در
کتابخانه
بازدید : 2837076تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی الحاقّه</span>تفسیر سوره ی الحاقّه
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی معارج</span>تفسیر سوره ی معارج
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی نوح</span>تفسیر سوره ی نوح
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جن</span>تفسیر سوره ی جن
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
لهذا اینها به این معنا كه آنچه را پیغمبر بیان كرده است دروغ بدانند كافر نبودند؛ كافر بودند به معنی اینكه تسلیم نبودند به آنچه كه در دلشان درباره اش فكر می كردند؛ چون كفر- مكرر گفته ایم- حتی دائر مدار علم هم نیست؛ یعنی ممكن است انسان به چیزی علم و معرفت داشته باشد و در عین حال كافر باشد. ما این جور فكر می كنیم، می گوییم اگر انسان خدا را بشناسد پس به خدا ایمان دارد، اگر بداند قیامتی هست پس به قیامت ایمان دارد، اگر بداند كه پیغمبر از ناحیه ی خداست پس ایمان دارد. ولی قرآن این را قبول ندارد. قرآن می گوید كه باید خدا را شناخت و بعد از شناختن ایمان آورد. ایمان حالت تسلیم انسان است در مقابل آن حقیقتی كه می شناسد. چرا خدا شیطان را مؤمن نمی نامد و كافر می خواند؟ آیا شیطان خدا را نمی شناخت؟ خیلی از ما بهتر می شناخت و می دانست. او اهل یقین بود، در خدا شك نداشت. آیا او به قیامت آگاه نبود كه قیامتی هست؟ كاملاً آگاه بود چون وقتی با خدا مُحاجّه می كند می گوید: أَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ [1] مرا تا روز قیامت مهلت بده. معلوم می شود به «یوم یُبعَثون» اعتقاد داشته. آیا به پیغمبران اعتقاد نداشته و درباره ی نبوت پیغمبران شك داشته است؟ كاملاً یقین داشت. خودش از آنها به عِبادَكَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ [2] یاد می كند، بندگان مخلَص كه هیچ راه نفوذی در وجود آنها نیست. او از هركسی بهتر می دانست كه چه كسی به پیغمبری رسیده و چه كسی دروغگو و مدعی و كذّاب است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 740
حال چرا خدا شیطان را كافر می خواند؟ برای اینكه نسبت به آنچه معرفت دارد تسلیم نیست؛ تسلیم امر خدا نیست، تسلیم قیامت نیست، یعنی برنامه ی عملی خودش را بر اساس وجود قیامت تنظیم نكرده، بر اساس تمرّدِ در مقابل این حقیقت تنظیم كرده است؛ و همچنین تسلیم گفته های انبیا نیست. پس مسأله ی تسلیم، ماوراء مسأله ی معرفت و اعتقاد است.
حال در اینجا سؤالی پیش می آید. آیه چنین است: فَما لِ اَلَّذِینَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِینَ بنابراین (یعنی بنا بر آنچه كه در گذشته گفتیم كه چه گروهی وارد بهشت می شوند و در نزد پروردگار گرامی هستند) چرا- یعنی چه بیهوده كاری! - مردمی به سرعت دور تو را گرفته اند و حلقه زده اند؟ عَنِ اَلْیَمِینِ وَ عَنِ اَلشِّمالِ عِزِینَ این كافران گروه گروه از راست و چپ دور تو را گرفته اند. تعبیر «این كافران» می كند: چرا این كافران اینچنین دور تو را گرفته اند و گروه گروه از چپ و راست گرد تو می چرخند؟ أَ یَطْمَعُ كُلُّ اِمْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ عجب! اینها طمع بهشت هم دارند؟ ! خود قرآن می گوید «كافران» ، بعد می گوید آیا طمع بهشت دارند؟ معلوم است كه چنین شخصی كافرِ به آن معنا كه اعتقاد ندارد نیست. اگر كافری باشد كه اعتقاد ندارد دور پیغمبر هم نمی چرخد، طمع بهشت هم ندارد، می گوید همه اش را رها كن. پس معلوم می شود چنین مردمی بوده اند و همیشه هستند؛ مردمی كه هم چیزی را می دانند و هم نمی خواهند در مقابلش تسلیم بشوند و بعد می خواهند بر اساس یك سلسله طمعهای خام بلكه [به مقصود] برسند.
این «فَ» فاء تفریع است. وقتی كه می گوییم «پس» یعنی عطف بماسبق: پس- وقتی كه گفتیم چه گروههایی اهل سعادتند- بیخود معطّلند این گروهی از كافران كه به این سرعت دویده اند و از راست و چپ دور تو می چرخند و طمع دارند؛ خیر، این طمعها به جایی نمی رسد؛ اینها طمع خام است؛ عمل می خواهد؛ بدون عمل، هر طمعی طمع است و جز طمع چیز دیگری نیست.
فَما لِ اَلَّذِینَ كَفَرُوا پس- بنا بر آنچه گفتیم كه چه گروهی در جنّات، مكرَمین هستند- چه می شود، یعنی پس چرا، پس چه فایده كه گروهی كافر قِبَل تو- یعنی در جوانب تو، در اطراف تو، در حول تو- به سرعت آمده اند دور تو را گرفته اند عَنِ اَلْیَمِینِ وَ عَنِ اَلشِّمالِ عِزِینَ از راست و چپ تو (عِزین یعنی گروه گروه. عِزَه هر جمعی را می گویند؛ عِزین یعنی جمعهای جدا از همدیگر، مثل اینكه ما می گوییم گروه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 741
گروه) . أَ یَطْمَعُ كُلُّ اِمْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ عجب! چه طمع خامی! هر فردی از اینها طمع ورود در بهشت را دارد بدون هیچ تسلیمی و ایمانی و عملی! «كلا» نه چنین است. «كَلّا» می گویند حرف ردع است، چنان كه ما گاهی می گوییم بس كن، بس؛ یعنی نه چنین است، چنین نیست. در فارسی ما لفظی نداریم كه به مفرد خود جای كَلّا را بگیرد. خلاصه وقتی یك جمله ای می گویند و می خواهند بگویند ایست، حرف نزن، مطلب اینچنین نیست، می گویند «كلا» ؛ مثل «نه چنین است» .
بعد قرآن آیاتی ذكر می كند كه ابتدا انسان رابطه اش را درك نمی كند كه چه رابطه ای میان این آیات و جمله های قبل است ولی كمی كه دقت كند رابطه را خوب درك می كند. إِنّا خَلَقْناهُمْ مِمّا یَعْلَمُونَ ما اینها را آفریده ایم از همان ماده ای كه خودشان می دانند؛ یعنی جناب آنها هم از همان نطفه ی گندیده خلق شده اند كه همه ی مردم از آن خلق شده اند. این چیست كه اینها برای خودشان مینوسرشتی قائل هستند؟ ! مثل اینكه یك ماده ای و یك گوهر خیلی باارزشی بوده كه اینها را از آن آفریده اند، دیگر تمام شده، اگر خدا اینها را كنار بگذارد پس چه كسی؟ مگر مثل ما یا بهتر از ما هم در دنیا فرض می شود؟ قرآن می فرماید: «كلا» این حرفها و این چرندها را رها كنید. إِنّا خَلَقْناهُمْ مِمّا یَعْلَمُونَ اینها را هم از همان چیزی آفریده ایم كه خودشان می دانند، از همان چیزی كه همه ی مردم خلق شده اند؛ اینها هم از همان نطفه ای به وجود آمده اند كه همه ی مردم دیگر از آن به وجود آمده اند. این ادعاها برای چیست؟ ! اصلاً فرض آنها بر این بوده است كه اگر ما به بهشت نرویم پس كی برود، مثل اینكه دیگر خزانه ی خدا خالی شده!
فَلا نه، أُقْسِمُ بِرَبِّ اَلْمَشارِقِ وَ اَلْمَغارِبِ . جمله ی «لا اقسم برب المشارق و المغارب» را دو جور می شود تفسیر كرد كه هر دو یك معنا می دهد. یكی اینكه سوگند یاد نمی كنم به پروردگار مشرقها و مغربها. انسان وقتی می خواهد سوگند یاد كند چنین تعبیری (سوگند یاد نمی كنم) می كند و همان مفهوم سوگند را دارد. دیگر:

نه، سوگند یاد می كنم به پروردگار مشرقها و مغربها.

[1] . اعراف / 14 و حجر / 36.
[2] . حجر / 40 و ص / 83.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است