در
کتابخانه
بازدید : 2836579تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی الحاقّه</span>تفسیر سوره ی الحاقّه
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی معارج</span>تفسیر سوره ی معارج
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی نوح</span>تفسیر سوره ی نوح
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جن</span>تفسیر سوره ی جن
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حدیث معروف و مسلّمی هست و از احادیثی است كه هم شیعه قبول دارد و هم اهل تسنن، هم اینها در كتبشان روایت كرده اند هم آنها، و در معتبرترین كتابهای ما مثل اصول كافی ذكر شده است. حدیث بسیار پرمعنایی است كه یك دنیا معنی برای این حدیث هست و ذكر كرده اند. حدیث قدسی است؛ امام می فرماید كه خدای متعال فرموده است: لا یزال العبد یتقرب الی بالنوافل دائماً چنین است كه بنده به واسطه ی نوافل - یعنی عباداتی كه بر او واجب نیست و صرفاً مستحب است- [به من نزدیك می شود. ] فرائض از یك نظر از نوافل مهمترند به دلیل اینكه فرائض واجب شده.

معلوم می شود كه در درجه ای بوده كه باید انسان انجام بدهد یعنی ملاكات فرائض آنقدر مهم است كه به حد وجوب رسیده. نوافل قهراً از نظر ملاكات در این حد نیست اما یك چیزی در نوافل هست كه در فرائض نیست و آن این است كه انسان فرائض را به حكم اینكه واجبند و اگر انجام ندهد معاقَب است انجام می دهد ولی اگر نوافل را انجام ندهد معاقب نیست. حال عملی كه انسان اگر انجام ندهد معاقب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 678
نیست ولی انجام می دهد، قهراً ارزش بالاتری را دارد. مثلاً در عبادات بدنی، انسان نماز صبح را می خواند به دلیل اینكه واجب است؛ همین طور نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء. ولی نوافل واجب نیست. خواندن نوافل حكایت می كند از یك نوع لطافت روحی و علاقه ای كه از ناحیه ی بنده به عبادت است، یعنی صِرف ترس از ترك و عقابش نیست، چون تركش اشكال ندارد.
در عبادات مالی هم همین جور است. فرض كنید كه زكاتی، خمسی، زكات فطره ای بر انسان واجب است؛ به حكم اینكه واجب است انسان می دهد. این از یك نظر خیلی مهم است و خیلی مهمتر هم هست، ولی از یك نظر دیگر آن كسی كه به صورت تنفّل، یعنی به صورت یك امر استحبابی، زائد بر آنچه بر او واجب است انفاق می كند، كار او یك ارزش بیشتر و والاتری دارد. انسانی كه از خدای متعال انتظار تفضل دارد نباید به واجبات قانع باشد.
یك وقتی شخصی- خدا او را بیامرزد؛ البته مرد متشرعی بود در حدی كه واجباتش را به دقت عمل می كرد- گفت من یادم نمی آید كه در همه ی عمرم یك قران به یك فقیر داده باشم كه بر من واجب نباشد. در حدی كه بر من واجب بوده داده ام اما اگر چیزی بر من واجب نبوده نداده ام. من تاكنون ده شاهی كه بر من واجب نباشد به كسی نداده ام. گفتم كه به همین دلیل هیچ وقت نباید انتظار تفضل حق را داشته باشی. پس تو می خواهی با خدا این جور معامله كرده باشی. اگر خدا بخواهد به عدل خودش با تو رفتار كند [نباید خلاف انتظارت باشد. ] تو وقتی كه هیچ فضل نداری پس چطور انتظار تفضل از پروردگار داری؟ ! من لا یرحم لایرحم. كسی كه- به تعبیر ما- احساس و عاطفه نداشته باشد و رحمت بر قلبش مستولی نباشد كه یك وقت پولی را به یك مستحق بدهد نه به حكم اینكه واجب است و اگر ندهم خدا مرا عذاب می كند، بلكه به حكم اینكه كار خوب و خیری است و یك حسنه است، واجب نیست و مع ذلك من این كار خیر را انجام می دهم، چنین كسی چگونه انتظار تفضل را دارد؟ !
لایزال العبد یتقرب الی بالنوافل. (نفرمود بالفرائض) بنده ی من لایزال- یعنی استمراراً، پشت سر یكدیگر- به وسیله ی نوافل قدم به قدم به من نزدیك می شود حتی احبه می رسد به مرحله ای كه مشمول محبت من می شود.
همه ی بندگان مشمول محبت پروردگار هستند ولی گفته ایم كه ما یك رحمت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 679
رحمانیه داریم و یك رحمت رحیمیه. مقصود از رحمت رحیمیه این است كه انسان یك وقت به یك مرحله كه می رسد مثل كسی است كه می خواهد به مركزی نزدیك بشود؛ تا به یك مرز نرسیده، با قدم خودش می آید؛ به آن مرز كه می رسد یكمرتبه جاذبه ی آن مركز او را می كشد؛ می گویند سالك مجذوب. می رسد به مرحله ای كه محبت الهی او را فرا می گیرد. آنجا كه محبت آمد، دست محبت الهی او را به سوی خودش می كشد. حتی احبه تا من او را دوست می دارم. فاذا احببته. . . همین قدر كه من او را دوست داشتم، دیگر از آن هویت و منیت او چیزی باقی نمی ماند، همه چیز او من می شوم. فاذا احببته كنت سمعه الذی یسمع به گوشی كه می شنود منم و بصره الذی یبصر به چشمی كه می بیند منم و یده الذی یبطش بها دستی كه حركت می دهد منم.

[همه ی امور خود را] تفویض و واگذار كرده است. معنی عصمت هم همین است.
این، معنی معارج و مراتب و درجاتی است كه انسان یا موجودات دیگر بالا می روند؛ و این نهایت هم ندارد. این جور نیست كه به یك جا كه برسند كار تمام بشود كه این آخرین مرحله است. هرچه بالا بروند باز ظرفیت رفتن هست؛ تا ابد كه بالا بروند باز ظرفیت رفتن هست.
تَعْرُجُ اَلْمَلائِكَةُ وَ اَلرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ. `فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلاً.
ملائكه ی الهی به حكم آیه ی «وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» [1](هریك از ما فرشتگان مقام معین و معلوم و درجه و معرج معین و مشخصی داریم) از مقام خودشان هرگز تجافی نمی كنند. بله، به امر خداوند، به امر الهی و مشیّت الهی تدبیر این عالم به آنها واگذار است. عالم ما كه عالم طبیعت است چون در ذات خود مستشعَر به هدف و شعور و نظام و این امور نیست، در تسخیر نیروهای دیگری است كه قرآن از آن نیروها به ملائكه تعبیر می كند، آنها هستند كه [به امر] [2] الهی نظام عالم طبیعت را اداره می كنند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 680
تعبیری عالی است آن حدیث معروف كه پیغمبر اكرم فرمود (در كلام امیرالمؤمنین هم هست) : من عرف نفسه عرف ربه هركسی كه خود را بشناسد خدای خود را می شناسد. مثالی عرض كنم: این چگونه است كه انسان تا زنده است، تا این نیروی حیاتی، این روح در او هست این اندام یك نظامی دارد و این نظام را بیست سال، شصت سال، نود سال حفظ كرده؛ چشم سر جای خودش، ابرو سر جای خودش، بینی سر جای خودش، قلب سر جای خودش كارش را منظم و مرتب انجام می دهد؛ تا این موجود می میرد فوراً تمام اینها شروع می كنند به متعفن شدن و متلاشی شدن و اندامْ خود را وا می گذارد. این عناصری كه در آن هست- هوا، آب، اكسیژن، هیدروژن- هركدام راه خودش را پیش می گیرد و بدن تجزیه می شود، هر عنصری به جای خودش می رود و به [همنوع ] خودش ملحق می شود، گویی هیچ چیزی نیست. این چگونه است كه این بدن شصت سال هفتاد سال هیچ دست به تركیبش نمی خورْد، انگشتها وضع خودش را حفظ می كرد، رگها و غیر آنها وضع خودشان را حفظ می كردند، [ولی اكنون چنین نیست؟ علت آن این است كه ] آن نیروی نظام دهنده وجود ندارد.

[1] . صافّات / 164.
[2] . [نوار چند ثانیه ای افتادگی دارد. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است