در
کتابخانه
بازدید : 2837019تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی صف</span>تفسیر سوره ی صف
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جمعه</span>تفسیر سوره ی جمعه
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی منافقون</span>تفسیر سوره ی منافقون
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی تغابن</span>تفسیر سوره ی تغابن
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
آیا این احتمال درستی است كه ابوسفیان از سال فتح مكه تا آخر عمر پیغمبر اكرم كه دو سه سالی بیشتر نیست دیگر یك مؤمن خالص شد؟ ! یا او باز مردی بود فرصت طلب در عالم اسلام؛ فرصت طلبی او كاملا آشكار و روشن بود. همین ابوسفیان موقفی دارد در برابر امیرالمؤمنین علی علیه السلام، موقفی دارد در برابر عمر بن الخطّاب. اگر آدم بخواهد بفهمد سیاست علی چگونه سیاستی است و سیاست عمر چگونه سیاستی بوده، كدام یك با قرآن منطبق است كدام یك نیست، از اینجا باید بفهمد. ابتدا كه خلافت به ابوبكر رسید و هنوز ابوسفیان سهمی در این كار نداشت، دوید رفت به خانه ی عباس، گفت: عجب! شما نشسته اید در خانه ی خودتان! خلافت مال شما بنی هاشم است، شما وارث پیغمبر هستید، تیم و عدی [1] كی هستند كه بیایند خلیفه بشوند؟ ! عباس ِ به آن زیركی را توانست تحریك كند. عباس را برداشت، آمدند درِ خانه ی امیرالمؤمنین: اینها كی هستند كه آمده اند خلافت [را غصب كرده اند؟ ! ] خلافت حق توست، تو باید خلیفه باشی. ناراحت نباش، خیال نكن تنها هستی، من خودم هستم و گروهم، به خدا قسم اگر دستور بدهی این مدینه را پر می كنم از سرباز سواره و پیاده: لَأَمْلَئَنَّ الْمَدینَةَ خَیْلاً وَ رِجْلاً، بیا جلو، خودم پشت سرت هستم. و گروه هم داشت، رئیس قبیله بود. علی چه فرمود؟ (قرآن گفت: هُمُ اَلْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ دشمنت این منافقین هستند) علی علیه السلام فرمود:
شقوا امواج الفتن بسفن النجاة و عرجوا عن طریق المنافرة و ضعوا تیجان المفاخرة، افلح من نهض بجناح او استسلم فاراح [2].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 319
خیلی چند جانبه و جامع سخن گفت. فرمود فتنه كه پیدا می شود آدمهای فتنه جو می خواهند آتش فتنه را بالا ببرند و بیشتر كنند ولی اشخاص صالح می خواهند كشتی پیدا كنند كه چگونه این دریای فتنه را سالم طی كنند. تو از طریق منافره و اختلاف و تنافر و ایجاد نفرت میان مسلمین وارد شدی و از طریق تفاخر كه او تیم است و تو هاشم هستی. اسلام این تفاخرات را از بین برده، صحبت افتخار به تیم و هاشم نیست. ولی بعد برای اینكه اصل حقیقت مطلب را هم گفته باشد فرمود: اما مطلب در جای خودش درست است، خلافت حق من است ولی نه به دلیل اینكه من از هاشمم و بنی هاشم باید ارث ببرد، او تیم است و تیم حق ندارد؛ حقانیت تابع این نیست. در عین حال من اگر بال و كمك می داشتم (یعنی تو بال و كمك من نیستی) قیام می كردم (یعنی تو برو دنبال كارت، من هرگز از تو استمداد نمی كنم) . افلح من نهض بجناح رستگار شد كسی كه بالی دارد و با بال خودش پرواز می كند (یعنی تو كه بال من نیستی، تو برو دنبال كارت) .
ابوسفیان وقتی از اینجا مأیوس شد كم كم رفت به آن جناح نزدیك شد. دیگر ما نمی دانیم چگونه اینها به هم نزدیك شدند، همین قدر می دانیم چند سالی بیشتر طول نكشید كه یزید بن ابی سفیان (پسر همین ابوسفیان، برادر معاویه و عموی یزید بن معاویه) والی شام شد، یعنی این كه آمده بود با علی سازش كند و می خواست آن فتنه را بپا كند، بعد كه دید از اینجا طرفی نمی بندد، رفت با آن طرف و موفق هم شد.

هسته ی خلافت اموی در همین وقت كاشته شد؛ یعنی از یك طرف عثمان كه اموی بود بعد از عمر خلیفه شد، از طرف دیگر در زمان عمر یزید پسر ابوسفیان والی شام شد و شام (دمشق، سوریه ی فعلی) مركز حكومت اینها شد و اینها هم مردم بسیار زیرك و مدبّری بودند. بعد از یزید كه حكومت او دو سال بیشتر طول نكشید و مُرد برادرش معاویه باز به فرمان عمر بن الخطّاب جانشین او شد. معاویه هم از روز اول تمام كارش این بود كه حكومت خودش را تحكیم كند. نطفه ی بنی امیه به این شكل بسته شد، یعنی اصل «هُمُ اَلْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ » (از منافقین بترسید) به وسیله ی عمر اجرا نشد و اسلام از همان جا آن خنجری كه از پشت نباید بخورد خورد.
پس منافقین آن طور كه اینها گفته اند منحصر نیست به گروهی از انصار یعنی اهل مدینه كه بعد از هجرت پیدا شدند و قبل از وفات پیغمبر هم بكلی از بین رفتند،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 320
همین قدر كه نزدیك وفات پیغمبر شد یك منافق در دنیای اسلام پیدا نمی شد! این طور نیست. اولا در میان كسانی كه با پیغمبر از مكه به مدینه آمدند نمی شود نفی كرد كه منافقینی بودند یعنی كسانی كه به طمع آمده باشند. بعلاوه بعد از فتح مكه، باز گروه دیگری از منافقین كه ابوسفیان در رأس آنها بود و عده شان خیلی زیاد بود پیدا شدند. مسأله ی مهم این است كه چطور است كه این منافقین بعد از پیغمبر اكرم اسمشان به عنوان «منافق» دیگر برده نمی شود، آیا اینها معدوم شدند یا اینكه به یك شكلی توانستند منافع خودشان را حفظ و سازشی بكنند؟ كه این داستان طولانی دارد.
منافقینی كه در این آیات مطرح است یعنی شأن نزول این آیات همان منافقین مدینه است. داستان این آیات مربوط به منافقین مدینه است.

[1] . [قبیله ی تیم و قبیله ی عدی ]
[2] . نهج البلاغه، خطبه ی 5.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است