در
کتابخانه
بازدید : 2836562تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی الحاقّه</span>تفسیر سوره ی الحاقّه
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی معارج</span>تفسیر سوره ی معارج
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی نوح</span>تفسیر سوره ی نوح
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جن</span>تفسیر سوره ی جن
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حال، انسان به حسب خلقت چیزهایی را دارد. از نظر اینكه به حسب اصل خلقت دارد باید داشته باشد؛ عیب در خلقتش نیست كه چرا به حسب اصل خلقت این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 705
سرمایه را دارد، ولی از نظر اینكه باید از این سرمایه ها بهره كشی كند و این ماده ی خام را به عمل بیاورد و تبدیل به یك ماده ی قابل استفاده كند و این كار را نكرده است قابل ملامت است. از اینجا معلوم می شود كه مذمت در چه قسمتی است. بعد شاهد از خود آیه هم می آوریم.
اینكه انسان این حالت حساسیت را نسبت به شر و این حساسیت را نسبت به خیر داشته باشد نقص است یا كمال؟ اوّل ما در مورد بچه سؤال می كنیم. بچه ای كه هنوز به حد تمیز و شعور نرسیده اگر نسبت به آنچه كه آن را شر خودش حساب می كند- مثل اینكه غذا را از جلو دستش بردارند یا پستان را از او بگیرند یا بخواهند به او آمپول بزنند- حساسیت نشان می دهد، فرار می كند و داد می كشد، برای او این نقص است یا كمال؟ برای بچه كمال است. این یك حساسیت است. بچه البته نمی فهمد این آمپول را باید به او بزنند، آن كه در حد فهمش نیست، ولی آن مقداری كه او می فهمد این است كه از زدن این آمپول دردش می آید. در این حدی كه می فهمد، نسبت به آن حساسیت نشان می دهد. این خیلی خوب هم هست. اگر بچه ای اساساً لَخت باشد، بدون اینكه بفهمد- كه نمی فهمد- این آمپول چه فایده ای برایش دارد آمپول را به تنش فرو كنند دردش هم بیاید مع ذلك لَختی نشان بدهد، این از بی حسی آن بچه است، برای او كمال نیست و نقص است.
اگر شما برای بچه ای یك اسباب بازی بخرید، بعد كه می خواهید اسباب بازی را از او بگیرید سفت و محكم می چسبد، مَنوع است، یعنی این خیری كه به او رساندید حالا این خیر را منوع است، به هیچ قیمتی حاضر نیست از او بگیرید. محكم آن را گرفته؛ وقتی هم می خواهد بخوابد روی سینه اش می گیرد و می خوابد. این برای بچه كمال است یا نقص؟ این نیز برای بچه كمال است. اگر بخواهید یك مرحله بالاتر را بگویید، مثلاً بخشنده باشد یا بفهمد پدر كه از او می گیرد می خواهد یك چیز بهتری به او بدهد، [می گوییم ] فرض این است كه به حد آن فهم نرسیده و اگر بدهد از روی نافهمی داده است. در حد فهم خودش برای او كمال است كه وقتی یك اسباب بازی به او می دهند محكم بگیرد و بچسبد.
ولی اگر این حالت برای این بچه دوام پیدا كند و بعد هم كه یك جوان بیست ساله شد همین حالت را نشان بدهد، آن وقت دیگر مسلّم نقص است و به او می گویند آیا تو نمی فهمی كه تو بیماری و آدم بیمار باید بیماریش را معالجه كند؟ تو
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 706
نمی دانی این آمپول را كه به تو می زنند برای معالجه ی بیماری توست؟ تو به صرف اینكه یك ذره دردت می آید اینقدر حساسیت و اضطراب نشان می دهی و جزع و فزع می كنی؟ ! تو باید افق وسیعتری را ببینی و بر اساس یك افق وسیعتر قضاوت كنی. گفت:
طفل می لرزد ز نیش احتجام [1]
مادر مشفق در این غم شادكام
چرا؟ مادر كه دشمن بچه نیست. بچه گریه می كند و می لرزد ولی مادر خیلی خوشحال است چون افق وسیعتری را می بیند. این بچه هم وقتی كه افق فهمش به حد مادر رسید در این غم باید شادكام باشد نه اینكه غصه بخورد.
در خیرها هم همین جور است. وقتی كه آن بچه یك جوان بیست ساله شد اگر هرچه كه به او رسید به آن چسبید و حاضر نشد بدهد [آیا این امر برای او كمال است یا نقص؟ ] مثلاً به او بگویند این غذایی كه اینجا هست آن برادرت از گرسنگی دارد می میرد، آن را به او بده. آن بچه ی یك ساله این حرفها سرش نمی شود، باز هم چسبیده و نمی دهد، و این برای او كمال است. اما برای یك جوان بیست ساله چطور؟ این چیزی كه برای بچه ی یك ساله كمال است آیا برای او هم كمال است كه هرچه به او بدهید دیگر به هیچ قیمتی حاضر نیست آن را پس بدهد؟ آیا نباید حساب كند كه بسیاری از اعطاءها و جودها و دادنها و از خود جداكردن هاست كه به دنبال خودش خیرات بزرگتر را می آورد؟ پس برای او كه مراحل اول خلقت را طی می كند كمال است و باید هم این جور باشد ولی در آن مراحلِ به خود واگذاشتگی و وانهادگی باید از آن حالت [یعنی حرص ] به عنوان یك سرمایه استفاده كند، چون اگر آن نباشد بعد كمالی نیست. باز باید همین حرص در نهاد انسان باشد كه در مرحله ی وانهادگی با حرص مبارزه كند؛ مبارزه ی با حرص است كه او را به كمال می رساند. این سرمایه ای است كه به او داده اند برای اینكه بعدها با گلاویز شدن و درگیر شدن با همین حالات اولیه، مراتب و درجات كمال خودش را طی كند یعنی دیگر به این حالت باقی نماند و حرص را رام كند.
اگر انسان حرص را به طور جبلّی و طبیعی و اوّلی نداشته باشد، بعد دیگر هیچ چیز برایش كمال نیست. آیا آن وقت برای یك چنین انسانی از خودگذشتگی كمال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 707
است؟ ما انسانهایی را توصیف می كنیم و می گوییم اینها مردمان فداكار و از خودگذشته بودند، مال و جان و همه چیزشان را در راه خلق خدا فدا كردند.

[ممكن است كسی بگوید] فدا كرده باشند؛ چه فرق می كند با آن كه خودش خورده؟ فرقش در این جهت است كه اگر این مبدأ حرص در او نبود در ایثار هم كمال نبود؛ یعنی اگر میل طبیعی به اینكه «آنچه خود داری خرج خودت كن و به دیگری نده» نبود آن عمل ایثار كه بر ضد این میل طبیعی است كمال نبود.
اگر علی علیه السلام هم بشر نمی بود و این خصلتهای بشری را نمی داشت یعنی او وقتی كه با خانواده اش روزه گرفته بود اصلاً گرسنه نمی شد و همیشه سیر بود و وقتی كه سر افطار غذا را آوردند- اگر همان نان جو هم هست- هیچ رغبت و میلی از قبیل همان رغبتها و میلهایی كه یك بشر به طعام دارد و باید هم داشته باشد نداشت بلكه یك حالت بی تفاوتی داشت، وقتی كه مسكین و یتیم و اسیر آمده و او قرص نانش را می دهد، مثل این است كه یك مشت سنگریزه داده باشد؛ آن كمالی نیست؛ مانند این است كه من یك مشت سنگریزه داده باشم. من اگر یك فقیرْ دم در بیاید بروم دامنم را پر از سنگریزه كنم و به او بدهم هنری كرده ام؟ نه. ولی با توجه به اینكه این حالت اولیه را دارد آن حالت ثانوی برایش كمال است. اگر این حالت اوّلی را نداشته باشد حالت ثانوی هم برایش كمال نیست.
پس چه موجب مدح است و چه موجب ذم؟ اصل خلقتِ این حالت یعنی این میل طبیعی، این حساسیت نسبت به شر و این حساسیت نسبت به خیر بدون اینكه محاسبه ای در كار باشد كه در مواردی باید شری را برای خیر بزرگتر تحمل كرد- كه اسمش می شود صبر: صبر بر طاعت، صبر از معصیت، صبر بر مصیبت- كمال است و اصل این حالت را به طور ابتدایی باید بشر داشته باشد. اصل خلقت این حالت برای او یك كمال است كه اگر انسانی آفریده شود و بی تفاوت نسبت به خیر و شر [باشد] او اصلاً یك موجود ناقص است، مثل یك انسانی است كه از نظر اعضا ناقص خلق شده باشد. او از نظر روحی ناقص خلق شده است. چنین انسانی انسان كامل نیست و اصلاً انسان سالم نیست.
ولی آنچه نقص است این است كه انسان به همین حالت اولیه ی خودش باقی بماند و حال آنكه انسان به حكم اینكه یك موجود واگذاشته شده و وانهاده است باید آن حالت دوم را [كسب كند] اما باید به اختیار و آزادی خودش حالت دوم را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 708
طی كند. حالت دومش حالتی است كه این خیر و شرها را تحت میزان عقل و شرع در می آورد. آن وقت است كه شُروری به او می رسد و هیچ در مقابل این شرور جزع نمی كند، چرا؟ برای اینكه می داند كه به دنبال این شرور خیر عظیمی هست و می داند كه اگر جزع كند شر برای او یك شر واقعی می شود ولی اگر صبر و ایستادگی و مقاومت كند همان شر برای او تبدیل به خیر می شود؛ خیری به او می رسد منوع نیست، دیگر به آن نمی چسبد، چون می فهمد اینكه این خیر یعنی این منفعت و سود - مثلاً این پول- به او برسد، درست است كه پول، مال و ثروت برای او الآن خیر است اما اگر این را در راه خدا جود كند خیر بیشتر و وسیعتری است.
از اینجا می توانیم استثنائی را كه به این آیه خورده است كاملاً بفهمیم. إِنَّ اَلْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً. `إِذا مَسَّهُ اَلشَّرُّ جَزُوعاً. `وَ إِذا مَسَّهُ اَلْخَیْرُ مَنُوعاً. `إِلاَّ اَلْمُصَلِّینَ. . . مگر مردمی كه دارای این خصلتها هستند. یعنی چه؟ آیا «دارای این خصلتها هستند» یعنی جور دیگر خلق شده اند؟ نه، بحث این نیست كه آنها جور دیگر خلق شده اند؛ چون آنها هم انسانند و اینجا صحبت انسان است. نفرمود كه مثلاً: اِنَّ الْكافِرَ خُلِقَ هَلوعاً، بلكه فرمود انسان خُلِقَ هَلُوعاً. مؤمن هم انسان است؛ پس [مطلب ] چیست؟ مؤمن انسانی است كه او هم خُلِقَ هَلُوعاً، `إِذا مَسَّهُ اَلشَّرُّ جَزُوعاً `وَ إِذا مَسَّهُ اَلْخَیْرُ مَنُوعاً اما چون بعد در اثر اینكه خودش را تسلیم تربیت دینی و ایمانی كرده است این سرمایه ی خام برای او تبدیل به یك سرمایه ی قابل استفاده شده است. حال چگونه مردمی تحت تأثیر این عوامل تربیت قرار می گیرند؟

[1] . یعنی حجامت.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است