در
کتابخانه
بازدید : 2837263تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی طلاق</span>تفسیر سوره ی طلاق
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی تحریم</span>تفسیر سوره ی تحریم
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی ملك</span>تفسیر سوره ی ملك
Expand تفسیر سوره ی ملك (1) تفسیر سوره ی ملك (1)
Expand تفسیر سوره ی ملك (2) تفسیر سوره ی ملك (2)
Expand تفسیر سوره ی ملك (3) تفسیر سوره ی ملك (3)
Expand تفسیر سوره ی ملك (4) تفسیر سوره ی ملك (4)
Collapse تفسیر سوره ی ملك (5) تفسیر سوره ی ملك (5)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی قلم</span>تفسیر سوره ی قلم
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در فن فصاحت و بلاغت در علم معانی، اصلی است كه از آن به «اصل التفات» تعبیر می كنند. در آنجا مقصود از «التفات» این است كه متكلّم در یك سیاق واحد كه دارد سخن می گوید، از این حالتهای سه ضمیر، یعنی حالت ضمیر غیاب یا خطاب یا تكلّم، از یكی به دیگری التفات پیدا می كند. مثلاً سیاق سخن سیاق غیبت یعنی مغایب است، یكمرتبه این سیاق مغایب تغییر پیدا می كند، در حال ادامه اش تبدیل می شود به سیاق خطاب، درصورتی كه مطلب همان مطلب است. و یا برعكس، سیاق، سیاق خطاب است، بعد تبدیل می شود به سیاق غیاب، درصورتی كه مطلب یك مطلب است. و این همیشه به علت یك سلسله نكات است كه در علم «معانی بیان» توضیح داده اند كه به چه علل و جهاتی گوینده سیاق سخن خودش را تغییر می دهد.
مثال روشنش سوره ی مباركه ی حمد است. این سوره، نیمی شكل غیاب دارد و نیم دیگر شكل خطاب، درصورتی كه درواقع همه ی آن یك سیاق است.
سوره ی حمد اینچنین شروع می شود: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِینَ» سپاس اختصاص دارد به ذات مقدّس اللّه، رب و پروردگار و خداوندگار همه ی جهانها. اینجا گوینده كه ما هستیم، بنده هستیم، داریم از خدا به صورت یك مغایب یاد می كنیم: حمد از آنِ خداست. در اینجا خدا مخاطب نیست؛ خدا را سپاس می گوییم، بعد هم همین جور اسمها به صورت مغایب ادامه پیدا می كند، می گوییم: «اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ. `مالِكِ یَوْمِ اَلدِّینِ» . یكمرتبه این حالت غیاب تبدیل به حالت خطاب می شود، مثل اینكه بلاتشبیه (این تشبیه ها تشبیه های ناقصی است) در جلسه ای شخصی حضور دارد، ما ابتدا به هر علتی (علتش را عرض می كنم) گویی با كسان دیگر صحبت می كنیم، ولی درباره ی او حرف می زنیم، می گوییم: آقای فلان چنین و چنان اند، یكمرتبه رو به خودش می كنیم، می گوییم: شما چنین و چنان هستید.
مسلّم خطاب، یك شایستگی بیشتری می خواهد. كأ نّه در نیمه ی اول سوره، شخص برای خودش آمادگی و شایستگی به وجود می آورد، آنگاه در نیمه ی دوم، خود خدا را مخاطب قرار می دهد و می گوید: «إِیّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیّاكَ نَسْتَعِینُ. . . »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 549
پروردگارا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو كمك می جوییم؛ ما را به راه راست هدایت كن، راه كسانی كه آنها را مورد اِنعام خود قرار داده ای، نه راه كسانی كه مغضوب تو هستند و نه راه آن گمراهان و ره گم كردگان.
سوره ی مباركه ی حمد نمونه ای است از آنچه كه «التفات» نامیده می شود؛ ولی التفاتی است از غیبت به خطاب؛ یعنی ابتدا حالت مغایب را دارد، بعد چون متكلّم و آن موضوع به یكدیگر بیشتر نزدیك می شوند، تبدیل می شود به خطاب.
عكس قضیه هم هست و آن این است كه اوّل حالت مخاطب را دارد، بعد حالت مغایب؛ مثل اینكه شما دارید با كسی كه حاضر است حرف می زنید، ولی وقتی كه تقریباً از حرفهایتان نتیجه نمی گیرید، می خواهید یك نوع حالت تعرض به خودتان بگیرید، رویتان را برمی گردانید و می گویید: من این طور دارم می گویم، این این طور حرف می زند (حالا دارید با خودش حرف می زنید) . وقتی كه كمی حالت اعراض به خودتان می گیرید، كأنه می گویید تو كه شایسته ی اینكه مخاطب من قرار بگیری نیستی، یكدفعه حالت غیاب به خودتان می دهید: من این جور می گویم، این این جور می گوید؛ می گویم این طور بكن، چنین جواب مرا می دهد. با این تغییر سخن به او نشان می دهید كه تو اصلاً شایسته ی اینكه من تو را مخاطب قرار بدهم نیستی.
حال گاهی التفات از غیاب به خطاب، به این شكل است كه شخص سومی حضور دارد، فوراً او را مخاطب قرار می دهید، می گویید به این آقا بگو (حالا خودش هم در اینجا حاضر است) ، تو با این آقا چنین حرف بزن؛ یعنی من كه دیگر نمی خواهم با این حرف بزنم. این خودش نوعی لحن اعتراض گرفتن است.
آیاتی كه قبل از این «قُلْ» ها شروع می شود، آیات خطاب بود، یعنی قرآن در آنجا مستقیماً مخالفین را مخاطب قرار داده بود و تا حد زیادی در آن عطوفت و مهربانی و نصیحت بود كه از آیه ی چهاردهم شروع می شد: «وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اِجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ اَلصُّدُورِ» شما اگر سخن به سرّ و پنهان بگویید یا عَلَن بگویید، بر خدا مخفی نیست، خدا می داند. «هُوَ اَلَّذِی جَعَلَ لَكُمُ اَلْأَرْضَ ذَلُولاً» خداست كه زمین را برای شما مانند حیوانی راهوار قرار داده است. أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی اَلسَّماءِ. . . بعد «أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی اَلطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صافّاتٍ» یك التفات است كه بار دیگر به خطاب برمی گردد: أَمَّنْ هذَا اَلَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ . . . أَمَّنْ هذَا اَلَّذِی یَرْزُقُكُمْ. . . تا می رسد به این آیه و دیگر اصلاً اینها از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 550
حالت مخاطب بودن می افتند؛ آن وقت رو به خود پیغمبر می كند: «قُلْ» به اینها بگو؛ یعنی دیگر اینها لایق مخاطب واقع شدن نیستند. «قُلْ هُوَ اَلَّذِی أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ» كه در جلسه ی گذشته درباره ی آن بحث كردیم و در این زمینه بود كه خدا این حواس و این عقل را كه به انسان داده است برای چه داده است؟ جز برای اینكه تفكر كنید و بیندیشید؟ شكر هر نعمتی به این است كه آن نعمت مورد بهره برداری در مسیر خودش قرار بگیرد. شما فكر نمی كنید، نمی بینید، نمی شنوید و روی دیده ها و شنیده های خود نمی اندیشید؛ اگرنه، حقایق واضح و روشن است.

گفتیم كه در ابتدای سوره هم همین موضوع را یادآوری فرمود. آنجا كه حسب حالِ گروهی را كه در جهنم می روند ذكر كرد، وقتی به آنها می گویند چرا شما به این سرنوشت گرفتار شدید، أَ لَمْ یَأْتِكُمْ نَذِیرٌ، جواب دادند: «لَوْ كُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنّا فِی أَصْحابِ اَلسَّعِیرِ» اگر گوشی و فكری می داشتیم، اگر می شنیدیم و فكری می كردیم، امروز چنین سرنوشتی نداشتیم.
در این آیه هم فرمود خدا كه شما را ایجاد كرده و به شما چشم و گوش داده و به شما دل برای تفكر داده است، پس از اینها استفاده كنید.
«قُلْ هُوَ اَلَّذِی ذَرَأَكُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» ای پیغمبر! تو به اینها بگو كه اوست همان خدای علیم حكیمی كه هیچ كار لغو و عبث و بیهوده نمی كند، اوست كه شما را در زمین خلق كرده است (می گویند در مفهوم «ذرأ» پخش و تكثیر هم هست:

شما را در زمین آفریده و پخش كرده است) و به سوی او جمع می شوید. كلمه ی «حشر» كه در مورد قیامت به كار برده می شود، معنای «جمع» دارد. سوره ی حشر را هم كه به این نام می خوانیم، گفتیم به اعتبار كوچ دسته جمعی است: هُوَ اَلَّذِی أَخْرَجَ اَلَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ اَلْكِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ اَلْحَشْرِ [1]. این آیه می فرماید (خیلی تعبیر عجیبی است) : «قُلْ هُوَ اَلَّذِی ذَرَأَكُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» اوست كه شما را در زمین پهن كرد و به سوی او جمع می شوید. كأ نّه بسطی است و قبضی. از ناحیه ی خدا كه آمده اید [و در زمین بسط یافته اید] كأ نّه هر بسطی یك قبضی را به دنبال دارد.

شما در زمین آفریده شده و پراكنده شده اید؛ فكر نكرده اید كه آیا همین است؟ آفریده شده اید كه پراكنده بشوید؟ مطلب به همین جا پایان می یابد؟ یا مثل نور
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 551
خورشید كه اگر از یك طرف بسط می شود، از طرف دیگر قبض می شود؛ فرستاده می شود و آورده می شود (یك چنین حالتی) . بعد از آنكه فرمود فكر كنید (یعنی هر كسی كه در نظام عالم فكر كند خدا را می شناسد و كسی كه خدا را بشناسد و خلق را از ناحیه ی خدا بداند به حشر ایمان می آورد؛ نبودن قیامت با بودن خدا و با حكیم بودن خدا سازگار نیست) می فرماید: «قُلْ هُوَ اَلَّذِی ذَرَأَكُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» اوست [كه شما را در زمین آفرید و پخش كرد و به سوی او جمع می شوید؛ ] نه اینكه همین طور خود به خود به حكم یك سلسله علل اتفاقیه و بی غرض و هدف، این حالت پخش صورت گرفته باشد؛ این پخش كردن برای یك جمع كردن است.

[1] . حشر / 2.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است