در
کتابخانه
بازدید : 127402تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
پیشگفتار
Expand <span class="HFormat">بخش اول: </span>جامعه بخش اول: جامعه
Collapse <span class="HFormat">بخش دوم: </span>تاریخ بخش دوم: تاریخ
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. «قرآن مفاهیم اجتماعی بسیاری طرح كرده است. (در بحثهای جامعه، حدود پنجاه لغت از لغات اجتماعی قرآن را بر شمردیم. ) با مطالعه ی آیات اجتماعی قرآن كه این لغات در آنها به كار گرفته شده نوعی حالت دو قطبی از نظر قرآن در جامعه ها مشاهده می شود. قرآن از طرفی نوعی حالت دو قطبی در جامعه بر اساس مادّی، یعنی بر اساس برخورداریها و محرومیّتهای مادّی، طرح می كند كه یك قطب را با عناوین «ملأ» (چشم گیرها و با جلال و دستگاهها) ، «مستكبرین» ، «مسرفین» و «مترفین» و قطب دیگر را با عناوین «مستضعفین» (ضعیف و ذلیل قرارداده شده ها) ، «ناس» (توده ها) ، «ذرّیّه» (كوچكها و به چشم نیاها، نقطه ی مقابل ملأ) ، «اراذل» ، «ارذلون» (اوباشها، بی سروپاها) [1] یاد می كند و این دو قطب را در مقابل هم قرار می دهد، و از طرف دیگر نوعی حالت دو قطبی در جامعه بر اساس مفاهیم معنوی طرح می كند كه یك قطب آن كافران، مشركان، منافقان، فاسقان و مفسدان می باشند و قطب دیگر مؤمنان، موحّدان، متّقیان، صالحان، مصلحان، مجاهدان، و شهیدان اند. » «اگر در محتوای آیات قرآنی كه دو قطب مادّی و دو قطب معنوی را طرح كرده دقّت كنیم، نوعی تطابق میان قطب اوّل مادّی و قطب اوّل معنوی و همچنین نوعی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 441
تطابق میان قطب دوّم مادّی و قطب دوّم معنوی وجود دارد، یعنی كافران، مشركان، منافقان و فاسقان همه ملأ و مستكبران و مسرفان و مترفان و طاغوتها هستند نه گروهی دیگر و نه گروهی مركّب از اینها و از افراد دیگر، مؤمنان، موحّدان، صالحان و مجاهدان [نیز] همان مستضعفان، فقرا، مساكین، بردگان، مظلومان و محرومان اند نه گروهی دیگر و یا گروهی مركّب از اینها و از افراد دیگر. پس مجموعا جامعه دو قطب بیشتر ندارد: قطب برخوردار و ستمگر و استثمارگر كه جمع كافران را تشكیل می دهند، و گروه مستضعفان كه جمع مؤمنان را تشكیل می دهند، و این به روشنی می رساند كه تقسیم جامعه به استضعافگر و استضعاف شده است كه دو گروه كافر و مؤمن را به وجود آورده است، استضعافگری خاستگاه شرك و كفر و نفاق و فسق و فساد است و استضعاف شدگی خاستگاه ایمان، توحید، صلاح، اصلاح و تقواست. » «برای اینكه این تطابق روشن شود كافی است آیات سوره ی اعراف را از آیه ی پنجاه و نهم كه با جمله یلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ آغاز می شود تا آیه یكصد و سی و هفتم كه با جمله یوَ دَمَّرْنا ما كانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا یَعْرِشُونَ پایان می یابد و مجموعا چهل آیه است مورد مطالعه قرار دهیم. در این چهل آیه داستانهای نوح، هود، صالح، لوط، شعیب و موسی به طور مختصر طرح شده و در همه ی این داستانها (به استثنای داستان لوط) مشاهده می شود كه طبقه ای كه به پیامبران گرویده اند، مستضعفان اند و طبقه ای كه به مخالفت برخاسته و كفر ورزیده اند، ملأ و مستكبران اند [2]. این تطابق هیچ دلیل و توجیهی ندارد جز وجدان طبقاتی كه لازمه ی مادّیت تاریخی است و هم مستلزم آن است. پس در حقیقت از نظر قرآن جبهه گیری ایمان و كفر در برابر یكدیگر، انعكاسی از جبهه گیری استضعاف شدگی و استضعافگری در برابر یكدیگر است. » «قرآن تصریح می كند كه «داشتن» ، یعنی دارایی و مالكیّت كه قرآن از آن به «غنا» تعبیر می كند، مایه ی طغیان و سركشی است، یعنی مایه ی ضدّ تواضع و فروتنی و سلم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 442
است كه پیامبران بدان می خوانند:

إِنَّ اَلْإِنْسانَ لَیَطْغی ، `أَنْ رَآهُ اِسْتَغْنی [3].

انسان هنگامی كه خود را بی نیاز و ثروتمند احساس می كند طاغی می گردد. » «و باز می بینیم قرآن برای اینكه اثر سوء «مالكیّت» و «داشتن» را روشن كند داستان قارون را مطرح می كند. قارون سبطی بود نه قبطی، یعنی از قوم موسی بود و از همان مستضعفان بود كه فرعون آنها را به استضعاف گرفته بود. در عین حال همین فرد استضعاف شده هنگامی كه به دلایلی ثروتمندی بزرگ می شود، بر قوم خودش كه همان مستضعفان بودند بر می شورد و طغیان می كند. » «قرآن می گوید:

إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ [4].

همانا قارون فردی از افراد قوم موسی بود و بر قوم خود (كه مستضعفان بنی اسرائیل بودند) بر شورید.

آیا این خود روشن نمی كند كه جبهه گیری پیامبران علیه طغیان، در حقیقت جبهه گیری علیه «داشتن» ها و علیه داراییها و علیه داراهاست؟ قرآن در برخی آیات خود تصریح می كند كه سردمداران مخالفان پیامبران، طبقه ی «مترفین» یعنی غرقه شدگان در تنعّم و به اصطلاح «تنعّم زدگان» تاریخ بوده اند. در سوره ی سبا آیه ی 34 این مطلب به صورت اصل و قانون كلّی مطرح شده است:

وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ ما هیچ هشداردهنده ای در میان هیچ گروهی نفرستادیم مگر آنكه مترفین آنان گفتند ما منكر و مخالف و كافر به رسالت و پیام شما هستیم.

همه ی اینها روشنگر این است كه جبهه گیری پیامبران و مخالفان در برابر هم و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 443
جبهه گیری ایمان و كفر در برابر یكدیگر، انعكاسی است از جبهه گیری دو طبقه ی اجتماعی: طبقه ی استضعاف شده و طبقه ی استضعافگر. » 2. «قرآن مخاطبان خود را «ناس» قرار داده است و «ناس» یعنی توده ی مردم، توده ی محروم. این جهت دلیل است كه قرآن به وجدان طبقاتی اذعان دارد و تنها طبقه ای را كه ذی صلاحیّت برای پذیرش دعوت اسلامی می داند، توده ی محروم است، و هم دلیل است كه اسلام خاستگاه طبقاتی و جهت گیری طبقاتی دارد، یعنی دین محرومان و مستضعفان است و مخاطب ایدئولوژی اسلامی تنها توده ی محروم است و بس. این نیز دلیل دیگری است بر زیر بنا بودن اقتصاد و مادّی بودن هویّت تاریخ از نظر اسلام. » 3. «قرآن تصریح می كند كه رهبران، مصلحان، مجاهدان، شهیدان و بالأخره پیامبران از میان توده ی مردم برمی خیزند نه از میان طبقه ی مرفّه و برخوردار و متنعّم. قرآن درباره ی پیامبر اسلام می گوید: هُوَ اَلَّذِی بَعَثَ فِی اَلْأُمِّیِّینَ رَسُولاً. . . [5] اوست كسی كه در میان مردم منتسب به «امّت» ، پیامبری فرستاد. . . » امّت جز توده ی محروم كسی نیست. و همچنین درباره ی شهیدان راه حق می گوید: «وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ [6]. یعنی از میان هر امّت- كه همان توده ی محروم اند- شهیدی برمی انگیزانیم و به آنها می گوییم برهانتان یعنی شهیدتان را بیاورید. » اینكه رهبران جنبشها و انقلابها لزوما از میان توده ی محروم برمی خیزند به معنی ضرورت تطابق پایگاه اعتقادی و اجتماعی با پایگاه اقتصادی و طبقاتی است و این ضرورت جز بر اساس مادّیت هویّت تاریخ و زیر بنا بودن اقتصاد قابل توجیه نیست. » 4. «ماهیّت جنبش پیامبران در قرآن و جهت گیری اجتماعی آنها زیر بنایی است نه روبنایی. از قرآن استنباط می شود كه هدف بعثت و رسالت پیامبران، اقامه ی عدل و قسط و برقراری برابری و مساوات اجتماعی و درهم فرو ریختن دیوارها و فاصله های طبقاتی است. پیامبران همواره از زیر بنا كه هدف بعثتشان بوده است به روبنا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 444
رسیده اند نه از روبنا به زیر بنا. روبناها- یعنی عقیده ها، ایمانها، اصلاح اخلاقها و رفتارها- هدف دوّم پیامبران بوده كه آنها را پس از اصلاح زیر بنا جستجو می كرده اند.

پیغمبر اكرم فرمود: «من لا معاش له لا معاد له» . آنكه معاش و زندگی مادّی ندارد، معاد كه محصول زندگی معنوی است ندارد. » این جمله تقدّم معاش بر معاد و تقدّم زندگی مادّی بر زندگی معنوی و وابستگی زندگی معنوی را به عنوان رو بنا به زندگی مادّی به عنوان زیر بنا می رساند. همچنین پیغمبر فرمود: اللهم بارك لنا فی الخبز، لو لا الخبز ما تصدّقنا و لا صلّینا [7]. خدایا به ما در امر نان بركت ده، كه اگر نان نبود نه زكات بود و نه نماز. این جمله نیز وابستگی و روبنایی معنویّت را نسبت به مادّیت می رساند. » «اینكه اكنون اكثریّت مردم می پندارند كه پیامبران تنها فعّالیّت روبنایی داشته اند و در صدد مؤمن ساختن مردم و اصلاح عقیده و اخلاق و رفتار آنها بوده و كاری به زیر بنا نداشته اند، و یا كارهای زیر بنایی برای آنها در درجه ی دوّم اهمّیت قرار داشته است، و یا می خواسته اند كه مردم مؤمن و معتقد شوند و فكر می كرده اند وقتی كه مردم مؤمن و معتقد شدند خود به خود همه ی كارها رو به راه می شود: عدالت و مساوات برقرار می گردد و استثمارگران با پای خود می آیند و با دست خود حقوق محرومان و مستضعفان را به آنها می دهند، و خلاصه اینكه پیامبران با سلاح عقیده و ایمان همه ی هدفهای خود را پیش برده اند و پیروان آنها نیز باید از همین راه بروند، نیرنگ و فریبی است كه طبقه ی استثمارگر و روحانیّت وابسته به آن برای بی اثر كردن تعلیمات پیامبران ساخته و پرداخته و به جامعه تحمیل كرده اند تا حدّی كه مورد قبول اكثریّت قریب به اتّفاق مردم واقع شده است، و به قول ماركس: آنان كه كالای مادّی صادر می كنند قادرند كالای فكری هم برای جامعه صادر كنند. آنان كه فرمانروای مادّی جامعه اند فرمانروای معنوی و صاحب سلطه بر اندیشه ی جامعه نیز می باشند [8]. » «متد و روش كار پیامبران بر عكس این بوده كه اكنون اكثریّت تصوّر می كنند.

پیامبران، اوّل جامعه را از شرك اجتماعی، تبعیض اجتماعی، استضعافگری و استضعاف شدگی كه ریشه ی شرك اعتقادی و اخلاقی و رفتاری هست نجات بخشیده و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 445
بعد به توحید اعتقادی و تقوای اخلاقی و عملی رسیده اند. » 5. «قرآن منطق مخالفان پیامبران را در طول تاریخ با منطق پیامبران و پیروان آنها در برابر هم قرار می دهد. قرآن به وضوح نشان می دهد كه منطق مخالفان همواره منطق محافظه كاری، سنّت گرایی و گذشته نگری بوده و بر عكس، منطق پیامبران و پیروان آنها منطق تجدّدگرایی و سنّت شكنی و آینده نگری بوده است. قرآن روشن می كند كه گروه اوّل همان منطقی را به كار می برده كه از لحاظ جامعه شناسی در جامعه های تجزیه شده به استثمارگر و استثمار شده، طبقه استثمارگر منتفع از وضع موجود، آن را به كار می برد و پیامبران و پیروان آنها همان منطقی را به كار می گیرند كه از نظر جامعه شناسی زیان دیدگان و محرومان تاریخ به كار می گیرند. » «در قرآن گویی عنایتی هست كه منطق خاصّ مخالفان و منطق ویژه ی موافقان را در گذشته، بازگو كند و نشان دهد كه دو گروه چه منطقی داشته اند، و این جز برای این نیست كه این دو منطق، مانند خود دو گروه، در طول تاریخ در برابر یكدیگر قرار داشته و دارند و قرآن می خواهد با شناساندن منطق مخالفان و موافقان در طول تاریخ، معیاری برای امروز به دست بدهد. » «در قرآن صحنه های متعدّدی هست كه در آنها این دو منطق در برابر یكدیگر قرار گرفته اند. جویندگان می توانند به آیات 40 تا 50 سوره ی زخرف و آیات 23 تا 44 سوره ی مؤمن و آیات 49 تا 71 سوره ی طه و آیات 16 تا 49 سوره ی شعرا و آیات 36 تا 39 سوره ی قصص مراجعه نمایند. ما برای نمونه آیات 20 تا 24 سوره ی زخرف را می آوریم و مختصر توضیحی درباره ی آنها می دهیم:

وَ قالُوا لَوْ شاءَ اَلرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّ یَخْرُصُونَ. `أَمْ آتَیْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ. `بَلْ قالُوا إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ. `وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ. `قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدی مِمّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَكُمْ، قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ. و گفتند: اگر خدا می خواست كه ما فرشتگان را عبادت نكنیم، عبادت نمی كردیم (پس اكنون كه عبادت می كنیم معلوم می شود خدا اینچنین می خواسته است، یعنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 446
جبرگرایی مطلق) آنها این سخن را (سخن جبرگرایی را) از روی درك و دانایی و با استناد به منطق و دلیل علمی نمی گویند. جز این نیست كه فرض و تخمینی به كار می برند. آیا قبلا كتابی آسمانی به آنها دادیم و در آن كتاب چنین مفهوم جبرگرایی وجود داشت كه با تمسّك به آن بگویند؟ (اینها هیچ كدام نیست، نه یك اعتقاد جبری جدّی در كار است و نه كتابی آسمانی كه بشود به آن استناد كرد) بلكه سخن حقیقی شان این است كه پدران خود را بر راهی یافته ایم و ما هم به دنبال آنها راهیاب خواهیم بود. پیامبر به آنها گفت: آیا اگر من طریقه و روشی راهنماتر از آنچه پدران خود را بر آن یافته اید بیاورم (و شما با اینكه می دانید منطقا راه صحیح تر این است كه من آورده ام) بازهم دنباله رو پدران خود خواهید بود؟ جواب دادند: ما به هر حال منكر و مخالف رسالت و پیام شما هستیم.

می بینیم كه مخالفان پیامبران گاهی منطق جبر و قضا و قدر جبری را كه «ما از خود اختیار نداریم» به كار می برند (این منطق چنانكه جامعه شناسی نشان می دهد، همیشه منطق منتفعان از وضع موجود است كه نمی خواهند تغییری در وضع حاصل شود و قضا و قدر را بهانه قرار می دهند) و گاهی پیروی از سنّت پدران را طرح می كنند و گذشته را مقدّس و شایسته ی پیروی معرّفی می كنند و تعلّق داشتن چیزی را به گذشته برای هدایت بودن و درست بودن كافی می شمارند و این همان منطق رایج محافظه كاران و منتفعان از وضع موجود است. » «متقابلا پیامبران بجای سنّت گرایی و جبرگرایی، دم از منطقی تر بودن، علمی تر بودن، نجاتبخش تر بودن می زنند كه منطق انقلابیّون و رنج كشیدگان از وضع موجود است. مخالفان همین كه در مقابل پیامبران از نظر حجّت و دلیل در می مانند، حرف آخر را می گویند و آن اینكه به هر حال چه جبر باشد و چه نباشد، چه به سنّتها احترام بگزاریم و چه نگزاریم، با پیام شما و رسالت شما و ایدئولوژی شما مخالفیم. چرا؟ چون پیام شما بر ضدّ موجودیّت اجتماعی و طبقاتی ماست. » 6. «از همه روشن تر جهت گیری قرآن در مبارزه میان مستضعفان و مستكبران است كه پیروزی نهایی را در نبرد این دو گروه- همان طور كه ماتریالیسم تاریخی بر اساس منطق دیالكتیك نوید می دهد- از آن مستضعفان می داند. قرآن در این جهت گیری، در حقیقت، جهت سیر ضروری و جبری تاریخ را ارائه می دهد كه طبقه ای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 447
كه بالذّات خصلت انقلابی دارد، در مبارزه ی پیگیر خود با طبقه ای كه بالذّات و به حكم موضع طبقاتی خود خصلت ارتجاعی و كهنه گرایی دارد پیروز می شود و وارث زمین می گردد:

وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ اَلْوارِثِینَ. [9] اراده ی ما بر این است كه بر مستضعفان تاریخ منّت نهیم و آنان را پیشوا و وارثان زمین قرار دهیم.

همچنین است آیه ی 137 از سوره ی اعراف:

وَ أَوْرَثْنَا اَلْقَوْمَ اَلَّذِینَ كانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اَلْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا اَلَّتِی بارَكْنا فِیها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ اَلْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا یَعْرِشُونَ. كران تا كران سرزمین پربركت موعود را به وراثت به مردمی كه استضعاف می شدند دادیم. وعده ی خدا درباره ی بنی اسرائیل به موجب اینكه شكیبایی نشان دادند تمام و كمال تحقّق یافت و آنچه را فرعون و مردمش كرده بودند و آنچه را ساخته و پرداخته بودند نیست و نابود كردیم.

این برداشت قرآنی- كه تاریخ در جهت پیروزی محرومان و به اسارت رفتگان و استثمارشدگان سیر می كند- كاملا منطبق است با اصلی كه قبلا از مادّیت تاریخی استنتاج كردیم كه خصلت ذاتی استثمارگری ارتجاع و كهنه گرایی است و این خصلت چون بر ضدّ سنّت تكاملی آفرینش است لا جرم محكوم به فناست، و خصلت ذاتی استثمارشدگی روشنفكری و جنبش و انقلاب است و چون این خصلت هماهنگ با سنّت تكاملی آفرینش است، لاجرم پیروز است. » اینجا بد نیست بخشی از یك مقاله كه وسیله ی گروهی از روشنفكران مسلمان- كه از روشنفكری گذشته به «ماركس زدگی» رسیده اند- تنظیم شده و در جزوه ای اخیرا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 448
منتشر شده است، با نتیجه گیریهایش نقل كنیم. در آن مقاله آیه ی بالا عنوان شده و در ذیل آیه چنین آمده است:

«. . . آنچه بیشتر جلب توجّه می كند موضع گیری خداوند و همه ی نمودهای هستی در برابر مستضعفین زمین می باشد. تردیدی نیست كه مستضعفین زمین بر مبنای تفكّر قرآنی همان توده های محروم و به اسارت رفته ای هستند كه در تعیین سرنوشت خود به طور جبری و قهری نقشی ندارند. . . با توجّه به این معنی و با در نظر گرفتن موضع گیری خداوند و همه ی مظاهر وجود در قبال آنها، یعنی جریان اراده ی مطلق حاكم بر هستی در جهت منّت گذاری بر آنها، این سؤال پیش می آید كه آیا چه كسانی بدین اراده ی خداوندی لباس تحقّق می پوشانند؟ پاسخ بدین پرسش روشن است.

چرا كه وقتی سازمان اداری جوامع را به گونه ی دو قطب متضادّ استضعافگر و مستضعف ارزیابی كنیم و از طرفی بدانیم كه تحقّق اراده ی خداوند از یك سو به امامت و وراثت مستضعفین در زمین می انجامد و از سوی دیگر به نابودی نظامات استضعافگر و نفی آنها منتهی می شود، در می یابیم كه این خود مستضعفین و پیام آوران آنان و روشنفكران متعهّدی كه از میان آنها برخاسته اند هستند كه به اراده ی خداوند نمود عینی می دهند.

به بیان دیگر این رسولان برگزیده [10] و شهیدان برگرفته شده از میان مستضعفین [11] هستند كه گامهای ابتدایی مبارزه با نظامات طاغوتی و غارتگر را برمی دارند، گامهایی كه راه را برای به امامت و وراثت رساندن مستضعفین هموار می سازد. این معنی در واقع بازتاب شناخت قرآنی ما از انقلابات توحیدی و تحوّلات تاریخی است [12]، بدین معنی كه همان طور كه انقلابات توحیدی از نظر اجتماعی بر محور امامت مستضعفین و وراثت آنها در زمین دور می زند، همچنین رهبران این نهضت و قشر پیشتاز آن هم ضرورتا باید از میان مستضعفین برخاسته باشند و پایگاه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 449
ایدئولوژیكی و موضع اجتماعی آنها هم همان پایگاه فكری و جهت گیری خاصّ اجتماعی مستضعفین باشد. » [13] این بیان شامل چند مطلب است:

الف. از نظر قرآن، جامعه دو قطبی است و همواره به دو قطب استضعافگر و استضعاف شده تقسیم می شود.

ب. اراده ی خداوند (و به تعبیر آن مقاله «موضع گیری خداوند و همه ی نمودهای هستی» ) بر امامت و وراثت مستضعفان و به اسارت رفتگان تاریخ به طور كلّی است بدون هیچ قید و شرطی از اینكه موحّد باشند یا مشرك و بت پرست، مؤمن باشند یا غیر مؤمن، یعنی «الّذین» در آیه برای استغراق است و مفید عموم، و سنّت الهی بر پیروزی مستضعف بما هو مستضعف بر استضعافگر است. به عبارت دیگر، ماهیّت اصلی مبارزه ای كه در طول تاریخ وجود داشته و دارد مبارزه ی محرومان و ستمگران است و ناموس تكاملی جهان این است كه محرومان بر ستمگران پیروز شوند.

ج. اراده ی خداوند وسیله ی خود مستضعفان جامه ی تحقّق می پوشد و رهبران و پیشتازان و پیامبران و شهیدان لزوما از قطب مستضعف برمی خیزند نه از قطبی دیگر.

د. همواره میان پایگاه فكری و پایگاه اجتماعی و موضع طبقاتی، تطابق و هماهنگی است.

پس می بینیم كه چگونه از این آیه ی كریمه چند اصل ماركسیستی درباره ی تاریخ استنباط می شود و چگونه قرآن پیشاپیش، یعنی هزار و دویست سال پیش از آنكه ماركس به دنیا بیاید، اندیشه ی او و فلسفه ی او را بازگو كرده است! خوب، حالا كه چنین بینش به اصطلاح قرآنی از تاریخ پیدا شده، چه نتیجه ای از این بینش در تحلیل تاریخ معاصر خود می توانیم بگیریم؟ آقایان به طور نمونه به صورت یك امر فوری و فوتی با اتّكاء به این اصل به اصطلاح قرآنی به نتیجه گیری پرداخته و نهضت موجود روحانیّت را به عنوان آزمایش مورد استفاده قرار داده اند.

می گویند قرآن به ما تعلیم داده كه پیشتازان و رهبران انقلابها لزوما باید از طبقه ی مستضعف باشند و از طرفی امروز می بینیم روحانیّت كه یكی از «ابعاد سه گانه ی سیستم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 450
غارتگر تاریخ» بوده امروز تغییر پایگاه اجتماعی داده و انقلابی شده است. پس چگونه قضایا را حل كنیم؟ ساده است. باید جزما و بدون تردید حكم كنیم كه زیر كاسه نیم كاسه ای است، جناح حاكم چون موجودیّت خود را در خطر دیده، به روحانیّت وابسته ی خود دستور داده كه نقش انقلابی بودن را بازی كند تا بدین وسیله خود را نجات دهد.

این هم نتیجه گیری از این بینش ماركسیستی (ببخشید بینش قرآنی! ) . معلوم است كه فایده ی این نتیجه گیری، امروز به جیب چه كسانی می رود.
[1] . این تعبیر را قرآن از زبان خودش نمی گوید، از زبان مخالفان نقل می كند.
[2] - ایضا رجوع شود به سوره ی كهف آیه ی 28 راجع به گروندگان به رسول اكرم، و سوره ی هود آیه ی 27 و شعرا آیه ی 111 راجع به گروندگان به نوح، و یونس آیه ی 83 راجع به گروندگان به موسی، و اعراف آیه ی 88- 90 راجع به گروندگان به شعیب، و اعراف آیه ی 75 و 76 راجع به گروندگان به صالح برای پرهیز از اطاله ی سخن فقط به همین اشاره به آیات قناعت می كنیم.
[3] . علق/6 و 7.
[4] . قصص/76.
[5] . جمعه/2.
[6] . قصص/75.
[7] . المحاسن، ج /2ص 586.
[8] . ایدئولوژی آلمانی.
[9] . قصص/5.
[10] . در پاورقی به آیه ی دوّم سوره ی جمعه كه می فرماید: هُوَ اَلَّذِی بَعَثَ فِی اَلْأُمِّیِّینَ رَسُولاًو آیه ی 129 از سوره ی بقره ارجاع شده است كه [از نظر آنها] می رسانند پیامبران از «امّت» ها هستند و امّتها یعنی توده های محروم. ما بعدا این استدلال را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
[11] . در پاورقی به آیه ی 75 سوره ی قصص اشاره شده كه: وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداًو چنین فرض شده كه این آیه می گوید شهیدان و كشته شدگان در راه خدا همواره از میان «امت» ها و توده ها برمی خیزند. درباره ی این آیه نیز سخن خواهیم گفت.
[12] . این آقایان بدون آنكه به روی خود بیاورند كه ماتریالیسم تاریخی ماركس را داریم قالب می زنیم، بافته های خود را از زیر سرپوش «بازتاب شناخت قرآنی» عرضه می دارند.
[13] . [ظاهرا از جزوات گروه معدوم فرقان نقل شده است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است