در
کتابخانه
بازدید : 127381تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
پیشگفتار
Expand <span class="HFormat">بخش اول: </span>جامعه بخش اول: جامعه
Collapse <span class="HFormat">بخش دوم: </span>تاریخ بخش دوم: تاریخ
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
هر مكتب كه پیامی برای جامعه دارد و مردم را به پذیرش آن می خواند، ناچار از روش و متد ویژه ای بهره می جوید كه از طرفی با هدفهای اصلی مكتب مربوط می شود و از طرف دیگر با نوع بینش آن مكتب درباره ی ماهیّت حركتها و جنبشهای تاریخ. دعوت یك مكتب یعنی نوعی آگاهی دادن به مردم و فشار آوردن بر روی اهرمهای خاصّی برای به حركت در آوردن آنها.

مثلا مكتب انسانیّت اگوست كنت كه مدّعی نوعی «مذهب علمی» است و جوهر تكامل انسان را در ناحیه ی ذهنیّت او می داند و معتقد است انسان در ذهنیّت خود دو مرحله را كه مرحله ی اساطیری و فلسفی است طی كرده و به مرحله ی علمی رسیده است، ناچار آگاهیهایی كه لازم می شمارد همه به اصطلاح علمی است و اهرمهایی كه می خواهد وسیله ی حركت قرار دهد اهرمهای علمی است.

یا ماركسیسم كه تئوری انقلابی طبقه ی كارگر است، آگاهیهایی كه می بخشد از نوع وارد كردن تضادهای طبقاتی در خود آگاهی كارگران است و اهرمی كه بر روی آن فشار می آورد اهرم عقده ها و احساس محرومیّتها و مغبونیّتهاست.

علاوه بر اینكه مكتبها بر حسب اینكه دیدشان از جامعه و تاریخ چه باشد، نوع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 475
آگاهی بخشیهاشان و نوع اهرمهایی كه روی آنها فشار می آورند فرق می كند، مكتبها بر حسب اینكه دیدشان از تاریخ و تكامل تاریخ و از انسان چه باشد، درباره ی شعاع تأثیر دعوت و درباره ی رابطه ی دعوت با زور، و اخلاقی و غیر اخلاقی، بودن زور نظریّات مختلفی خواهند داشت.

بعضی مكتبها، مانند مسیحیّت، تنها چیزی را كه در مواجهه با انسانها اخلاقی می شمارند، دعوتهای مسالمت آمیز است، زور را به هر شكل و به هر صورت و در هر شرایطی غیر اخلاقی می شمارند. لهذا در این مذهب دستور مقدّس این است كه اگر به گونه ی راستت سیلی زدند گونه ی چپت را پیش آر، و اگر جبّه ات را ربودند كلاهت را هم تسلیم كن. متقابلا برخی مكتبها مانند مكتب نیچه تنها چیزی را كه اخلاقی می داند زور است، زیرا كمال انسان در قدرت است و ابر مرد مساوی است با مقتدرترین مرد.

از نظر نیچه اخلاق مسیحیّت، بردگی و ضعف و ذلّت و عامل اساسی ركود بشریّت است.

برخی دیگر اخلاق را وابسته به قدرت و زور می دانند امّا هر زوری را اخلاق نمی شمارند. از نظر ماركسیسم زوری كه استثمارگر علیه استثمار شده به كار می برد غیر اخلاقی است، چون در جهت حفظ وضع موجود و عامل توقّف است، و امّا زوری كه استثمار شده به كار می برد اخلاقی است، چون در جهت دگرگون شدن جامعه و تحوّل به مرحله ی عالی تر است. به عبارت دیگر، در نبرد دائمی حاكم بر جامعه كه دو گروه با یكدیگر در نبردند، یكی نقش «تز» را ایفا می كند و یكی نقش «آنتی تز» را.

زوری كه نقش تز را ایفا می كند به دلیل اینكه ارتجاعی است، غیر اخلاقی است و زوری كه نقش «آنتی تز» را ایفا می كند به دلیل اینكه انقلابی و تكاملی است، اخلاقی است. و البتّه همین نیرو كه اكنون اخلاقی است، در مرحله ی بعد با نیروی دیگری كه نقش نفی كننده ی این را ایفا می كند مواجه می گردد و در آن وقت نقش او ارتجاعی و نقش رقیب تازه نفس اخلاقی خواهد بود. و لهذا اخلاق نسبی است، آنچه در یك مرحله اخلاق است در مرحله ی بالاتر و كامل تر ضدّ اخلاق است.

پس، از نظر مسیحیّت رابطه ی مكتب با گروه مخالف كه از نظر مكتب ضدّ تكاملی است، تنها یك رابطه است و آن رابطه، دعوت مقرون به نرمی و ملایمت است و تنها این رابطه است كه اخلاقی است. از نظر نیچه تنها رابطه ی اخلاقی رابطه ی قدرتمند با ضعیف است، هیچ چیزی اخلاقی تر از قدرت نیست و هیچ چیزی غیر اخلاقی تر از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 476
ضعف نیست، یا جرمی و گناهی بالاتر از ضعف وجود ندارد. از نظر ماركسیسم رابطه ی دو گروه مخالف از نظر پایگاه اقتصادی جز رابطه ی زور و اعمال قدرت نمی تواند باشد.

در این رابطه، اعمال قدرت طبقه ی استثمارگر به دلیل ضدّ تكاملی بودن، غیر اخلاقی است و اعمال قدرت استثمار شده، اخلاقی است. دیگر بحثی نیست كه رابطه ی نیروی تازه نفس با نیروی كهن همواره هم ستیزه باشد و هم اخلاقی.

از نظر اسلام تمام نظریّات بالا محكوم است. اخلاقی بودن، آنچنان كه مسیحیّت می پندارد در روابط مسالمت آمیز و دعوت ملایم و صلح و صفا و صمیمیّت و محبّت خلاصه نمی شود، احیانا زور و قدرت نیز اخلاقی می شود، لهذا اسلام مبارزه علیه زور و ظلم را مقدّس و مسئولیّت می شمارد و جهاد را كه همان قیام مسلّحانه است در شرایط خاصّی تجویز می كند.

بدیهی است كه نظریّه ی نیچه یك نظریّه ی پوچ و ضدّ انسانی و ضدّ تكاملی است.

نظریّه ی ماركسیسم مبتنی بر همان مكانیسمی است كه برای تكامل تاریخ قائل است. از نظر اسلام رابطه ی مواجهه با زور با گروه ضدّ تكاملی، بر خلاف نظریّه ی ماركسیسم، رابطه ی دوّم است نه رابطه ی اوّل. رابطه ی اوّل رابطه ی حكمت و موعظه ی حسنه استاُدْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ [1]. رابطه ی اعمال زور با جبهه ی ضدّ تكاملی آنگاه اخلاقی است كه مرحله ی اقناع فكری (حكمت برهان) و مرحله ی اقناع روحی (موعظه تذكّر) طی شده باشد و بلانتیجه مانده باشد.

این است كه تمام پیامبرانی كه جنگیده اند، مرحله ی اوّل دعوت خود را با حكمت و موعظه ی حسنه و احیانا مجادله ی كلامی گذرانده اند و پس از آنكه از آن راه به نتیجه نرسیده اند و یا به نتیجه ی كلّی نرسیده اند (غالبا به نتیجه ی نسبی رسیده اند) ، مبارزه و جهاد و اعمال قدرت و زور را اخلاقی شمرده اند. ریشه ی اساسی این است كه اسلام، نظر به اینكه روحی می اندیشد نه مادّی، برای برهان و استدلال و موعظه و اندرز، نیروی شگرف قائل است و همان طور كه (به تعبیر ماركس) برای انتقاد سلاحها نیرو قائل است برای سلاح انتقادهم نیرو قائل است و از آن بهره می جوید و البتّه آن را تنها نیرویی كه همه جا باید از آن بهره جست نمی داند. راز این مطلب كه اسلام مبارزه با جبهه ی ضدّ تكاملی را رابطه ی دوّم می داند نه رابطه ی اوّل، و برای برهان و موعظه و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 477
جدال به احسن نیرو قائل است، دید خاصّ روحی اسلام درباره ی انسان و بالتّبع درباره ی جامعه و تاریخ است.

پس معلوم شد اینكه رابطه ی یك مكتب با جبهه ی مخالف بر دعوت محض باشد یا بر مبارزه ی محض و یا رابطه ی اوّلش دعوت باشد و رابطه ی دوّمش مبارزه و درگیری، دید مكتب را درباره ی تأثیر نیروی منطق و تذكّر و حدود تأثیر آنها و همچنین دید مكتب را در جریان تاریخ و نقش مبارزه را در آن روشن می كند.

اكنون وارد قسمت دیگر بحث شویم، ببینیم نوع آگاهیهای اسلامی و اهرمی كه [اسلام ] در دعوتهای خود روی آنها فشار می آورد چیست؟ آگاهیهای اسلامی در درجه ی اوّل از نوع تذكّر به مبدأ و معاد است. این متدی است كه هم در قرآن به كار می برد و هم از پیامبران پیشین نقل می كند. پیامبران هشداری كه می دهند درباره ی این امر است كه از كجا و در كجا و به كجا آمده ای و هستی و می روی؟ جهان از كجا پدید آمده و چه مرحله ای را طی می كند و به چه سویی می رود؟ اوّلین دغدغه ی مسئولیّت كه پیامبران به وجود می آورند دغدغه ی مسئولیّت در برابر كلّ آفرینش و هستی است. دغدغه ی مسئولیّت اجتماعی جزئی است از دغدغه ی مسئولیّت در برابر هستی و آفرینش. قبلا اشاره كردیم كه سوره های مكّیّه كه در سیزده سال اوّل بعثت رسول اكرم نازل شده است، كمتر مطلبی جز تذكّر مبدأ و معاد در آنها هست [2].

رسول اكرم دعوت خود را با «قولوا لا إله إلاّ اللّه، تفلحوا» یعنی با یك جنبش اعتقادی، با یك پاكسازی فكری آغاز كرد. درست است كه توحید ابعاد گسترده ای دارد و همه ی تعلیمات اسلامی اگر تحلیل شود به توحید برمی گردد و اگر توحید تركیب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 478
شود به آن تعلیمات منتهی می شود [3]، ولی می دانیم كه در آغاز كار نه مقصود از آن جمله بیش از یك گرایش فكری و عملی از اعتقادات شرك آمیز و عبادتهای شرك آمیز به توحید فكری و توحید در عبادت بود، و نه فرضا چنین مقصود گسترده ای در كار بود مردم متوجّه می شدند.

این آگاهی ریشه دار كه پنجه در اعماق فطرت انسانها می اندازد، در آنها نوعی غیرت و تعصّب دفاع از عقیده و نشاط كوشش در بسط و گسترش آن به وجود آورد كه در راه آن از بذل جان و مال و مقام و فرزند كوتاهی نمی كردند. پیامبران از آنچه كه در عصر ما روبنا می نامند آغاز می كردند و به زیر بنا می رسیدند. در مكتب پیامبران، انسان بیش از آنكه وابسته به منافع باشد وابسته به عقیده و مسلك و ایمان است. در حقیقت، در این مكتب فكر و عقیده زیر بناست و كار، یعنی رابطه با طبیعت و مواهب طبیعت و یا جامعه، روبناست. هر دعوت دینی و مذهبی باید پیامبرانه باشد، یعنی باید با تذكّر دائم به مبدأ و معاد توأم باشد. پیامبران با بیدار كردن این احساس و شكوفاییدن این شعور و پس زدن غبارها از روی این وجدان و دادن این آگاهی، با تكیه به «رضای حق» ، فرمان حق، پاداش و كیفر حق، جامعه را به حركت می آورند. در قرآن در سیزده مورد از «رضوان» خدا نام برده شده است، یعنی با دست گذاشتن روی این اهرم معنوی جامعه، اهل ایمان را به حركت آورده است. نام این آگاهی را می توان آگاهی خدایی یا آگاهی جهانی نهاد.

در درجه ی دوّم، در تعلیمات اسلامی آگاهیهای انسانی دیده می شود، یعنی توجّه دادن انسان به كرامت ذات و شرافت ذات خودش، توجّه دادن به عزّت و بزرگواری ذاتی خودش. انسان در این مكتب نه آن حیوانی است كه دلیل وجودش این است كه در طول صدها میلیون سال كه در آغاز همدوش و همپایه ی سایر جانوران بوده، در صحنه ی تنازع بقا آن قدر خیانت كرده تا امروز به این پایه رسیده، بلكه موجودی است كه در آن پرتوی از روح الهی است، فرشتگان به او سجده برده اند، او را از كنگره ی عرش صفیر می زنند، در پیكر این موجود، علی رغم تمایلات حیوانی به شهوت و شرّ و فساد، جوهر پاكی است كه بالذّات با بدی، خونریزی، دروغ، فساد، زبونی، پستی، حقارت و تحمّل زور و ظلم ناسازگار است، مظهر عزّت كبریائی است: «وَ لِلّهِ اَلْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 479
وَ لِلْمُؤْمِنِینَ [4].

آنجا كه پیغمبر اكرم می فرماید: شَرَفُ الْمَرْءِ قِیامُهُ بِاللَّیْلِ، وَ عِزُّهُ اسْتغْناؤُهُ عَنِ النّاسِ [5] یا علی (ع) به یارانش در صفّین می فرماید: اَلْحَیاةُ فی مَوْتِكُمْ قاهِرینَ وَ الْمَوْتُ فی حَیاتِكُمْ مَقْهورینَ [6] یا حسین بن علی (ع) می فرماید: لا أرَی الْمَوْتَ إلاّ سَعَادَةً، وَ الْحَیوةَ مَعَ الظّالمینَ إلاّ بَرَماً [7] یا می فرماید: هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ، [8] تكیه بر اهرم حسّ كرامت و شرافت ذاتی انسان است كه در هر انسانی بالفطره وجود دارد.

در درجه ی سوّم، آگاهی به حقوق و مسئولیّتهای اجتماعی است. در قرآن به مواردی بر می خوریم كه با تكیه بر حقوق از دست رفته ی دیگران و یا حقوق از دست رفته ی خود، می خواهد حركت بیافریند:

وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّهِ وَ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلرِّجالِ وَ اَلنِّساءِ وَ اَلْوِلْدانِ اَلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ اَلْقَرْیَةِ اَلظّالِمِ أَهْلُها وَ اِجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِیًّا وَ اِجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِیراً [9].

چه می شود شما را؟ چرا نمی جنگید در راه خدا و در راه خوارشمردگان از مردان و زنان و كودكانی كه می گویند: پروردگارا! ما را از این شهر ستمگران بیرون بر و به لطف و عنایت خودت برای ما سرپرست و یاور بفرست.

در این آیه ی كریمه برای تحریك به جهاد بر دو ارزش روحی تكیه شده است: یكی اینكه راه، راه خداست، دیگر اینكه انسانهای بیچاره و بی پناهی در چنگال ستمگران گرفتار مانده اند. در سوره ی حجّ می فرماید:

أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اَللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. `اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اَللّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اَللّهِ اَلنّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 480
صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اِسْمُ اَللّهِ كَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اَللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اَللّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ. `اَلَّذِینَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِی اَلْأَرْضِ أَقامُوا اَلصَّلاةَ وَ آتَوُا اَلزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اَلْأُمُورِ [10].

به مؤمنان به موجب آنكه مظلوم واقع شده اند اجازه داده شد كه با دشمن جنگجو بجنگند، خداوند بر یاری مؤمنان تواناست، همانها كه از خانه های خود به ناحق بیرون رانده شده اند و جرمی نداشته جز آنكه گفته اند پروردگار ما خداست. و اگر نبود كه خداوند شرّ بعضی از مردم را وسیله ی بعضی دیگر دفع می كند، صومعه ها، دیرها، كنشتها و مساجد كه در آنجا فراوان یاد خدا می شود منهدم می گردید. خداوند كسانی كه او را یاد می كنند یاری می كند، همانا خداوند نیرومندی فرا دست است، آنان را كه اگر در زمین مستقر سازیم نماز را بپامی دارند، زكات را می پردازند، به معروف فرمان می دهند و از منكر بازمی دارند. پایان كارها از آن خداست.

در این آیه می بینیم اجازه ی جهاد و دفاع را با اشاره به حقوق از دست رفته ی مجاهدین آغاز می كند، امّا در عین حال، فلسفه ی اصلی دفاع را امری بالاتر و ارزشی اصولی تر از حقوق از دست رفته ی عدّه ای ذكر می كند، و آن اینكه اگر دفاع و جهاد در كار نباشد و اگر اهل ایمان دست روی دست بگذارند، معابد و مساجد كه قلب پرطپش حیات معنوی جامعه است آسیب می بیند و از كار می ایستد. در سوره ی نساء می فرماید:

لا یُحِبُّ اَللّهُ اَلْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ اَلْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ [11].

خداوند فریاد به بدگویی را دوست نمی دارد مگر از كسی كه مظلوم واقع شده است.

بدیهی است كه این نوعی تشویق به قیام مظلوم است. در سوره ی شعراء پس از نكوهش شعرا و روحیّه های خیال بافانه ی آنها می گوید:

إِلاَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اَللّهَ كَثِیراً وَ اِنْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا [12].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 481
مگر آنان كه ایمان آورده و شایسته عمل كنند و خدا را فراوان یاد كنند و پس از آنكه مظلوم واقع شدند (با شعر) انتقام خویش از ستمگر بگیرند.

ولی در قرآن و سنّت در عین اینكه زیر بار ظلم رفتن از بدترین گناهان است و احقاق حقوق یك وظیفه است، باز همه ی اینها به عنوان یك سلسله «ارزشها» مطرح است كه جنبه ی انسانی این مسائل است. قرآن هرگز بر عقده های روانی و بر تحریك حسادتها و یا تحریك شهوتها و اشتهاها تكیه نمی كند، هرگز مثلا نمی گوید: فلان گروه چنین خوردند و بردند و كیف كردند، چرا تو بجای آنها نباشی؟ اگر مال كسی را به زور بخواهند از او بگیرند، اسلام اجازه نمی دهد كه به بهانه ی اینكه مادّیات ارزشی ندارد صاحب مال سكوت كند، همچنانكه اجازه نمی دهد اگر كسی ناموسش مورد تجاوز قرار گیرد به عذر اینكه اینها از مقوله ی شهوت است سكوت نماید، بلكه دفاع را وظیفه می داند و «المقتول دون أهله و ماله» را كه در مقام دفاع از ناموس یا مال خود كشته می شود، شهید می شمارد. امّا منطق اسلام آنجا كه تشویق می كند از مال خود دفاع كن، به صورت تحریك حرص و آز نیست، بلكه به صورت دفاع از «حقّ» است كه یك ارزش است. همچنین آنجا كه دفاع از ناموس را واجب می شمارد، نه به حساب بزرگ شمردن شهوت است، بلكه به حساب دفاع از یكی از بزرگترین نوامیس اجتماع یعنی عفاف است كه مرد، پاسدار آن قرار داده شده است.


[1] . نحل/125.
[2] . برخی مسلمانان به اصطلاح روشنفكر معاصر در تفاسیر زیادی كه بر اكثر سوره های قرآن نوشته اند (*) ، یكسره منكر شده اند كه قرآن درباره ی معاد حتّی یك آیه هم نازل كرده باشد. در هر جا در قرآن نام «دنیا» آمده است گفته اند یعنی «نظام پست تر زندگی» یعنی نظام تبعیض و استثمار، و هر جا نام «آخرت» آمده گفته اند یعنی «نظام برتر» ، نظامی كه در آن اثری از تبعیضها و نابرابریها و استثمارها نباشد و مالكیّت اختصاصی ریشه كن شده باشد. اگر معنی آخرت این است پس معلوم می شود قرآن هزار سال پیش از مكاتب ماتریالیستی فاتحه ی مذهب را خوانده است.

* [ظاهرا مقصود تفاسیر گروه معدوم فرقان است. ]
[3] . المیزان، ذیل آخرین آیه ی آل عمران.
[4] . عزّت، خاصّ خدا و پیامبرش و مؤمنان است (منافقون/8) .
[5] . شرافت مرد، شب زنده داری او و عزّتش بی نیازی از مردم است (كافی، ج /2ص 148) .
[6] . زندگی در این است كه بمیرید امّا پیروز، مرگ در این است كه بمانید و زیر دست (نهج البلاغه، خطبه ی 51) .
[7] . من مرگ رای جز سعادت و زندگی با ستمكاران رای جز رنج نمی بینم (بحار الانوار، ج /44ص 381) .
[8] . ذلّت از ساحت ما به دور است (لهوف/ص 41) .
[9] . نساء/75.
[10] . حج/39- 41.
[11] . نساء/148.
[12] . شعراء/227.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است