده اند و این طبیعت را غیرقابل تغییر دانسته اند و مدعی شده اند تا انسان، این موجود ظلوم جهول در روی زمین هست، فساد و خونریزی و ظلم و ستم هست؛ تغییر ابزارها، پیشرفت علوم و تكنیك و تكامل فرهنگ انسانی هیچ گونه تأثیری در این جهت ندارد (امثال ضرابی) . قرآن از زبان گروهی ملائكه این تز را درباره ی انسان بیان می كند: أ تجعل فیها من یفسد فیها. . . (رجوع شود به ورقه ی یادداشت مفهوم تكامل در تاریخ - جلسه ی اول، شماره ی 3)
گروهی دیگر یعنی غربیها معتقدند كه تكامل فرهنگ و معلومات و تمدن می تواند علاج و چاره كند. ولی این تز شكست خورد، تز امثال بیكن، تز كسانی كه می گفتند مدرسه بسازید و زندانها را خراب كنید كه دیگر كسی به زندان نخواهد رفت.
گروهی دیگر معتقدند كه این گناه زیر سر انسان نیست، زیر سر علم و فرهنگ هم نیست، زیر سر ایدئولوژیهای فرمانروا بر انسان است، یعنی مربوط است به نظامات اجتماعی و سیستمهای حاكم، علم و فرهنگ كاری نمی تواند بكند مگر اینكه تقسیم اجتماعی و ایدئولوژی حاكم تغییر كند، این سیستمها و ایدئولوژیها طبقاتی است، با رفتن اینها و برقرار شدن ایدئولوژیهای غیر طبقاتی- كه آن هم طبقاتی است، زیرا پرولتری یعنی كارگری صنعتی است- ریشه ی همه ی این نابسامانیها كنده می شود.
جلد دهم . ج1، ص: 374
جواب این است (عطف به نمره ی 2) كه آیا واقعاً ریشه ی همه ی نابسامانیها، مالكیت فردی و امتیازات طبقاتی است؟ آیا همه ی جنگها، كشمكشها، خونریزیها، بهره كشیها- از قبیل اهرام مصر و تخت جمشید- برای به دست آوردن منافع اقتصادی است؟ آیا غریزه ی سلطه جویی، غریزه ی جنسی و اختصاص دادن بهترین فرد جنس را به خود، منشأ نیست؟ تازه آیا میل به اختصاص دادن مزایای مالی ناشی از ایدئولوژی حاكم است یا ایدئولوژی حاكم ناشی از این طبیعت است؟ كه مسلماً دومی است. چگونه یك ایدئولوژی كه ریشه ای در سرشت انسان ندارد و صرفاً مانع فعالیت سرشت انسان است، می تواند طبیعت انسان و ماهیت انسان را عوض كند؟
اگزیستانسیالیسم
گروهی دیگر نیز (اگزیستانسیالیستها) پس از یأس از ایدئولوژی ماركسیسم، به یك ایدئولوژی دیگر بر اساس اصالت انسان در برابر جبر تاریخ و جبر ابزار رو آورده اند و بر اساس اینكه انسان ساخته ی تاریخ خود نیست، بلكه سازنده ی تاریخ خود است و با آگاهی به شخصیت واقعی خود كه اراده و آزادی است به مسئولیت خود آگاه می شود.
از نظر اینها انسان به حكم آزادی خود آفریننده ی ارزشهاست.

ارزشها یعنی انسانیت واقعیت عینی ندارد، ذهنی است. انسان با خلق ارزشها به آن واقعیت می دهد. اعطاء عینی كه معنی ندارد، مثل این است كه انسان به این چوب بگوید من به تو آهن بودن را یا طلا بودن را اعطا كردم، و اما اعطاء قراردادی از قبیل پرستش بتی است كه خود خلق كرده ایم.
نظریه ی صحیح این است كه انسان را تنها ایدئولوژی تغییر می دهد اما ایدئولوژی ای كه بر اساس شناخت دو طبیعت و دو سرشت و یا سرشتی مركّب در انسان باشد، واقعیت انسان را دو عنصری (مادی و الهی، سودی و ارزشی) بداند و بر اساس حاكمیت عنصر غیرمادی وجود انسان (روح) بر عنصر مادی او (تن) استقرار یابد و ایدئولوژی ای كه صرفاً علم نباشد، ایمان یعنی گرایش واقعی به سوی
جلد دهم . ج1، ص: 375
تعالی انسانی باشد؛ نه صرفاً درك به سوی گرایش و نه گرایش به سوی امری كه خود واقعیت ندارد بلكه آفریده ی ذهن ماست كه اگزیستانسیالیسم می گوید.
نظریه ی ماركسیسم
5. پس، از نظر ماركسیستها به هیچ وجه مسئله ی ارزش و انسانیت و گرایش به انسانیت و به ارزشها مطرح نیست. مسئله، مسئله ی ابزار تولید است. تا ابزار تولید، اختصاصی و فردی است و تا مالكیت برقرار است، انسان تجزیه شده است، قطعه قطعه شده است. با از بین رفتن مالكیت فردی و برقراری مالكیت جمعی بر ابزار تولید، بهره كشی انسان از انسان از بین می رود و با از بین رفتن آن، انسان به سعادت نهایی و تكامل نهایی و جامعه ی بی طبقه رسیده است.
اگزیستانسیالیسم
و از نظر اگزیستانسیالیستها تنها نفی مالكیت و داشتن ایدئولوژی اجتماعی و سوسیالیستی كافی نیست، عنصری دیگر ضروری است و آن گرایش به ارزشهاست ولی ارزشها فرضی و قراردادی است.
نظریه ی ما
ولی از نظر ما جامعه ی بی طبقه اولاً مساوی با نفی مالكیت فردی نیست، ثانیاً اولین مرحله نفی یك نقص است، ثالثاً یك ایدئولوژی بدون عنصر گرایش و جذبه به یك هدف متعالی تر از منافع مادی ممكن نیست، و رابعاً آن گرایش كشف كردنی است نه آفریدنی و پرورش دادنی، و شناساندن انسان است به خود.
6. حالا راه رسیدن چیست؟ پرورش آگاهیها و پرورش این حس متعالی روحانی به وسیله ی دوری از آلودگیها، به وسیله ی عبادتها، به وسیله ی اصلاحات و اعمال صالحه و تلاش و مبارزه ی حق با باطل كه در گذشته هم بوده است، و وابستگی بیشتر انسان به عقیده و ایمان و آرمان، و داشتن راه باز به سوی كمال واقعی.
7. «رگ رگ است این آب شیرین. . . » و تدریجاً تكامل انسان نظام بهتر به آن خواهد بخشید.
جلد دهم . ج1، ص: 376
جهت تكامل حقیقی
8. جهت تكامل به سوی رهایی از اسارت طبیعت (نه بی نیازی از طبیعت) و به سوی رهایی از اسارت انسانها (نه بی نیازی از انسانها) و به سوی رهایی از اسارت حیوانیت خود (نه بی نیازی از آن) .
9. نبرد انسان با انسان آنگاه به حقانیت رسیده است كه به صورت نبرد انسانِ رهاشده از اسارت خود و پیوسته با حق، با انسان منحط حیوان صفت باشد.
10. در طول تاریخ، نبرد حق و باطل، نبردهایی كه ماهیت آرمانی داشته نه طبقاتی وجود داشته و در آینده نیز وجود خواهد داشت، نبرد از پایگاه عقیدتی نه طبقاتی.
11. در ورقه های آینده ی دین از مقاله ی نراقی نقل كردیم كه توسعه صرفاً امری تكنیكی نیست، ابعاد انسانی هم دارد. آنچه درجا زده ابعاد انسانی تكامل است نه ابعاد فنی یا ابعاد انتظامی و تشكیلاتی، و گفتیم كه می گوید هدف اصلی توسعه باید آزادی انسان و تحقق یافتن شخصیت وی باشد.
12. در كتاب قیام و انقلاب مهدی علیه السلام گفتیم كه نظریه ی فطری، هم جامعه را مركّب می داند و هم فرد را و هم مبارزه ای در درون فرد و مبارزه ای در درون اجتماع- كه انسانُ الكل است- قائل است و همان طور كه فرد صالح در نهایت امر به كمال می رسد، جامعه نیز چنین است.
13. مسئله ی دو تلقی از انسان، بلكه چهار تلقی از انسان: تلقی حیوانی، تلقی طبقاتی، تلقی مادی ارزشی، تلقی مادی الهی
14. سه نظریه راجع به آینده ی بشریت
15. پیروزی صلاح و تقوا بر فساد و ناپاكی

[1] رجوع شود به ورقه ی یادداشت مفهوم تكامل در تاریخ- جلسه ی اول، شماره ی 3.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است