در
کتابخانه
بازدید : 253934تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسلمانی كه در اثر شكنجه و آزار قریش از مكه به حبشه مهاجرت كرده بودند، همه روزه انتظار خبر تازه ای از جانب مكه و مكیان داشتند. هر چند آنها و هم مسلكانشان- كه پرچمدار توحید و عدالت بودند- نسبت به انبوه مخالفین، یعنی طرفداران بت پرستی و ادامه ی نظام اجتماعی موجود، بسیار در اقلیت بودند، اما مطمئن بودند كه روزبه روز بر طرفداران آنها افزوده و از مخالفین آنها كاسته می شود؛ و حتی ناامید نبودند كه تمام قریش به زودی پرده ی غفلت را بدرند و راه رشد و صلاح خویش را بازیابند و مانند آنان آیین بت پرستی را رها كرده راه مسلمانی پیش گیرند.

از قضا شایعه ای در آن نقطه از حبشه كه آنهابودند به وجود آمد مبنی بر اینكه همه ی قریش تغییر عقیده و رویه داده و اسلام اختیار كرده اند. هرچند این خبر رسما تأیید نشده بود، اما ایمان و اعتقاد و امیدواری فراوانی كه مسلمانان به گسترش و پیروزی آئین اسلام داشتند، سبب شد تا گروهی از آنان بدون آنكه منتظر تأیید خبر از طرف مقامات رسمی بشوند راه مكه را پیش گیرند. یكی از آنان عثمان بن مظعون، صحابی معروف بود كه فوق العاده مورد علاقه ی رسول اكرم و احترام همه ی مسلمانان بود. عثمان بن مظعون همینكه به نزدیكیهای مكه رسید، فهمید قضیه دروغ بوده و قریش بالعكس بر شكنجه و آزار مسلمانان افزوده اند. نه راه رفتن داشت و نه راه برگشتن،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 424
زیرا حبشه راه نزدیكی نبود كه به آسانی بتوان برگشت. از آن طرف وارد مكه شدن همان و تحت شكنجه قرار گرفتن همان. بالاخره یك چیز به نظرش رسید و آن اینكه از عادت جاری و معمول عرب استفاده كند و خود را در «جوار» یكی از متنفذین قریش قرار دهد.

طبق عادت عرب اگر كسی از دیگری «جوار» می خواست، یعنی از او تقاضا می كرد كه او را پناه دهد و از او حمایت كند، آن دیگری جوار می داد و تا پای جان هم از او حمایت می كرد. برای عرب ننگ بود كه كسی جوار بخواهد- ولو دشمن- و او جوار ندهد، یا پس از جوار دادن از او حمایت نكند. عثمان نیمه شب وارد مكه شد و یكسره به طرف خانه ی ولید بن مغیره ی مخزومی كه از شخصیتهای برجسته و ثروتمند و متنفذ قریش بود رفت و از او جوار خواست. ولید هم جوار او را پذیرفت.

روز بعد ولید بن مغیره هنگامی كه اكابر قریش در مسجد الحرام جمع بودند به مسجد الحرام آمد و عثمان بن مظعون را با خود آورد و رسما اعلام كرد كه عثمان در جوار من است و از این ساعت اگر كسی متعرض او شود متعرض من شده است.

قریش كه جوار ولید بن مغیره را محترم می شمردند، دیگر متعرض عثمان نشدند و او از آن ساعت «مصونیت» پیدا كرد، آزادانه می رفت و می آمد و مانند یكی از قریش در مجالس و محافل آنها شركت می كرد.

اما در همان حال، قریش لحظه ای از آزار و شكنجه ی سایر مسلمانان فروگذار نمی كردند. این جریان بر عثمان- كه هرگز راحت خود و رنج یاران بر عثمان- كه هرگز راحت خود و رنج یاران را نمی توانست ببیند- سخت گران می آمد. روزی با خود اندیشید این مروت نیست من در پناه یك نفر مشكوك آسوده باشم و برادران همفكر و هم عقیده ام در زیر شكنجه و آزار باشند. از این رو نزد ولید بن مغیره آمد و گفت:

«من از تو متشكرم، تو به من پناه دادی و از من حمایت كردی، ولی از امروز می خواهم از جوار تو خارج شوم و به یاران خود ملحق شوم. بگذار هرچه بر سر آنها می آید بر سر من نیز بیاید. » .

- برادرزاده جان! شاید به تو خوش نگذشته و پناه من نتوانسته تو را محفوظ نگاه دارد.

- چرا، من از این جهت ناراضی نیستم، من می خواهم بعد از این جز در «پناه خدا» زندگی نكنم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 425
- حالا كه اینچنین تصمیم گرفته ای، پس همان طور كه روز اول من تو را به مسجد الحرام بردم و در مجمع عمومی قریش پناهندگی تو را اعلام كردم، به مسجد الحرام بیا و رسما در مجمع قریش خروج خود را از پناهندگی من اعلام كن.

- بسیار خوب، مانعی ندارد.

ولید و عثمان با هم به مسجد الحرام آمدند. هنگامی كه سران قریش گرد آمدند، ولید اظهار كرد: «همه بدانند كه عثمان آمده است تا خروج خود را از جوار من اعلام كند. » .

- راست می گوید، برای همین منظور آمده ام و اضافه می كنم كه در مدتی كه در جوار ولید بودم از من خوب حمایت كرد و از این جهت هیچ گونه نارضایی ندارم.

علت خروج من از جوار او فقط این است كه دوست ندارم غیر از خدا احدی از پناهگاه خودم محسوب دارم.

به این ترتیب مدت جوار عثمان به پایان رسید و مصونیتی كه تا آن ساعت داشت لغو شد. اما عثمان مانند اینكه تازه ای در زندگی اش رخ نداده، مثل روزهای پیش در محفل قریش شركت كرد.

از قضا در آن روز لبیدبن ربیعه، شاعر معروف عرب، به مكه آمده بود، به قصد اینكه قصیده ی معروف خود را كه یكی از شاهكارهای قصائد عرب جاهلیت است- و تازه به نظم آورده بود- در محفل قریش بخواند. قصیده ی لبید با این مصراع آغاز می گردد:

«الا كل شی ء ما خلا اللّه باطل» .

یعنی هر چیزی جز خداوند باطل است، حق مطلق ذات اقدس احدیت است.

رسول اكرم درباره ی این مصراع فرموده است: «راست ترین شعری است كه عرب سروده است. » .

لبید به مجمع قریش آمد و قرار شد قصیده ی خویش را قرائت كند. حضار مجلس سراپا گوش شدند كه شاهكار تازه ی لبید را بشنوند. لبید با غرور افتخارآمیزی خواندن قصیده را آغاز كرد، و تا گفت:

«الا كل شی ء ما خلا اللّه باطل» .

عثمان بن مظعون كه در كناری نشسته بود، مهلت نداد مصراع دوم را بخواند، به علامت تصدیق گفت:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 426
«احسنت، راست گفتی، حقیقت همین است، همه چیز جز خدا باطل و بی حقیقت است. » .

لبید مصراع دوم را خواند:

«و كل نعیم لا محالة زائل» .

یعنی هر نعمتی جبرا فناپذیر و معدوم شدنی است. فریاد عثمان بلند شد:

«اما این یكی را دروغ گفتی. همه ی نعمتها فناشدنی نیست. این فقط درباره ی نعمتهای این جهان صادق است. نعمتهای آن جهانی همه پایدار و باقی است. » .

تمام جمعیت به طرف عثمان بن مظعون، این مرد جسور، خیره شدند. هیچ كس انتظار نداشت در محفلی كه از اكابر و اشراف قریش تشكیل شده و شاعری باشخصیت مانند لبید بن ربیعه از راه دور آمده تا شاهكار خود را بر قریش عرضه دارد، مردی مانند عثمان بن مظعون كه تا ساعتی پیش در پناه دیگری بود و اكنون نه تأمین مالی دارد و نه تأمین جانی و همه ی همفكران و هم مسلكانش در زیر شكنجه به سر می برند، این گونه جسارت بورزد و اظهار عقیده كند.

جمعیت به لبید گفتند: «شعر خویش را تكرار كن. » باز تا لبید گفت:

«الا كل شی ء ما خلا اللّه باطل» .

عثمان گفت: «راست است، درست است. » .

و چون لبید گفت:

«و كل نعیم لا محالة زائل» .

عثمان گفت: «دروغ است، این طور نیست، نعمتهای آن جهانی فناپذیر نیست. » .

این دفعه خود لبید بیش از همه ناراحت شد. فریاد برآورد: «ای مردم قریش! به خدا قسم سابقا مجالس شما این طور نبود. در میان شما این گونه افراد جسور و بی ادب نبودند. چه شده كه این جور اشخاص در میان شما پیدا شده اند؟ » .

یكی از حضار مجلس برای اینكه از لبید دلجویی كرده باشد و او به قرائت قصیده اش ادامه دهد، گفت: «از حرف این مرد ناراحت نباش، مرد سفیهی است، تنها هم نیست، یك عده سفیه دیگر هم در این شهر پیدا شده اند و با این مرد هم عقیده اند.

اینها از دین ما خارج شده اند و دین دیگری برای خود انتخاب كرده اند. » .

عثمان جواب تندی به گوینده ی این سخن داد. او هم دیگر طاقت نیاورد، از جا حركت كرد و سیلی محكمی به چهره ی عثمان نواخت كه یك چشمش كبود شد. یكی از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 427
حضار مجلس گفت:

«عثمان! قدر ندانستی. در جوار خوب آدمی بودی. اگر در جوار ولید بن مغیره باقی مانده بودی اكنون چشمت این طور نبود. » .

عثمان گفت:

- پناه خدا مطمئنتر و محترمتر است از پناه غیر خدا، هر كه باشد. اما چشمم:

بدان كه چشم دیگرم نیز آرزومند است به افتخاری نائل شود كه این چشمم نائل شده است.

خود ولید بن مغیره آمد جلو و گفت:

- عثمان! من حاضرم جوار خودم را تجدید كنم.

- اما من تصمیم گرفته ام جز جوار خدا جوار احدی را نپذیرم [1]
[1] . اُسد الغابه ، ج /3ص 385 و 386؛ و سیره ی ابن هشام ، ج /1ص 364- 370.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است