در
کتابخانه
بازدید : 641217تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
رسول اكرم و دو حلقه ی جمعیت
مردی كه كمك خواست
خواهش دعا
بستن زانوی شتر
همسفر حج
غذای دسته جمعی
قافله ای كه به حج می رفت
مسلمان و كتابی
در ركاب خلیفه
امام باقر و مرد مسیحی
اعرابی و رسول اكرم
مرد شامی و امام حسین
مردی كه اندرز خواست
مسیحی و زره علی علیه السلام
امام صادق و گروهی از متصوفه
علی و عاصم
مستمند و ثروتمند
بازاری و عابر
غزالی و راهزنان
ابن سینا و ابن مسكویه
نصیحت زاهد
در بزم خلیفه
نماز عید
گوش به دعای مادر
در محضر قاضی
در سرزمین منا
وزنه برداران
تازه مسلمان
سفره ی خلیفه
شكایت همسایه
درخت خرما
در خانه ی امّ سلمه
بازار سیاه
وامانده ی قافله
بند كفش
هشام و فرزدق
بزنطی
عقیل، مهمان علی
خواب وحشتناك
در ظلّه ی بنی ساعده
سلام یهود
نامه ای به ابوذر
مزد نامعین
بنده است یا آزاد؟
در میقات
بار نخل
عرق كار
دوستیی كه بریده شد
یك دشنام
شمشیر زبان
دو همكار
منع شرابخواره
پیراهن خلیفه
جوان آشفته حال
مهاجران حبشه
كارگر و آفتاب
همسایه ی نو
آخرین سخن
نُسَیبه
خواهش مسیح
جمع هیزم از صحرا
شراب در سفره
استماع قرآن
شهرت عوام
سخنی كه به ابوطالب نیرو داد
دانشجوی بزرگسال
گیاه شناس
سخنور
ثمره ی سفر طائف
ابواسحق صابی
در جستجوی حقیقت
جویای یقین
تشنه ای كه مشك آبش به دوش بود
لگد به افتاده
مرد ناشناس
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عربی بیابانی و وحشی وارد مدینه شد و یكسره به مسجد آمد تا مگر از رسول خدا سیم و زری بگیرد. هنگامی وارد شد كه رسول اكرم در میان انبوه اصحاب و یاران خود بود. حاجت خویش را اظهار كرد و عطائی خواست. رسول اكرم چیزی به او داد، ولی او قانع نشد و آن را كم شمرد، بعلاوه سخن درشت و ناهمواری بر زبان آورد و نسبت به رسول خدا جسارت كرد. اصحاب و یاران سخت در خشم شدند و چیزی نمانده بود كه آزاری به او برسانند، ولی رسول خدا مانع شد.

رسول اكرم بعداً اعرابی را با خود به خانه برد و مقداری دیگر به او كمك كرد.

ضمنا اعرابی از نزدیك مشاهده كرد كه وضع رسول اكرم به وضع رؤسا و حكامی كه تاكنون دیده شباهت ندارد و زر و خواسته ای در آنجا جمع نشده.

اعرابی اظهار رضایت كرد و كلمه ای تشكرآمیز بر زبان راند. در این وقت رسول اكرم به او فرمود: «تو دیروز سخن درشت و ناهمواری بر زبان راندی كه موجب خشم اصحاب و یاران من شد. من می ترسم از ناحیه ی آنها به تو گزندی برسد. ولی اكنون در حضور من این جمله ی تشكرآمیز را گفتی. آیا ممكن است همین جمله را در حضور جمعیت بگویی تا خشم و ناراحتی كه آنان نسبت به تو دارند از بین برود؟ » اعرابی گفت: «مانعی ندارد. »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 210
روز دیگر اعرابی به مسجد آمد، درحالی كه همه جمع بودند. رسول اكرم رو به جمعیت كرد و فرمود: «این مرد اظهار می دارد كه از ما راضی شده، آیا چنین است؟ » اعرابی گفت: «چنین است» و همان جمله ی تشكرآمیز كه در خلوت گفته بود تكرار كرد. اصحاب و یاران رسول خدا خندیدند.

در این هنگام رسول خدا رو به جمعیت كرد و فرمود: «مثل من و این گونه افراد، مثل همان مردی است كه شترش رمیده بود و فرار می كرد، مردم به خیال اینكه به صاحب شتر كمك بدهند فریاد كردند و به دنبال شتر دویدند. آن شتر بیشتر رم كرد و فراری تر شد. صاحب شتر مردم را بانگ زد و گفت خواهش می كنم كسی به شتر من كاری نداشته باشد، من خودم بهتر می دانم كه از چه راه شتر خویش را رام كنم.

«همینكه مردم را از تعقیب باز داشت، رفت و یك مشت علف برداشت و آرام آرام از جلو شتر بیرون آمد. بدون آنكه نعره ای بزند و فریادی بكشد و بدود، تدریجا درحالی كه علف را نشان می داد جلو آمد. بعد با كمال سهولت مهار شتر خویش را در دست گرفت و روان شد.

«اگر دیروز من شما را آزاد گذاشته بودم حتما این اعرابی بدبخت به دست شما كشته شده بود- و در چه حال بدی كشته شده بود، در حال كفر و بت پرستی- ولی مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمی و ملایمت او را رام كردم. » [1]
[1] . كحل البصر ، صفحه ی 70.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است