در
کتابخانه
بازدید : 127403تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
پیشگفتار
Expand <span class="HFormat">بخش اول: </span>جامعه بخش اول: جامعه
Collapse <span class="HFormat">بخش دوم: </span>تاریخ بخش دوم: تاریخ
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بنا بر نظریّه ی ماتریالیسم تاریخی، در جامعه ها همواره باید نوعی تطابق میان زیربنا و روبنا وجود داشته باشد تا آنجا كه با شناخت روبنا می توان زیربنا را شناخت (به نحو برهان به اصطلاح «انّی» كه شناخت نیمه كامل است) و با شناخت زیربنا روبنا را می توان شناخت (به نحو برهان به اصطلاح «لمّی» كه شناخت كامل است) و هرگاه زیربنا دگرگون شود و تطابق زیربنا و روبنا بهم بخورد، جبرا تعادل اجتماعی بهم می خورد و بحران آغاز می گردد و روبنا خواه ناخواه با سرعتی كم و بیش ویران می گردد و تا زیربنا به حال اوّل باقی است، روبنا نیز جبرا ثابت و باقی است.

رویدادهای تاریخی معاصر عملا خلاف این را ثابت كرده است. ماركس و انگلس به دنبال یك سلسله بحرانهای اقتصادی از سال 1827 تا 1847 كه یك سلسله انقلابهای سیاسی و اجتماعی همراه داشت، بر آن شدند كه انقلابهای اجتماعی نتایج ضروری و لا ینفكّ بحرانهای اقتصادی است. ولی به قول نویسنده ی تجدید نظر طلبی. . . :

«شوخی تاریخ را بنگرید كه از 1848 تاكنون در كشورهای صنعتی هیچ بحران اقتصادی را نمی یابیم كه با انقلاب همراه باشد. همان در زمان ماركس و پیش از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 433
مرگ او چهار بار نیروی مولّد علیه روابط تولیدی طغیان می كند بی آنكه هیچ انقلابی از آن حاصل شود. . . بعدها بعضی اقتصاددانان مانند «ج. شومپتر» تا بدانجا رفتند كه این بحرانها را «ویرانی آفریننده» نامیدند و آنها را دریچه ی اطمینانی برای بازگرداندن تعادل و رشد اقتصادی شمردند. » [1] كشورهایی نظیر انگلستان، آلمان، فرانسه و امریكا به پیشرفتهای عظیم صنعتی نائل شده اند و سرمایه داری را به اوج خود رساندند و بر خلاف پیش بینی ماركس كه این كشورها را نخستین كشورهایی می دانست كه در آنها انقلاب كارگری بپا خواهد شد و به كشورهای سوسیالیستی تبدیل می شوند، از نظر نظام سیاسی، حقوقی، مذهبی و آنچه روبنایی نامیده می شود، تغییری نكرده اند. كودكی كه ماركس انتظار تولّدش را داشت نه ماه را تمام كرد، از نه سال هم گذشت و به نود سال رسید و متولّد نشد و دیگر امیدی هم به تولّدش نیست.

البتّه این رژیمها دیر یا زود سرنگون خواهد شد، ولی انقلابی كه در این كشورها انتظار می رود قطعا انقلاب كارگری نخواهد بود و تئوری ماركسیستی تاریخ تحقّق نخواهد یافت، همچنانكه كشورهای به اصطلاح سوسیالیست امروز و رژیمهای حاكم بر آنها نیز واژگون خواهد شد و به این حال باقی نخواهد ماند، امّا رژیم آینده قطعا رژیم سرمایه داری نخواهد بود.

متقابلا كشورهایی در اروپای شرقی، آسیا و امریكای جنوبی به سوسیالیسم رسیدند كه هنوز موقع زادن آنها نرسیده است. امروز كشورهایی می بینیم كه از نظر زیربنا همسان و مشابه یكدیگرند امّا از نظر روبنا با یكدیگر مختلف اند. دو ابر قدرت، یعنی امریكا و شوروی، بهترین مثال است. امریكا و ژاپن نیز دارای رژیم اقتصادی یكسان اند (رژیم سرمایه داری) امّا با رژیمهای سیاسی، مذهب، اخلاق، آداب و هنر متفاوت. متقابلا كشورهایی هستند با روبناهایی متشابه و یكسان از نظر رژیم سیاسی، مذهب و غیره با وضع اقتصادی كاملا متفاوت. همه ی اینها نشانه ی این است كه «تطابق ضروری زیربنا و روبنا» آنچنان كه ماتریالیسم تاریخی ایجاب می كند توهّم محض است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 434

[1] . تجدید نظر طلبی از ماركس تا مائو، ص 233.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است