در
کتابخانه
بازدید : 2837101تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی زخرف</span>تفسیر سوره ی زخرف
Collapse تفسیر سوره ی زخرف (1) تفسیر سوره ی زخرف (1)
Expand تفسیر سوره ی زخرف (2) تفسیر سوره ی زخرف (2)
Expand تفسیر سوره ی زخرف (3) تفسیر سوره ی زخرف (3)
Expand تفسیر سوره ی زخرف (4) تفسیر سوره ی زخرف (4)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی دخان</span>تفسیر سوره ی دخان
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جاثیه</span>تفسیر سوره ی جاثیه
Expand تفسیر سوره ی فتح تفسیر سوره ی فتح
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی قمر</span>تفسیر سوره ی قمر
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
زندگی مردم قریش در جاهلیت زندگی قبیله ای بود و در زندگی قبیله ای به قول ابن خلدون «عصبیت» حكمفرماست. امروز می گویند در زندگیهای قبیله ای یك روح كه همان روح قبیله ای و عصبیت قبیله ای باشد افراد را به یكدیگر شدیداً پیوند می دهد و خود همین عصبیت قبیله ای از جهتی اداره كننده ی اجتماعشان هم هست و بسیاری از مشكلات را حل می كند و یك سلسله اخلاق و مراسم و آداب به وجود می آورد و بالاخره به نحوی جامعه ساز است [1].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 558
خود قریش یك قبیله ی بزرگ بود و بطنها و شاخه های مختلف داشت:

بنی هاشم، بنی امیه، بنی زهره، بنی عدی، بنی تیم، بنی مخزوم و غیره، كه بعضی از اینها مثل بنی هاشم و بنی امیه و بنی مخزوم و بنی زهره قبیله هایی قوی و بعضی مثل بنی عدی كه عمر وابسته به آن بود و بنی تیم كه ابوبكر وابسته به آن بود از قبیله های ضعیف و كوچك و منحط قریش بودند و لذا وقتی به كسی می گفتند از «بنی عدی» و «بنی تیم» [هستی ] یك مقدار تحقیرآمیز تلقی می شد. به هر حال بطنهای مختلفی بود.

[1] . بر خلاف آنچه بعضی خیال می كنند كه هرچه تمدن پیش برود نیاز به دین كمتر می شود، عكس قضیه است، هرچه تمدن جلوتر می رود به دلیل آنكه عصبیتها- آن چیزهایی كه افراد را به حكم یك روح خانوادگی، روح قبیله ای، روح قومی و امثال اینها پیوند می داد- ضعیف می شود بشر به سوی فردیت می رود یعنی پیوند طبیعی و عاطفی او با افراد دیگر كاهش پیدا می كند، و این یك امر محسوسی است. شما اگر همین مردم ایران امروز را با مردم پنجاه یا صد سال پیش مقایسه كنید می بینید هر چه به عقب برمی گردیم پیوندهای خونی، نژادی و خانوادگی بیشتر بوده و هرچه كه تمدن جلو آمده است این پیوندها كاسته شده و كم كم به حدی رسیده است كه حتی برادرها هم با یكدیگر تقریباً در حدی بیگانه شده اند. در قدیم پسرعموها پیوندشان از برادرهای امروز قویتر بود، بلكه نوه عموها و عمه ها و خاله ها وقتی به یكدیگر می رسیدند واقعاً یك احساس الفتی می كردند در حالی كه امروز حتی وقتی برادرها به یكدیگر می رسند این طور نیست.
در اروپا كه اساساً حتی پیوند پدر و پسر و مادر و فرزند هم دارد ضعیف و بریده می شود. همه شده اند «من» . «ما» ی قبیله ای و «ما» یی كه تعصب قبیله ای به وجود می آورد، همه به «من» تبدیل شده است. از طرف دیگر بشر نیازمند به این است كه روابط اجتماعی داشته باشد و امروز به این نقطه رسیده اند كه باید چیزی جانشین آن عصبیتهای قبیله ای بشود ولی دیگر چیزی در حد عصبیت نمی تواند وجود داشته باشد، باید یك عاملی كه افراد را آگاهانه به یكدیگر پیوند بدهد وجود داشته باشد؛ یعنی باید فلسفه ای برای زندگی وجود داشته باشد، فلسفه ای كه افراد به آن ایمان داشته باشند، چون اگر ایمان نباشد و اعتقاد و خضوع و عاطفه نباشد فلسفه كاری نمی تواند بكند. فلسفه فقط فكر است، فكر هم مسخَّر انسان است، یعنی تابع تمایلات انسان است. علم روشنایی است، عمده این است كه انسان چه چیز بخواهد و [با استفاده ] از این روشنایی بخواهد به كجا برود. از علم كاری ساخته نیست. این است كه می گویند بشر به یك ایمان و به یك آرمان و به یك فلسفه ی آرمان ساز نیازمند است و همین جاست كه به اصطلاح امروز نقش عظیم دین روشن می شود. و نیاز امروز افراد بشر به چیزی كه حكم یك روح را داشته باشد كه افراد را به یكدیگر پیوند بدهد و حب و دوستی و علاقه به سرنوشت یكدیگر و وحدت [در بین آنها ایجاد كند] معلوم می گردد. آن پیوندی كه مربوط به دوران قبیله ای بود گسسته شد ولی بشر امروز پیوند جدیدی می طلبد. به همین دلیل نیازی كه در گذشته افراد بشر به دین داشته اند، امروز آن نیاز را به مرتبه ی اشد و اعلی دارند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است