در
کتابخانه
بازدید : 2836369تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی صف</span>تفسیر سوره ی صف
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جمعه</span>تفسیر سوره ی جمعه
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی منافقون</span>تفسیر سوره ی منافقون
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی تغابن</span>تفسیر سوره ی تغابن
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ابتدا باید خود مرگ را قطع نظر از خصوصیات دیگر درنظر بگیریم. آیا مرگ فی حد ذاته یك امر مطلوب و یك امر آرزویی است كه هر كس اعم از اولیاء اللّه و غیر اولیاء اللّه باید آن را امری مطلوب و محبوب بداند یا نه؟ این خودش مسأله ای است.
در اینجا چند مكتب وجود دارد. مكتبهایی در دنیا بوده اند و الآن هم به شكل دیگری وجود دارند كه معتقدند مرگ فی حد ذاته برای هر فردی باید امری مطلوب و مورد آرزو باشد، چرا؟ زیرا این مكتبها معتقدند رابطه ی انسان با جهان رابطه ی زندانی است با زندان، یا به تعبیر دیگر رابطه ی روح با بدن رابطه ی زندانی است با زندان، رابطه ی «در چاه افتاده» است با چاه، رابطه ی مرغ است با قفس. انسان از همان اوّلی كه به دنیا می آید یك مرغ ساخته و پرداخته شده ی عالم ملكوت است (كه كم و بیش می توان گفت حرف افلاطون هم چنین است) . بعد این مرغ را در اینجا در قفس زندانی كردند. معلوم است وقتی یك انسان آزاد به زندان می افتد خروج از زندان باید یك امر آرزویی برای او باشد. اگر رابطه ی انسان و جهان اینچنین باشد آیا مردن تأسف دارد؟ اینكه درِ زندان باز شود و زندانی از زندان بیرون بیاید كه تأسف ندارد؛ به چاه افتاده را از چاه بیرون بكشند و یا مرغ را از قفس آزاد كنند كه تأسف ندارد.
چنین مكاتبی مخصوصاً در دنیای قدیم وجود داشته است. مانی [1] این مدعی پیغمبری معروف كه ضمناً انسان نابغه ای هم بوده است چنین فلسفه ای داشت. او بر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 282
اساس همین فكر و فلسفه، مرگ را برای هر كس فی حد ذاته امری مطلوب می دانست.
در این مكتب برای هر فردی بدون استثنا مرگ باید یك امر آرزویی باشد، چرا كه این فرد و آن فرد ندارد، همه ی روحهای مردم مرغهای در قفس است و زندانیهای در زندان.
این مكتب بر اساس دو اصل است: یكی جاودانگی روح و دیگر اینكه روح انسان قبل از اینكه به این دنیا بیاید یك موجود ساخته و پرداخته ی كاملی بوده و در این دنیا نقص پیدا كرده و بازگشت او بازگشت به كمال اول است.
مكتب دیگری كه درست نقطه ی مقابل این مكتب است و مكتبی مادی است می گوید حیات و زندگی در همین دنیا شروع می شود و به همین دنیا هم پایان می پذیرد؛ مرگ نیستی است و حیات، هستی. هستی بر نیستی و بود بر نبود در هر شكلی ترجیح دارد؛ زندگی به هر شكلی بر مرگ به هر شكلی ترجیح دارد. اصلاً «بود» نمی تواند از «نبود» كمتر باشد و نیستی نمی تواند بر هستی ترجیح داشته باشد. مرگ در مكتب مانی ارزش صددرصد مثبت داشت و در این مكتب ارزش صددرصد منفی دارد. پهلوان را زنده خوش است؛ پهلوان باید زنده بماند. اصل اول زنده ماندن است، هر چیز دیگر در درجه ی بعد است.
از جالینوس [2] نقل می كنند كه گفته است من زندگی به هر شكل را بر مرگ ترجیح می دهم؛ فقط من زنده باشم و نَفَسم بیرون بیاید. مولوی به این شكل نقل كرده كه جالینوس گفته است اگر راه زنده ماندن من منحصر در این باشد كه مرا در شكم یك قاطر كنند و سرم را از زیر دم قاطر بیرون بیاورند تا نفس بكشم، من این طور زندگی را بر مرگ ترجیح می دهم، چون بالأخره زندگی، زندگی است و مرگ، مرگ است. دیگر كیفیت زندگی برای او مطرح نیست، اصل زندگی برایش مطرح است. در این مكتب مسلّم است كه همیشه زندگی مورد آرزوست و مرگ به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 283
هیچ شكل نمی تواند مورد آرزو باشد و ارزش مرگ صددرصد ارزش منفی است.
مكتب دیگری وجود دارد كه می گوید: مرگ برای بعضی از انسانها یك امر آرزویی است و برای بعضی از انسانهای دیگر امری ضد آرزوست. بعضی از انسانها حق دارند كه مرگ را آرزو كنند، ولی آرزوی مرگ برای انسانهای دیگر ضد منطقی است. این مكتبی است كه از یك طرف قائل به جاودانگی روح است و می گوید انسان با مرگ فانی نمی شود ولی از طرف دیگر مثل مكتب مانی نمی گوید كه انسان قبل از اینكه به این دنیا بیاید كامل بود و موجود كاملی را آوردند و در اینجا زندانی كردند و انسان فقط باید زندانش را بشكند و برود. متأسفانه در تعبیرات شعرای ما از این نوع تعبیرات زیاد آمده با اینكه مقصودشان این نبوده است. قفس شكستن و زندان شكستن و از چاه بیرون آمدن در تعبیرات شعرای ما زیاد آمده است با اینكه تابع مكتب مانی نبوده اند.
این مكتب بر این اساس است كه روح یك امر جاودانه است ولی معتقد نیست كه روح انسان به صورت یك موجود كامل بود و او را مثل یك زندانی به زندان آوردند و یك موجود آزاد را در چاه انداخته و یا مرغ آزاد را در قفس كردند، بلكه روح انسان در این دنیا ناقص است، به این معنا كه یك امر بالقوه است كه قابل تكامل و كامل شدن است؛ یعنی رابطه ی انسان با جهان، رابطه ی كشاورز است با مزرعه و رابطه ی كودك است با مدرسه، نه رابطه ی زندانی با زندان. این موجود ضعیف، وجودش از نقطه ی صفر آغاز شده و باید در این دنیا رشد و تكامل پیدا كند. دنیا برای انسان مانند مدرسه است برای دانش آموز و مانند مزرعه است برای كشاورز، كه در این مدرسه است كه باید تكلیف انجام بدهد و به مسؤولیتهای خود متوجه باشد و باید خود را در این مدرسه كامل كند تا وقتی از مدرسه بیرون می آید كامل باشد. یا آن كشاورز كارش در صحرا زحمت كشیدن است، ولی می داند كه همین كاشتن و بعد به عمل آوردن محصول است كه زندگی ایام سالش را تأمین می كند. اگر می خواهد چه در مدت زراعت و چه در مدتی كه در خانه استراحت می كند زندگی خوبی داشته باشد فقط باید عمل كشاورزی را خوب انجام دهد.
همچنین می توان گفت مثَل انسان با جهان مثَل بازرگان است با بازار. بازار برای یك بازرگان به عنوان محل كار و محل به دست آوردن سود محبوب و مطلوب است.
بیشتر تعبیراتی كه عرض كردم تعبیرات امیرالمؤمنین علیه السلام است. فرمود: «إنَّ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 284
الدُّنْیا. . . مَهْبِطُ وَحْیِ اللّهِ وَ مَتْجَرُ اَوْلِیاءِ اللّهِ» [3] یا پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اَلْدُّنْیا مَزْرَعَةُ الْاخِرَة» [4] دنیا كشتگاه و محل زراعت آخرت است.
آیا برطبق این مكتب، مرگ یك امر آرزویی است یا یك امر ضد آرزوست؟ هیچ كدام. برای كسی كه در این مدرسه و دانشگاه هیچ كاری انجام نداده است بیرون آمدن از آن كه جز عقب افتادن و نمره ی بد گرفتن حاصلی برای او نداشته، نه تنها یك امر محبوب و مطلوب نیست بلكه مایه ی سرشكستگی و ملامت است. یا آن كشاورزی كه كار نكرده است به قول شاعر حالش چنین است:
هر كه مزروع خود بخورد به خوید
وقت خرمنْش خوشه باید چید
برای آن كسی كه دنیا را به بطالت گذرانده است و نه تنها به بطالت كه به فسق و فجور و كارهای بد گذرانده است مرگ هرگز نمی تواند یك امر آرزویی باشد. او نه تنها عمل خوبی به تعبیر قرآن پیش نفرستاده است بلكه هر چه فرستاده، عمل بد است.

طبعاً چنین افرادی همیشه باید از مرگ وحشت داشته باشند و مانند همان جالینوس خواهند بود؛ آنها گرچه از نظر تئوری و مكتب با او اختلاف دارند ولی در عمل مانند او خواهند بود؛ یعنی برای چنین آدمی هم، در عمل چنین خواهد بود كه زندگی به هر صورت- ولو بخواهد در شكم استری باشد و سرش از زیر دم استر بیرون باشد- بر مرگ ترجیح دارد. این همان است كه می فرماید: «وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اَللّهُ عَلِیمٌ بِالظّالِمِینَ» .
مولوی می گوید:
ای كه می ترسی ز مرگ اندر فرار
آن ز خود ترسانی ای جان هوش دار
زشت روی توست نی رخسار مرگ
جان تو همچون درخت و مرگ برگ
مرگ هر كس ای پسر همرنگ اوست
آینه ی صافی یقین همرنگ روست
می گوید تو كه از مرگ می ترسی درواقع از خودت می ترسی، چون مرگ هر كس همرنگ خود اوست؛ مرگ هر كس مانند آینه ای است كه در وقت مرگ چهره ی شخص را به خودش نشان می دهد. اگر چهره ات زشت و كثیف است، وقتی كه آن را ببینی ناچار از خودت وحشت می كنی.
بعد می گوید مثَل تو مثَل همان آدم زشت و كثیفی است كه از بیابان می گذشت و در عمرش آینه ندیده بود. آینه ای به پشت افتاده بود. تا آینه را برداشت و طرف دیگر آن را نگاه كرد فوراً آینه را شكست كه عجب چیز بدی پیدا كردم! فكر نكرد او خودش است و چیز دیگری در آنجا نیست.
یا تشبیه می كند به مرغی كه در قفس است و گربه هایی در اطراف آن كمین كرده اند. وقتی این مرغ می بیند كه گربه ها چشمهایشان را به او دوخته اند و منتظرند درِ قفس باز بشود تا او را بربایند هیچ گاه آرزوی بیرون رفتن نمی كند، چون می داند كه باز همین قفس بهترین زندگیها برای اوست و از آن فضای وسیع كه در آن، گربه ها انتظار او را می كشند خیلی بهتر است.
برای آن كسی كه در جهان بینی اش دنیا برای او مزرعه است [و در این مزرعه خوب كار كرده ] و آن كسی كه در جهان بینی اش دنیا برای او مدرسه است و در این مدرسه خوب عمل كرده، انتقال به آن جهان امری مطلوب است، همان طور كه دانشجویی كه برای تحصیل به خارج رفته و در آنجا به خوبی درس خوانده و كار كرده و دانشنامه گرفته است آرزوی بازگشت به وطن دارد چون مسؤولیت خود را به حد اعلا انجام داده است. یا مثلاً بازرگانی كه به خارج رفته و در آنجا معامله كرده و سود برده است بازگشت به محل زندگی خودش برای او مطلوب است. كسی كه برای او انتقال از این جهان به جهان دیگر امری مطلوب است مصداق این شعر حافظ است:
ای خوش آن روز كزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
چند شب پیش، شب چهلمین سال فوت مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی رضوان اللّه علیه بود. مرحوم حاج شیخ عبدالكریم مرجع تقلید زمان خودش بود. من اگرچه خدمت ایشان نرسیده بودم و ده ماه بعد از فوت ایشان بود كه ما به قم رفتیم ولی اطلاع كامل دارم كه از علمای باتقوای واقعیِ واقعی بوده است؛ بسیار مرد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 286
باحقیقتی بوده است. همان شبی كه ایشان ساعت یازده و نیم فوت می كنند- كه حال ایشان هم به حسب ظاهر هیچ علامتی از فوت نداشته است- همین شعر را می خوانده اند:
ای خوش آن روز كزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
واقعاً هم همین طور است؛ اگر كسی در دنیا طوری زندگی كرده است كه آنچه كه پیش فرستاده خیر و بركت است، دیگر برای او دنیا یك زندان است، چون كارهایش را كرده و به قول امروزیها مسؤولیتش را انجام داده است.
قرآن نمی گوید اگر تو انسان هستی باید مرگ را آرزو كنی. برای هر انسانی مرگ آرزو نیست. قرآن می گوید تو اگر گناهكار و فاسد و كثیفی، حق داری بترسی، ولی اگر از اولیاء اللّه هستی مرگ برای تو به صورت یك امر آرزویی درمی آید.

[1] . او در ایران قدیم مذهبی آورد كه ثابت شده است ریشه هایی در مذاهب مختلف دارد و ریشه یتعلیماتش بیشتر در مسیحیت است ولی پوشش ظاهری اش از مذهب زرتشتی است و در چندین مذهب دیگر هم ریشه داشته است.
می گویند پادشاهی كه مانی را كشت به او گفت من تو را به حكم فلسفه ی خودت الآن باید اعدام كنم و هیچ خدمتی به تو بالاتر از این نیست كه تو را از این زندان بدن آزاد كنم. من قصد سوئی ندارم، فقط می خواهم روحت را از زندان بدنت آزاد كنم!
[2] . جالینوس از طبیبهای بزرگ جهان قدیم است و بلكه او و بقراط را در دنیای قدیم «پدر طب» می شمارند. جالینوس گرچه طبیب بوده ولی فیلسوف نبوده است. گویا جزء مباحثاتی كه میان بوعلی سینا و ابوریحان بیرونی هست یكی هم بر سر جالینوس است. بوعلی سینا خیلی جالینوس را تحقیر می كند، البته نه از نظر طبی بلكه از نظر فلسفی. جالینوس یك طبیب شبه مادی است.
[3] . نهج البلاغه، حكمت 131.
[4] . كنوزالحقایق، باب دال.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است