در
کتابخانه
بازدید : 2836086تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی زخرف</span>تفسیر سوره ی زخرف
Expand تفسیر سوره ی زخرف (1) تفسیر سوره ی زخرف (1)
Expand تفسیر سوره ی زخرف (2) تفسیر سوره ی زخرف (2)
Collapse تفسیر سوره ی زخرف (3) تفسیر سوره ی زخرف (3)
Expand تفسیر سوره ی زخرف (4) تفسیر سوره ی زخرف (4)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی دخان</span>تفسیر سوره ی دخان
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جاثیه</span>تفسیر سوره ی جاثیه
Expand تفسیر سوره ی فتح تفسیر سوره ی فتح
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی قمر</span>تفسیر سوره ی قمر
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
و اما اگر به شكل برهان باشد. كلمه ی «عابد» به معانی متعددی آمده است. یكی از معانی عابد «جاحد» است یعنی منكِر. حدیثی هست از حضرت امیر علیه السلام كه ایشان «عابد» را در اینجا به مفهوم «جاحد» گرفته اند: بگو اگر خدا فرزند داشته باشد من اول منكر این خدا هستم. معنایش این است: تو كه می گویی خدا فرزند دارد، نه تنها یك شریك برای خدا قائل شدی، بلكه خود خدا را نیز انكار كردی. خدایی كه فرزند داشته باشد اصلاً آن خدا را قبول ندارم، نه فقط فرزندش را قبول ندارم.

خدایی كه فرزند داشته باشد خود آن خدا را باید انكار كرد. یك وقت هست ما می گوییم كه اگر خدا فرزند داشته باشد من فرزندش را عبادت نمی كنم خودش را عبادت می كنم؛ خود خدا را باید عبادت كرد. گیرم فرزند هم داشته باشد فرزندش را عبادت نمی كنم ولی خودش را عبادت می كنم. یك وقت آدم دست بالا را می گیرد و حرف درست این است: خدایی كه فرزند داشته باشد من خودش را انكار دارم، یعنی خدایی خدا با فرزند داشتن جور درنمی آید. این است كه قرآن این امر را جزء اوصاف الهی ذكر می كند. همین طور كه نمی تواند خدا، خدا باشد و نیازمند باشد؛ محال است خدا، خدا باشد و جسم باشد؛ محال است خدا، خدا باشد و جاهل باشد؛ محال است خدا، خدا باشد و عاجز و ناتوان باشد؛ همین طور محال است خدا، خدا باشد و صاحب فرزند باشد. در سوره ی [اخلاص ] می خوانیم: «قُلْ هُوَاللّهُ اَحَدٌ. اَللّهُ الصَّمَدُ. لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یولَدْ. وَلَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ» . فرق میان «خلق» و «ایلاد» (یعنی فرزند آوردن) چیست؟ خدا خالق جهان است ولی مولِد و زاینده ی جهان نیست. زایش این است كه از زاینده شیئی جدا می شود و بعد بزرگ می شود و پرورش پیدا می كند؛ یعنی «زاییده شده» چیزی و جزئی از وجود زاینده است، از وجود او بیرون می آید.

پدر واقعاً زاینده ی فرزند است، چون نطفه از وجود او زایش می كند. مادر واقعاً زاینده ی فرزند است چون فرزند از وجود او زایش می كند، خارج می شود، و در نتیجه پدر و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 603
مادر مجرای فرزند هستند. ولی خالق، مبدع و ابتكار كننده است یعنی با اراده ی خودش مخلوق را انشاء می كند نه اینكه مخلوق را از وجود خودش بیرون می ریزد. آن، تخم گذاری است. اگر ما فكر كنیم كه خالق مخلوق را از خودش بیرون می ریزد درواقع قائل به تخم گذاری خالق شده ایم! خالق، خلقت را ابداع كرده است یعنی با اراده ی خودش مخلوق را انشاء می كند، خلق می كند، ابتكار می كند. این است كه خداوند در قرآن توصیف می شود به خالق سماوات و ارضین و خالق همه چیز:

«قُلِ اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَیْ ءٍ» [1] ولی گفته نمی شود والد چیزی؛ خدا والد هیچ موجودی نیست.
چون صحبت از فرزند داشتن خدا آمده است و اصلاً در اطراف خدا، گفتن این گونه سخنان خلاف ادب است (ولی اینجا [گفته شده است ] چون ردّ آنهاست و باید گفت) پشت سرش تسبیح می آید: «سُبْحانَ رَبِّ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِفونَ» منزّه است پروردگار آسمانها و زمین، پروردگار عرش، آن مالك و مدبّر. به مجموع عالم از آن جهت كه عرصه ی تدبیر و اراده ی الهی و به اصطلاح مركز تدبیر الهی است «عرش» گفته می شود. اینجا هم مفسرین گفته اند «رب العرش» عطف بیان است: منزه است پروردگار همه ی جهان و همه ی جهان كه عرش اوست از این توصیفها، از این سخنان، از این نسبتها (والد بودن و بچه داشتن) . این مثل «العیاذ باللّه» است كه ما می گوییم: نعوذ باللّه كه در اطراف خدا چنین سخنانی بشود گفت.
«فَذَرْهُمْ یَخوضوا وَ یَلْعَبوا» مأیوسانه به پیامبر می گوید: ای پیغمبر! دیگر این بدبختها را رها كن و بگذار در این جهلها و حماقتهای خودشان و ظلمتهایی كه خودشان برای خودشان فراهم كرده اند فرو بروند؛ یعنی دیگر امیدی به نجات اینها نیست. «ذَرْهُمْ یَخوضوا» رهایشان كن، بگذار در این اوهام و خرافات و حماقتها فرو بروند «یَلْعَبوا» بگذار بازی كنند، دلخوش باشند به این مسائل غیرجدّی و این بازیچه هایی كه درست كرده اند «حَتّی یُلاقوا یَوْمَهُمُ الَّذی یوعَدونَ» تا آن روزی را كه به آن وعده داده شده اند ملاقات كنند، آن روزی كه به تعبیر قرآن: «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدیدٌ» تعبیر عجیبی است: پرده ات را برداشتیم؛ و حافظ همین تعبیر را چه عالی می گوید: «حجاب چهره ی جان می شود غبار تنم» . این غبار تن كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 604
حجاب چهره ی جان است گرفته می شود، آن وقت در آنجاست كه مؤمن و غیر مؤمن (فاسق) ، صالح و طالح حقایق را آشكار می بینند. «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدیدٌ» چشمت دیگر حالا خوب تیز است و حقایق را خوب می بینی. به پیامبر می گوید: ای پیغمبر! رهایشان كن، بگذار آن روزی كه این حجاب چهره ی جان برطرف می شود ببینند، آنچه امروز تو می گویی و می شنوند آن روز می بینند.
«وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ اِلهٌ وَ فِی الْاَرْضِ اِلهٌ» . تأكیدی است بر همان «سُبْحانَ رَبِّ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِفونَ» . گاهی انسان سخنی را به حكم ضرورت به زبان می آورد و بعد می خواهد بگوید كه ضرورت بود كه ما این سخن را گفتیم، مثل اینكه ما می گوییم اگر پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله فلان معصیت را بكند مثلاً دروغ بگوید خدا چه می كند؟ می خواهیم با «اگر» حرف بزنیم ولی می بینیم اصلاً خود گفتن این [سخن درست نیست، ] می گوییم اَلْعَیاذُ بِاللّه اَلْعَیاذُ بِاللّه اگر پیغمبر هم گناه بكند خداوند او را عذاب می كند. وقتی این «اگر» را هم می خواهیم بگوییم چند بار «اَلْعَیاذُ بِاللّه» می گوییم. یا یك نفر آدم عادی مثلاً می گوید: خاكم به دهن، خاك به زبانم، خدای نكرده خدای نكرده اگر جوان انسان بمیرد. . . «قُلْ اِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَاَنَا اَوَّلُ الْعابِدینَ» بگو اگر خدا فرزند داشته باشد من اولین عابد (یا اولین جاحد) هستم.

«سُبْحانَ رَبِّ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِفونَ» منزه است پروردگار از این توصیفها. بعد می فرماید: «وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ اِلهٌ وَ فِی الْاَرْضِ اِلهٌ» ذات حق هموست كه در آسمان همان قدر خداست كه در زمین. عظمت الهی را بیان می كند. او جایش آسمان نیست كه بگوییم خدا در [آسمان است. ]
اینكه می گفتند ملائكه بچه های خدا هستند نظیر افكار یونانیهاست. یونانیها قبل از سقراط اساطیری داشتند كه معروف است، و مردم بت پرستی بودند و ارباب انواع را می پرستیدند و تمام آنچه كه در زندگی یونانیِ بشری خودشان داشتند به خداها (ارباب انواع) نسبت می دادند، مثلاً اگر خودشان رئیس و مرئوس داشتند، زن و مرد داشتند، پسر و دختر داشتند، عروسی و عزا داشتند، در اساطیر مذهبی شان همه ی این حرفها را آورده بودند: فلان خدا با فلان خدا ازدواج كرد و فلان خدا از او متولد شد، شب عروسی شان را ژوپیتر چنین كرد زنوس چنان كرد. در شب عروسی فلان خدا، فلان خدای دیگر رقصید، عین این قصه ها را آورده اند. خیال می كردند خداها در آسمانها هستند و خدایی كه در آسمان است مثل بشر است و احكام بشر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 605
را دارد.
اینها هم كه می گفتند ملائكه بچه های خدا هستند علتش این بود كه خدا را در آسمان خیال می كردند. [با خود می گفتند] لابد آنچه كه در زمین وجود دارد در آسمان هم وجود دارد. اینجا كه توالد و تناسل هست آنجا هم هست؛ ملائكه هم بچه های خدا هستند.
قرآن می فرماید: بگو او در آسمان همان قدر خداست كه در زمین. برای او آسمان و زمین یك نسبت دارد. «وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ اِلهٌ وَ فِی الْاَرْضِ اِلهٌ» او همان كسی است كه در آسمان اله است و در زمین اله، در همه جا مثل هم اله است، در همه جا به یك نسبت وجود دارد. پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «لَوْ دُلّیتُمْ بِحَبْلٍ اِلَی الْاَرْضِ السّابِعَةِ لَهَبَطْتُمْ عَلَی اللّهِ» اگر با ریسمانی شما را به هفتمین طبقه ی زمین فروببرند، بر خدا فرود می آیید؛ یعنی خیال نكنید خدا بالاست. خدا آن قدر در بالاست كه در پایین.

خدا به مركز زمین آن قدر نزدیك است كه به اوج آسمانها.
«وَ هُوَ الْحَكیمُ الْعَلیمُ» و او ذات حكیم و ذات علیم است؛ حكیم است و كارهایش همه بر اساس حكمت و بینش است، و علیم و آگاه است بر همه چیز. بار دیگر:

«تَبارَكَ الَّذی لَهُ مُلْكُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ» . كلمه ی «تبارك» مفهوم مثبت و منفی هردو درآن هست. [مفهوم منفی آن این است كه ] مفهوم تنزیه دارد: منزه است پروردگار كه مُلك آسمانها و زمین در دست اوست، یعنی تدبیر تمام عالم به دست اوست و اوست كه عالم را اداره می كند؛ و مفهوم مثبتش این است كه مفهوم خیر [دارد. ] «تَبارَكَ» یعنی تمام بركتها و خیرها و نعمتها در دست اوست. «تَبارَكَ الَّذی لَهُ مُلْكُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما» مُلك آسمانها و زمین، نه فقط آسمانها و زمین، هرچه هم این وسطها هست، [مُلك ] تمام جهان [از آن اوست. ] «وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ» علم قیامت هم منحصراً دست اوست. این راز فقط در دست اوست. «وَ اِلَیْهِ تُرْجَعونَ» و همه به سوی ذات مقدس او بازگشت می كنید. و صلّی اللّه علی محمد و آل محمد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 606

[1] . رعد / 16.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است