در
کتابخانه
بازدید : 2837209تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی زخرف</span>تفسیر سوره ی زخرف
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی دخان</span>تفسیر سوره ی دخان
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جاثیه</span>تفسیر سوره ی جاثیه
Expand تفسیر سوره ی فتح تفسیر سوره ی فتح
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی قمر</span>تفسیر سوره ی قمر
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مولوی افسانه ای نقل می كند كه مردی طالب گنج بود و همیشه دعا و تضرع و زاری و خدا خدا می كرد كه خدایا این همه گنجها را مردم زیر خاك كردند بعد رفتند و اینها مانده زیر خاكها و كسی استفاده نمی كند، خدایا به من گنجی را بنمایان كه بروم آن را اكتشاف كنم و بعد یك عمر راحت زندگی كنم. مدتها خدا خدا می كرد، تا بالأخره در عالم رؤیا خواب نما شد كه می روی در فلان جا، بالای فلان كوه، فلان نقطه می ایستی و تیری هم به كمان می كنی، هر جا كه این تیر افتاد گنج آنجاست. بیل و كلنگ و دستگاهش را برداشت و رفت به آن نقطه، دید همه ی علامتها درست است.

شك نكرد كه گنج را پیدا كرده. تیر را به كمان كرد، گفت حالا به كدام طرف پرتاب كنیم، یادش افتاد كه به او نگفته اند به كدام طرف، گفت حالا یك طرف پرتاب می كنم، به قوّت كشید و به یك طرف پرتاب كرد. نگاه كرد تیر كجا افتاد، بعد با بیل و كلنگش رفت برای گنج، كند و كند، هر چه كند پیدا نكرد، بالاخره آنقدر كند كه گفت دیگر اگر كسی هم گنجی زیر خاك كند از این بیشتر پایین نمی رود. حتماً من اشتباه كرده ام، باید به یك طرف دیگر پرتاب كنم، رفت به یك طرف دیگر پرتاب كرد، باز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 677
آمد كند و هر چه كند پیدا نكرد؛ شمال و جنوب و مشرق و مغرب، چند روز كارش این بود، بعد شمال شرقی و جنوب غربی و همه ی جهات. مدتی این بیچاره زحمت كشید چیزی پیدا نكرد. دومرتبه رفت در مسجد و دعا و فریاد، تا بار دیگر خواب نما شد، همان شخص به خوابش آمد؛ به او گفت این چه ارائه ای بود كه به ما كردی؟ ! ما كه هر چه گشتیم پیدا نكردیم! گفت چكار كردی؟ گفت من رفتم آنجا ایستادم تیر به كمان كردم، یك دفعه از این طرف پرتاب كردم، یك دفعه از آن طرف. گفت ما كی به تو گفتیم تیر را به قوّت بكش و پرتاب كن؟ ما گفتیم تیر را به كمان بگذار هر جا خودش افتاد. روز بعد رفت و تیر را به كمان كرد و هیچ نكشید، رهایش كرد، همان جا جلوی پایش افتاد، زیر پای خودش را كند و گنج را پیدا كرد.
شخصی بود در مشهد به نام آقای آقا شیخ مجتبی قزوینی، می گفت ما این داستان را در مثنوی خواندیم، به مرحوم میرزای كرمانشاهی (معروف است؛ مرد عارف و با حالی بوده در مشهد؛ منبر هم می رفته) رسیدم و گفتم: آقای میرزا، این ملا در این شعر چه می خواهد بگوید؟ این داستان هدفش چیست؟ فقط یك جمله در جواب من گفت: «وَ فی اَنْفُسِكُمْ اَفَلا تُبْصِرون» . می خواهد بگوید مطلب در خودت است، كجا این طرف و آن طرف می روی؟ !
این خودش یك منطقی است در قرآن كه «وَ فی اَنْفُسِكُمْ» . بزرگترین آیتهای الهی در جان و روح آدمی است، یا بگوییم بزرگترین آئینه های الهی خود انسان است و لهذا در اینجا كلمه ی «ایقان» به كار رفته. آنجا [1] فرمود: «وَ فِی الْاَرْضِ ایاتٌ لِلْموقِنین. وَ فی اَنْفُسِكُمْ» ؛ در اینجا هم می فرماید: «وَ فی خَلْقِكُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ ایاتٌ لِقَوْمٍ یوقِنونَ» برای مردمی كه به یقین می رسند؛ یعنی این یك چیزی است كه انسان را به مرحله ی یقین می رساند. مقصود از «مرحله ی یقین» چیست؟ ایمان مطلق مثل ایمان از پشت پرده هاست؛ ایمان داریم كه در پشت پرده ها چیزی هست؛ ولی یقین آن مرحله ای است كه یا شهود است یا مثل شهود، یعنی دیگر پرده ها برداشته شده است (لَوْ كُشِفَ الْغِطاءُ ما ازْدَدْتُ یَقیناً) [2]. انسان یك موجود ملكوتی است؛ اگر انسان خودش را آنچنان كه هست بشناسد، به عالم ملكوت آشنا شده و عالم ملكوت را شناخته
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 678
است؛ و شناختن انسان خودش را مساوی است با پی بردن به عالم ملكوت، و اگر كسی پی نبرده است به دلیل این است كه خودش را آنچنان كه باید نشناخته است.

در داستان ابراهیم علیه السلام می خوانیم: «وَ كَذلِكَ نُری اِبْراهیمَ مَلَكوتَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لِیَكونَ مِنَ الْموقِنینَ» [3]. صحبت ارائه ی ملكوت كه [پیش ] می آید اسم «ایقان» در كار می آید.

[1] . ذاریات / 20 و 21.
[2] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (چاپ مصر) ، ج 10 / ص 142.
[3] . انعام / 75.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است