در
کتابخانه
بازدید : 2836907تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی صف</span>تفسیر سوره ی صف
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جمعه</span>تفسیر سوره ی جمعه
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی منافقون</span>تفسیر سوره ی منافقون
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی تغابن</span>تفسیر سوره ی تغابن
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
فقط در دو حالت است كه مرگ برای اولیاءاللّه بلاشرط مطلوب می شود. حالت اول اینكه بداند كه بعد از این اگر زنده هم بماند كاری ندارد كه انجام بدهد. قبل از بیان حالت دوم لازم است در مورد حالت اول مقداری توضیح دهیم.
كسانی كه می خواهند روی اصول مادی خودكشی را توجیه كنند، آنها هم بر اساس همین مسؤولیت این حرف را می زنند. دو سال پیش بود كه یك نفر كه نمی خواهم نامش را ببرم- كه با اینكه مرد دانشمندی است ولی چرت و پرت هم احیاناً زیاد می گوید- در دفاع از خودكشیِ یك آدم پلیدی كه در حدود سی سال پیش خودكشی كرده است، گفته بود كه یك انسان مسؤول وقتی كه احساس می كند مسؤولیتش را انجام داده و دیگر كاری ندارد، باید هم خودكشی كند؛ عمر را برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 288
مسؤولیت می خواهد ولی وقتی می بیند كه دیگر چیزی در چنته ندارد باید هم خودكشی كند.
اینجاست كه حدیثی هست (من در كتاب سیری در نهج البلاغه آن را طرح كرده ام) كه جزء معماهای احادیث است و در همین زمینه ی مورد بحث ماست. این حدیث در تعابیر مختلفی از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و از امیرالمؤمنین علیه السلام و از حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از بعضی ائمه ی دیگر وارد شده است. عبارتی كه می خوانم تعبیری است كه از حضرت امام مجتبی علیه السلام رسیده است.
در همان حالی كه ایشان مسموم بودند مردی به نام «جناده» خدمت ایشان رسید. راوی می گوید ایشان در بستر افتاده بودند در حالی كه خون قی می كردند.

احساس كردم كه دیگر لحظات آخر است. عرض كردم نصایحی به من بفرمایید.

جملاتی فرمودند كه یك جمله اش این است: «وَ اعْمَلْ لِدُنْیاكَ كَأَنَّكَ تَعیشُ اَبَداً وَ اعْمَلْ لِآخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَموتُ غَداً» [1] برای دنیایت آنچنان عمل كن كه گویی همیشه در این دنیا هستی، یعنی آنچنان فكر كن كه نمی میری، جاوید زندگی می كنی، و برای آخرتت چنان عمل كن كه گویی اصلاً عمری برای تو باقی نمانده و همین فردا می خواهی بمیری.
بعضی در معنای این حدیث درمانده اند. گفته اند این دستور به اهمال كاری در امر دنیا و جدی چسبیدن به كار آخرت است. بعد دیدند كه اهمال كاری در امر دنیا با تعلیمات دیگر اسلام جور درنمی آید و لذا گفتند مقصود این است كه در كار دنیا مثل آدمهایی باش كه فكر می كنند همیشه هستند و می گویند «حال كه ما همیشه هستیم، به اندازه ی كافی وقت داریم پس كارهایمان را بعد انجام می دهیم» ولی برای آخرتت جدی باش.
بعضی برعكس، گفته اند كه مقصود این است كه كار دنیاست كه خودت باید انجام بدهی، آخرت را خدا كریم است! كار دنیا كه می رسد جدی بچسب: ما در این دنیا هنوز خیلی باید باشیم، حالا كه هستیم خانه باید داشته باشیم، زندگی باید داشته باشیم، فردا كه نمی میریم. مدتی باید زندگی كنیم، بالاخره آدم زنده وسائل می خواهد؛ آخرت هم مال خداست، خدا كریم است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 289
برخلاف این دو نظر، این حدیث از آن احادیث معجزه آساست كه دستور به جدی بودن در هر دو مورد است. حضرت می خواهد بفرماید تو آن كسی هستی كه در خانه ای زندگی می كنی و بعد هم از آن خانه می خواهی به خانه ی دیگری منتقل بشوی و در آنجا زندگی كنی، ولی نمی دانی از این خانه كه در آن زندگی می كنی فردا منتقل می شوی یا پنج سال دیگر یا ده سال دیگر. اگر بدانی فردا از اینجا منتقل می شوی دیگر برای اینجا كاری نمی كنی؛ تمام كارهایت را برای آنجا متمركز می كنی. اگر مثلاً گوشه ای از این خانه یك ذره گچ بخواهد، می گویی ما كه فردا می خواهیم برویم، دیگر چرا بیاییم اینجا را گچ كنیم؟ بیاییم برای آنجا كه فردا می خواهیم برویم كاری انجام دهیم. اما اگر بدانی كه تا پنج سال دیگر در اینجا باید زندگی كنی و بعد از پنج سال به آنجا می روی، می گویی حالا كارهای اینجا را انجام دهیم، هر وقت خواستیم به آنجا برویم كارهایش را هم انجام می دهیم.
این حدیث می گوید هیچ كدام از این دو كار را نكن. وقتی برای اینجا فكر می كنی، فكر كن كه از كجا معلوم است كه ما فردا بمیریم، شاید زنده باشیم. مثلاً می خواهی برنامه ای بریزی برای اینكه مدرسه ای تأسیس كنی، باغی درست كنی و ده سال هم باید برای آن كار كنی. اگر بگویی من كه شاید فردا بمیرم پس این كار را برای چه كسی انجام دهم، درست نیست، بلكه فكر كن كه ان شاءاللّه زنده هستی. یا می خواهی درسی را شروع كنی و شش سال وقت می خواهد. اینجا فكر كن ان شاءاللّه زنده هستی، چرا فكر كنی كه فردا می میری؟ ! اما اگر گناهی مرتكب شده ای و می خواهی توبه كنی، حق مردم را می خواهی بدهی، نمازهایت را می خواهی قضا كنی، خودت را می خواهی اصلاح كنی، نگو ان شاءاللّه من ده سال دیگر زنده هستم، بگو شاید فردا بمیرم. پس برای بعضی كارها انسان باید بگوید كه ان شاءاللّه زنده هستم و برای بعضی كارها باید بگوید شاید بمیرم.
اولیاء اللّه همیشه این طور فكر می كنند و از یك نظر جمع میان ضدّین می كنند كه جمع میان ضدّین به معنی واقعی نیست. از یك نظر فكر می كنند كه همیشه زنده هستند و از یك نظر فكر می كنند كه شاید فردا بمیرند.
خلاصه ی بحث تا اینجا این است كه این آیه كه می فرماید: «قُلْ یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ اَلنّاسِ فَتَمَنَّوُا اَلْمَوْتَ» یك قیاس استثنایی است كه اساسش یك ملازمه است: اگر شما اولیاءاللّه هستید مرگ را آرزو كنید. در اینجا دو
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 290
شبهه در اذهان پیدا می شود.
یكی اینكه بعضی كه توجه نمی كنند این سخن در مورد اولیاءاللّه است می گویند: طبق این آیه مرگ باید برای همه ی مردم یك امر آرزویی باشد، پس آیا خدا آدم را در این دنیا آورده تا همیشه آرزوی مرگ داشته باشد؟ نه، قرآن نمی گوید همه ی مردم، بلكه می گوید مرگ برای اولیاءاللّه یك آرزوست.
شبهه ی دوم این است كه آیا اولیاءاللّه فقط باید آرزوی مرگ داشته باشند و آرزوی طول عمر نباید داشته باشند؟ اگر چنین است پس چرا خود اولیاءاللّه در دعاها از خدا طول عمر خواسته اند و به ما هم دستور داده اند كه از خدا طول عمر بخواهید:
اَللّهُمَّ اجْعَلْ فیما تَقْضی وَ تُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الَْمحْتومِ وَ فیما تَفْرُقُ مِنَ الْاَمْرِ الْحَكیمِ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ مِنَ الْقَضاءِ الَّذی لا یُرَدُّ وَ لایُبَدَّلُ اَنْ تَكْتُبَنی مِنْ حُجّاجِ بَیْتِكَ الْحَرامِ، اَلْمَبْرورِ حَجُّهُمْ، اَلْمَشْكورِ سَعْیُهُمْ، اَلْمَغْفورِ ذُنوبُهُمْ، اَلْمُكَفَّرِ عَنْهُمْ سَیِّئاتُهُمْ وَ اجْعَلْ فیما تَقْضی وَ تُقَدِّرُ اَنْ تُطیلَ عُمْری فی خَیْرٍ و عافِیَةٍ [2].
در بخش آخر این دعا به خداوند عرض می كند: از تو می خواهم عمرم را زیاد كنی ولی در خیر و عافیت. هم خودشان آرزوی طول عمر دارند و هم از ما خواسته اند كه از خداوند عمر طولانی بخواهیم. نیز اگر مرگ مورد آرزوست چرا خودكشی مانند كشتن هر انسان دیگر گناه كبیره و نتیجه اش عذاب مُخلّد است؟ چرا اگر كسی ولو به همین خیالات، خودش را بكشد، نفْس محترمی را كشته است و قرآن فرموده است كه تا ابد در عذاب الهی است؟
از توضیحاتی كه دادیم معلوم شد كه در عین اینكه مرگ برای اولیاءاللّه یك امر مورد آرزوست معنایش این نیست كه آنان مجازند این فرصت را از دست بدهند، بلكه هر وقت آن فرصت به قضا و قدر الهی تمام شد آرزو دارند به آنجا بروند.
گفتیم كه در دو مورد است كه برای اولیاءاللّه مرگ به طور مطلق یك امر آرزویی می شود و دیگر از خدا طول عمر نمی خواهند. یكی همان طور كه عرض كردم آنجا كه احساس كنند دیگر بعد از این فرصت كار نیست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 291

[1] . بحارالانوار، ج 44 / ص 138.
[2] . بحارالانوار، ج 97 / ص 375، با اندك اختلاف.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است