در
کتابخانه
بازدید : 554766تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand جمهوری اسلامیجمهوری اسلامی
Expand مسائل حكومتمسائل حكومت
Expand اسلام و انقلاباسلام و انقلاب
Expand ایران و اسلامایران و اسلام
Expand عظمت و انحطاط مسلمینعظمت و انحطاط مسلمین
Expand اسلام و مقتضیات زماناسلام و مقتضیات زمان
Collapse اجتهاداجتهاد
Expand امر به معروف و نهی از منكرامر به معروف و نهی از منكر
Expand بردگیبردگی
Expand تكاملتكامل
Expand تكامل اجتماعی انسان در تاریختكامل اجتماعی انسان در تاریخ
Expand جامعه و تاریخجامعه و تاریخ
Expand <span class="HFormat">فهرست ها</span>فهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
شأن حساس علمای امت
1. در ورقه های ختم نبوت گفتیم كه آن چیزی كه جانشین انبیای غیر مشرّع- كه محیی سنن انبیای مشرّع بودند- در عصر بلوغ بشر می شود، علما هستند كه: العلماء ورثة الانبیاءو ایضاً: اللّهم ارحم خلفائی.

و همچنین آن چیزی كه در دوره ی شریعت ختمیه عهده دار تطبیق قوانین دین با اوضاع متغیر زمان است دستگاه علمی دینی و بعبارة اخری اجتهاد است.
پس علما از آن جهت كه فقط عالم و حافظ مواریث انبیا هستند، جانشین انبیای غیر مشرّع می باشند، و از آن جهت كه عهده دار تطبیق كلیات بر جزئیات هستند و اجتهاد می كنند، نیروی محركه ی دین در شریعت ختمیه می باشند.
2. نهج البلاغه خطبه ی 85 تحت عنوان «فی بیان صفات المتقین و صفات الفساق و التنبیه الی مكان العترة الطیبة و الظنّ الخاطئ لبعض الناس»
اما حقیقت این است كه در وصف علمای باتقوای دین است به قرینه ی: و آخر قد تسمّی عالماً و لیس به. . . خطبه این است:

جلد دهم . ج1، ص: 227
خطبه ی «ان من احب عباد اللّه. . . »
عباد اللّه، ان من أحب عباد اللّه الیه عبداً اعانه اللّه علی نفسه، فاستعشر الحزن و تجلبب الخوف، فزهر مصباح الهدی فی قلبه و اعد القری لیومه النازل به، فقرّب علی نفسه البعید و هوّن الشدید، نظر فأبصر و ذكر فاستكثر و ارتوی من عذب فرات سهّلت له موارده فشرب نهلاً و سلك سبیلاً جدداً، قد خلع سرابیل الشهوات و تخلّی من الهموم الاّ همّاً واحداً انفرد به، فخرج من صفة العمی و مشاركة أهل الهوی و صار من مفاتیح ابواب الهدی و مغالیق ابواب الرّدی ، قد أبصر طریقه و سلك سبیله و عرف مناره و قطع غماره و استمسك من العری بأوثقها و من الحبال بأمتنها، فهو من الیقین علی مثل ضوء الشمس، قد نصب نفسه للّه سبحانه فی ارفع الامور من اصدار كل وارد علیه و تصییر كل فرع الی اصله، مصباح ظلمات، كشّاف عشوات، مفتاح مبهمات، دفّاع معضلات، دلیل فلوات، یقول فیفهم و یسكت فیسلم، قد اخلص للّه فاستخلصه، فهو من معادن دینه و اوتاد ارضه، قد الزم نفسه العدل فكان اول عدله نفی الهوی عن نفسه، یصف الحق و یعمل به، لا یدع للخیر غایة الاّ امّها و لا مظنّة الاّ قصدها، قد امكن الكتاب من زمامه، فهو قائده و امامه، یحلّ حیث حلّ ثقله و ینزل حیث كان منزله، و آخر قد تسمّی عالماً و لیس به، فاقتبس جهائل من جهّال و اضالیل من ضلاّل و نصب للناس اشراكاً من حبائل غرور و قول زور، قد حمل الكتاب علی آرائه و عطف الحق علی اهوائه، یؤمّن الناس من العظائم و یهوّن كبیر الجرائم، یقول: أقف عند الشّبهات و فیها وقع، و یقول: أعتزل البدع و بینها اضطجع، فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان، لا یعرف باب الهدی فیتبعه و لا باب العمی فیصدّ عنه، فذلك میّت الاحیاء.
بعضی صفاتی كه در این خطبه ذكر شده به هیچ وجه با غیر عالم
جلد دهم . ج1، ص: 228
و مقتدا جور نمی آید از قبیل: و صار من مفاتیح ابواب الهدی و مغالیق ابواب الرّدی ، یا: قد نصب نفسه للّه سبحانه فی ارفع الامور من اصدار كل وارد علیه. . . یا: فهو من معادن دینه. . .
روحانی از نظر اسلام
3. در اسلام اولاً ما طبقه ای به نام روحانی یا اسم دیگری نداریم، مثل كشیش (قسیس) ، احبار و كاهن نداریم، فقط چیزی كه داریم عالم دین داریم. این اسمها از قبیل آخوند و شیخ و ملاّ بعدها درست شده است، جزء دستورهای اسلامی نیست.
كلمه ی «روحانی» كلمه ای است كه از تاریخ اطلاق این كلمه شاید هفتاد سال بگذرد، بعد از مشروطه این كلمه گفته شده، همچنان كه كلمه های آخوند و ملا از زمان صفویه است. كلمه ی شیخ از هزار سال پیش است، شاید اول كسی كه این كلمه را به او گفتند شیخ طوسی است.
در اسلام لباس مخصوصی نیز برای علمای دین نیست. به طور كلی چیزهایی در اسلام برای عالم دین نیست و چیزهایی هست.
اما امور منفی: یكی لقب و عنوان مخصوص كه گفته شد، دیگر لباس مخصوص كه گفته شد.
سوم نژاد مخصوص، برخلاف دین یهود و دین زردشت كه می گفتند روحانی حتماً باید از اولاد لاوی باشد و یا از نژاد موبدها باشد؛ امتیازات مخصوص از قبیل مالیات ندادن، خمس و زكات ندادن، برخلاف دین بودا و برهمایی كه برهمن از مالیات معاف بود.
چهارم امتیاز انحصاری تفسیر متون دینی كه در اسلام شرط این كار فقط تخصص فنی است.
پنجم تشریفات بالخصوصی را برای مولود [انجام دادن ] از قبیل دعا به گوشش خواندن، نامگذاری كردن، یا برای مرده از قبیل نماز میّت و غیره، یا برای عبادات از قبیل نماز جماعت، یا برای مسائل زندگی از قبیل ذبح حیوان، یا تشریفات زندگی از قبیل دعا به گوش مسافر.
تشریفاتی را تدریجاً مردم ساخته اند از قبیل استخاره،
جلد دهم . ج1، ص: 229
[برگزاری ] مجالس ختم، روضه خوانی، دعانویسی و غیره.
حتی از لحاظ كسب و كار، از كسب و كار معاف نیست (نظریه ی شیخ در مكاسب و داستان خود او با شریف العلماء) .
مسئله ی اخذ اجرت بر تعلیم و تعلّم و افتاء و قضاء
اما وظایف مثبت:
تعلیم و تعلّم، ارشاد و امر به معروف و نهی از منكر، اجتهاد
4. نهج البلاغه خطبه ی 208 «و قد سأله سائل عن احادیث البدع و عمّا فی ایدی الناس من اختلاف الخبر» ، فقال علیه السلام. . .
تقسیم علی علما را
خلاصه، تقسیم ناقلان است به چهار دسته: «منافق» ، «خاطئ» یعنی كسی كه درست نتوانسته ضبط كند، و «اهل شبهه» یعنی كسی كه خبری را شنیده و خبری را نشنیده، منسوخ را شنیده و ناسخ را نشنیده، و «صادقون حافظون» كه همه چیز از حدیث پیغمبر را می دانند، بعلاوه عام و خاص را از یكدیگر تشخیص می دهند.
5. نهج البلاغه ضمن خطبه ی 212:
علمای واقعی
و اعلموا ان عباد اللّه المستحفظین علمه، یصونون مصونه و یفجّرون عیونه، یتواصلون بالولایة و یتلاقون بالمحبة و یتساقون بكأس رویّة و یصدرون بریّة، لا تشوبهم الریبة و لاتسرع فیهم الغیبة، علی ذلك عقد خلقهم و اخلاقهم، فعلیه یتحابّون و به یتواصلون، فكانوا كتفاضل البذر ینتقی ، فیؤخذ منه و یلقی ، قد میّزه التخلیص و هذّبه المتحیص.
6. در «ختم نبوت» چیزی مربوط به موضوع قوانین یعنی انسان و اجتماع است و چیزی مربوط به خود قوانین اسلام است و چیزی مربوط به استنباط و استنباط كننده ی قوانین یعنی عالِم و اجتهاد است و چیزی مربوط به منابع استنباط قوانین یعنی مواریث اسلام یعنی قرآن و سنت پیغمبر است.
در آنچه مربوط به انسان و اجتماع است گفته ایم انسان و اجتماع
جلد دهم . ج1، ص: 230
اصول ثابتی دارد و شئون متغیر و متكاملی. تغیر و تكامل انسان و اجتماع باید در محدوده ی آن اصول صورت گیرد و همواره در آن محدوده صورت گرفته است. رجوع شود به احیای فكر دینی صفحات 169 و. . .
در آنچه [1]مربوط به مقررات اسلام است [2]، گفته ایم كه اسلام نیز اصولی ثابت و تغییرناپذیر دارد و فروعی دارد كه نتیجه شده از آن اصول ثابت است. این جهت را مخصوصاً در مقالات «زن در حقوق اسلامی» خوب توضیح داده ایم (رجوع شود به سخنرانی شماره. . . از سخنرانیهای «خاتمیت» در حسینیه ی ارشاد) .
در آنچه مربوط به اجتهاد و مجتهد یعنی عالم اسلامی است، گفته ایم كه عالم اسلامی آن كس است كه اصول و فروع اسلامی را خوب درك و تعلّم و تبلیغ می كند، و خوب می فهمد كه چگونه فروع را بر اصول تطبیق كند و به اصطلاح حوادث واقعه را خوب درك و استنباط نماید، هدفهای اسلامی را خوب تشخیص دهد، وسیله را از هدف تمیز دهد، در ترویج و تبلیغ اسلامی به رسول اكرم تأسی كند.
اما آنچه مربوط است به مواریث اسلام و موضوعات اجتهاد، تاكنون بحثی نكرده ایم. عمده كتاب و سنت است.
منابع پایان ناپذیر
در اینجا باید ببینیم آیا كتاب و سنت منابع محدود پایان پذیری است یا منابع پایان ناپذیری می باشند. به عبارت دیگر آیا قرآن و در درجه ی بعد سنت پیغمبر اكرم از قبیل گلستان سعدی و تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی است كه فرضاً پاره ای مشكلات داشته باشد، با كار كردن چند نفر ادیب و دانشمند حل می شود و دیگر كارِ نكرده ای ندارد، وظیفه ی آیندگان این است كه به تفاسیر و توضیحات افرادی كه كار كرده اند رجوع و اكتفا كنند؟ یا قرآن نظیر طبیعت است، هرچه بیشتر مورد مطالعه قرار گیرد حقایق تازه و جدیدی كشف می شود و
جلد دهم . ج1، ص: 231
همان طوری كه در تفسیر طبیعت اكتفا كردن به تفسیر قدما و آن را بهترین تفاسیر دانستن- همچنان كه ابن رشد تفسیر ارسطو را از طبیعت بهترین تفسیر می داند و به ابن سینا اعتراض دارد كه چرا از ارسطو پیروی نكرده است- كار غلطی است و هنوز كه هنوز است بلكه تا دنیا دنیاست بشر باید روی طبیعت و خلقت كار كند، در تفسیر قرآن و حدیث نیز باید چنین كرد. *
قسم دوم صحیح است. قرآن معجزه ی علمی است. در هیچ قسمتی از قسمتهای قرآن گفته ی پیشینیان آخرین تفسیر نیست. قرآن همان طوری كه در حدیث است: یجری كما یجری الشمس و القمر، باز در حدیث است: لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه. . . و هو كتاب تفصیل و بیان و تحصیل، و هو الفصل لیس بالهزل، و له ظهر و بطن، فظاهره حكمة و باطنه علم، ظاهره انیق و باطنه عمیق، له تخوم و علی تخومه تخوم، لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه، فیه مصابیح الهدی و منار الحكمة و دلیل علی المعروف لمن عرف النصفة. فلیرع رجل بصره و لیبلغ الصفة نظره، ینجو من عطب و یخلص من نشب، فان التفكر حیاة قلب البصیر كما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور، یحسن التخلص و یقل التربص [3].
در خود قرآن كریم است: و لقد جئناهم بكتاب فصّلناه علی علم اعراف/52 (هرچند آقای طباطباییعلی علمرا متعلق بهجئناهم می داند: أی جئناهم بكتاب علی علم منا بنزوله) .
آیات [4]زیادی در قرآن است كه همه ی افراد را امر به تدبر و تفكر در قرآن می كند، همان طوری كه همه را به تفكر و تدبر در طبیعت امر می كند و استثناء قائل نمی شود.
ما هرگز نباید در درك مفهوم آیات و توسعه ی معانی آن تابع مردم عصر پیغمبر باشیم. البته از لحاظ لغت و مفهوم لغوی باید تابع باشیم
جلد دهم . ج1، ص: 232
ولی از لحاظ مقصود و معنی باید تابع علم باشیم. *
در تفسیر المیزان جلد 3، صفحه ی 73 از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می كند:
قیل له: هل عندكم شی ء من الوحی؟ قال: لا و الذی فلق الحبة و برأ النسمة الاّ ان یعطی اللّه عبداً فهماً فی كتابه.
در صفحه ی 74 از تفسیر عیاشی نقل می كند:
عن الفضل بن یسار قال: سألت اباجعفر علیه السلام عن هذه الروایة:

ما فی القرآن آیة الاّ و لها ظهر و بطن، و ما فیه حرف الاّ و له حدّ و لكل حدّ مطَّلَع. ما یعنی بقوله: ظهر و بطن؟ قال: ظهره تنزیله و بطنه تأویله، منه ما مضی و منه ما لم یكن بعد، یجری كما یجری الشمس و القمر، كلما جاء منه شی ء وقع، قال اللّه: و مایعلم تأویله الاّ اللّه و الراسخون فی العلم، نحن نعلمه.
در صفحه ی 75 از صافی نقل می كند:
عن علی علیه السلام : ما من آیة الاّ و لها اربعة معان: ظاهر و باطن و حد و مطّلع. فالظاهر التلاوة(ای المعنی الظاهر من التلاوة)و الباطن الفهم(ای ما هو فی باطن الظاهر من المعنی)و الحد هو احكام الحلال و الحرام(ای ظاهر المعارف المتلقاة من القرآن فی اوائل المراتب و اواسطها)و المطّلع هو مراد اللّه من العبد منها(ای المرتبة العلیا من المعارف) [5].
النبوی المعروف:

جلد دهم . ج1، ص: 233
ان القرآن انزل علی سبعة احرف: لكل آیة منها ظهر و بطن و لكل حد مطّلع- أو لكل حد و مطلع.
روایتی معروف است كه:
القرآن عبارات و اشارات و لطائف و حقائق. العبارات للعوام و الاشارات للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقائق للانبیاء.
در تفسیر المیزان جلد 3، صفحه ی 73 روایتی را كه در صفحه ی 231 از جلد اول المیزان نقل كردیم، به نقل از كافی این طور نقل می كند:
. . . فاذا التبست علیكم الفتن كقطع اللیل المظلم فعلیكم بالقرآن فانه شافع مشفّع و ماحل مصدَّق، و من جعله امامه قاده الی الجنة و من جعله خلفه ساقه الی النار و هو الدلیل یدل علی خیر سبیل و هو كتاب فیه تفصیل و بیان و تحصیل و هو الفصل لیس بالهزل و له ظهر و بطن، فظاهره حكم و باطنه علم، ظاهره انیق و باطنه عمیق، له تخوم و علی تخومه تخوم، لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه، فیه مصابیح الهدی و منار الحكمة و دلیل علی المعرفة لمن عرف الصفة. فلیجل جال بصره و لیبلغ الصفة نظره، ینجو من عطب و یخلص من نشب، فان التفكر حیوة قلب البصیر كما یمشی المستنیر فی الظلمات، فعلیكم بحسن التخلص و قلة التربص.
7. راجع [6]به ركن چهارم یعنی قابلیت عظیم و پایان ناپذیر منابع اسلامی از قرآن و سنت برای تفكر و پیشرفت فكری و نو بودن اجتهاد، در دو قسمت باید بحث كنیم. یكی راجع به اینكه در صدر
جلد دهم . ج1، ص: 234
اسلام این پیش بینی شده كه آیندگان بهتر به حقایق اسلامی پی خواهند برد، آنچنان كه در حدیث آمده: خداوند می دانست كه در آخرالزمان افراد متعمقی خواهند آمد، لهذا آیات اول سوره ی حدید و قل هو اللّه احدرا فرستاد، یا پیغمبر فرمود: رب حامل فقه غیر فقیه و رب حامل فقه الی من هو افقه منه.
قسمت دوم اینكه سیر تاریخی نشان می دهد كه قرآن و بعد سنت نبوی و نهج البلاغه و صحیفه ی سجادیه، هرچه زمان گذشته بهتر حقیقت خود را نمایان كرده اند.
اما قرآن: مقایسه ای میان توحید صدوق و توحید ملاصدرا، مقایسه ای میان جبر و تفویض سید مرتضی، شیخ طوسی، مجلسی و آخرین نظریات صدرا، مقایسه ای میان نظریات مفسران در باب لقاء اللّه و غیره و تحقیقات عرفانی اخیر، مقایسه ای میان اعتقاد به قضا و قدر عصر قدیم و عصر جدید.
در فقه و آیات مربوط، كافی است كه آیات مربوط به زن را از خود قرآن بگیریم. چطور می بینیم زن در قرآن همان زن در طبیعت است، چگونه از افراط و تفریط بركنار است، و همچنین آیات ربا. در اخلاق مسئله ی عزت و كرامت نفس، تهذیب نفس و تزكیه ی آن نه كشتن آن.
همچنین در تاریخ از قبیل قضایای عاد و ثمود: و تنحتون من الجبال بیوتاً فارهین، یا قضیه ی ذوالقرنین در قرآن.
در اجتماعیات مسئله ی واحد اجتماعی كه از قرآن استنباط می شود.
در طبیعیات و فلكیات و كائنات جوّیه كافی است مقایسه ی هیئت قدیم و هیئت جدید، و باد و باران در قرآن. . .
اما نهج البلاغه: كافی است [بدانیم در] تحول جدید چطور نهج البلاغه سربلند و سرافراز بیرون آمد.
اما صحیفه ی سجادیه: دعای مكارم الاخلاق كافی است.
جلد دهم . ج1، ص: 235

[1] [از اینجا تا صفحه ی بعد، محل ستاره، روی مطالب در نسخه ی اصل دستنویس خطكشیده شده كه علت آن برای ما نامعلوم است. ]
[2] وضع و انشاء احكام بر سبیل قضایای حقیقیه مربوط به این جهت است.
[3] . المیزان جلد 1، صفحه ی 10. رجوع شود به نمره ی. . . ایضاً رجوع شود به حدیث عیون اخبار الرضا ص 239 كه از امام صادق سؤال شد: چرا قرآن لایزید الاّ غضاضة؟
[4] [از اینجا تا صفحه ی بعد، محل ستاره، روی مطالب در نسخه ی اصل دستنویس خطكشیده شده كه علت آن برای ما نامعلوم است. ]
[5] [جملات داخل پرانتز از استاد شهید است. ]
[6] [بر روی مطالب این شماره در نسخه ی اصل دستنویس یك خط طولی كشیده شده است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است