در
کتابخانه
بازدید : 2836794تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی انفال</span>تفسیر سوره ی انفال
Expand تفسیر سوره ی انفال (1) تفسیر سوره ی انفال (1)
Expand تفسیر سوره ی انفال (2) تفسیر سوره ی انفال (2)
تفسیر سوره ی انفال (3)
تفسیر سوره ی انفال (4)
Expand تفسیر سوره ی انفال (5) تفسیر سوره ی انفال (5)
Expand تفسیر سوره ی انفال (6) تفسیر سوره ی انفال (6)
Expand تفسیر سوره ی انفال (7) تفسیر سوره ی انفال (7)
تفسیر سوره ی انفال (8)
Expand تفسیر سوره ی انفال (9) تفسیر سوره ی انفال (9)
تفسیر سوره ی انفال (10)
Expand تفسیر سوره ی انفال (11) تفسیر سوره ی انفال (11)
Expand تفسیر سوره ی انفال (12) تفسیر سوره ی انفال (12)
Expand تفسیر سوره ی انفال (13) تفسیر سوره ی انفال (13)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی توبه</span>تفسیر سوره ی توبه
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
وَ مِنْهُمُ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَلنَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَكُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اَللّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ [1].
آیات منافقین است. می فرماید بعضی از این منافقین پیغمبر اكرم را آزار می دهند به این نحو كه می آیند پیغمبر را عیبجویی می كنند به این شكل كه می گویند این خیلی حرف شنو است: وَ یَقولونَ هُوَ اُذُنٌ یعنی او گوش است. اُذُن اصلاً به معنی گوش است.

وقتی كه در مقام مبالغه درباره ی كسی می خواهند بگویند كه او زیاد حرفها را گوش می كند، می گویند كه او گوش است. در زبان فارسی هم ما می گوییم: فلان كس در فلان مورد سراپا گوش شده بود. وقتی می خواهیم بگوییم كه غیر از استماع و شنیدن چیز دیگری در كارش نیست می گوییم سراپا گوش شده است. اینها درباره ی پیغمبر اكرم این تعبیر را كردند كه پیغمبر سراپا گوش است. می خواستند نسبت به پیغمبر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 372
اكرم عیبجویی كنند كه او حرف همه را می شنود، از همه حرف شنوی دارد. بعد آیه می فرماید: قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَكُمْ بگو او گوش نیكی برای شماست. حال مقصود چیست، بعد برایتان توضیح می دهم. بعد می فرماید: یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ. . .
برای اینكه مفهوم این آیه روشن بشود چند مطلب را باید عرض بكنیم. یكی اینكه از خصوصیات بسیار بارز پیغمبر اكرم این بود كه نسبت به همه ی اصحاب و صحابه ی خودشان محبت می ورزیدند، انواع محبتها، به طوری كه اگر حضرت یكی از صحابه را سه روز نمی دیدند یعنی اگر می دیدند كه در جلسات مسجد حضور ندارد تفقّد می كردند و می پرسیدند فلانی كجاست، چرا او را نمی بینیم؟ و از خصوصیات هر رهبر بزرگ این است كه بی اعتنا به حرف افراد نیست، حرف همه را گوش می كند ولی عمده این است كه چگونه تصمیم می گیرد.
بعضی ها این جورند كه حرف همه را گوش می كنند و چون حرفها ضد و نقیض است طبعاً اینها از خودشان تصمیمی ندارند یعنی رأی و فكرشان به دست دیگران است.

درباره ی بعضی افراد، گاهی مضمون می گویند كه فلان كس عقیده اش عقیده ی آخرین كسی است كه با او ملاقات كرده، یعنی آخرین كسی كه با او ملاقات كرده و حرفهایی به او تلقین كرده عقیده ی او فعلاً همان عقیده ی آن شخص است، و اگر كسی دیگر رفت یك حرف دیگر زد باز عقیده ی او را پیدا می كند. این جور اشخاص اشخاص ضعیفی هستند و این روش روش بسیار بدی است. چنین كسی نمی تواند رهبر باشد، ملعبه ای است در دست افراد.
یك عده نقطه ی مقابل هستند كه شخصیت افراد را به هیچ نحو به حساب نمی آورند و برای هیچ كسی هیچ گونه احترامی قائل نیستند، حرف هیچ كس را به هیچ شكل گوش نمی كنند؛ اصلاً افراد كوچكترند از اینكه حرفی بزنند و اینها به حرف آنها گوش كنند. این روش هم روش بسیار بدی است و برای یك رهبر عیب بزرگی است و اگر رهبری چنین باشد نمی تواند رهبر باشد؛ رهبری كه مردم، تابعهای او، افرادی كه تحت نظر او هستند اصلاً امید ندارند كه او به حرفشان گوش كند و او از افراد فقط اطاعت می خواهد و بس.
رهبر واقعی آن كسی است كه به حرفها گوش می كند ولی در تصمیم خودش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 373
آنچنان تصمیم می گیرد كه باید بگیرد، یعنی در تصمیم خودش دیگر تابع نظر و میل و تلقینات این و آن نیست، تابع واقعیت امر است. تاریخ درباره ی پیغمبر اكرم این حالت سوم را نشان می دهد، یعنی هر دو خصوصیت را نقل می كند. یكی اینكه بی اعتنا به اصحابشان نبودند. هركس كه می آمد و می گفت من حرفی دارم، حرفش را گوش می كرد. حتی وقتی هم كه می دانست حرف او دروغ و خلاف است باز تو ذوقش نمی زد؛ اگر حرفش دروغ و بی اساس هم بود البته ترتیب اثر به آن نمی داد ولی تو ذوقش هم نمی زد و ناراحتش نمی كرد. و بالاتر، آن خصوصیت هم نقل شده كه پیغمبر اكرم در تصمیم خودشان به قدری استقلال نظر داشتند و مستقل بودند كه احدی نمی توانست دخالت كند. قبل از آنكه در كاری تصمیم بگیرد، خوب نظر افراد را می خواست. ولی آن وقتی كه تصمیم می گرفت، دیگر كسی نمی توانست رأی ایشان را بزند و او را منصرف كند. این دیگر در تاریخ پیغمبر اكرم مطلبی نیست كه فقط ما مسلمانان بگوییم؛ در كتابهایی كه خارجیها راجع به ایشان نوشته اند آنها پیغمبر اكرم را به عنوان مردی كه فكر فوق العاده بلندی داشته است و فوق العاده واقع بین بوده و فوق العاده خصایص رهبری در او جمع بوده است معرفی كرده اند.

رهبری خصیصه ای است كه در كمتر افرادی پیدا می شود. روحیه ی افراد را اداره كردن و به حركت آوردن و افراد را تابع تصمیم و اراده ی خود قرار دادن چیزی است كه كار هركس نیست. در آیه ای از آیات قرآن چنین می خوانیم:
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ [2].
(آن آیه از نظر محتوا و مفهوم با این آیه خیلی مربوط است. ) ای پیامبر! تو به موجب رحمتی كه از طرف خداوند به تو افاضه شده است برای مؤمنین نرم هستی. این از خصایص رهبری است و مخصوصاً در پیغمبر اكرم. در مقابل اصحاب آنچنان نرم بود كه همه او را از خود می دانستند. یك رهبر خشن نبود كه وقتی افراد در مقابلش قرار می گیرند حساب رعب و ترس در كار باشد. هستند در میان رهبران سیاسی كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 374
حسابشان حساب رعب و ترس است، مثل نادر، و افراد بیشتر از جنبه ی ترس تحت نفوذشان هستند. پیغمبر اكرم ابا و امتناع داشت كه مردم مرعوبش باشند و اگر احیاناً می دید افراد مرعوب شده اند كاری می كرد كه رعبشان بریزد.
نوشته اند كه مردی آمد با حضرت صحبت كند. با خودش فكر كرد پیغمبر است و چنین قدرتی! زبانش به لكنت افتاد، خودش را باخت. پیغمبر اكرم فوراً آن مرد را در آغوش گرفت و گفت: از چه می ترسی؟ لَسْتُ بِمَلِكٍ من كه پادشاه نیستم كه از من می ترسی، من پسر آن زنی هستم كه با دست خودش بز را می دوشید، هرچه دلت می خواهد بگو.
این نرمشی بود كه پیغمبر اكرم داشت. لِنْتَ لَهُمْ لیّن و نرم هستی. وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضّوا مِنْ حَوْلِكَ. باز آن خصیصه ی رهبری را ذكر می كند. اگر آدم تندخوی سنگدلی می بودی مردم از دور تو پراكنده می شدند. فَاعْفُ عَنْهُمْ بنابراین اینها بدی می كنند، تو گذشت داشته باش. وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ نسبت به خدای تبارك و تعالی معصیت می كنند، تو برای آنها طلب مغفرت كن. وَ شاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ در كار و اداره ی امور با مردم مشورت كن، از آنها نظر بخواه. فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ اما اینها قبل از آن است كه در كاری تصمیم بگیری، وقتی كه تصمیم گرفتی دیگر همه از حساب بیرونند، توكل و اعتماد و اتكایت به خدا باشد و بس.
پیغمبر اگر در كاری تصمیم می گرفتند، دیگر حرفی را گوش نمی كردند و جای گوش كردن هم نبود. در جنگ احد پیغمبر اكرم اصحاب را جمع كرد و فرمود: به ما خبر رسیده كه قریش می آیند برای اینكه مدینه را محاصره كنند، به نظر شما چه بكنیم بهتر است؟ ما در داخل مدینه بمانیم، در حصار با آنها بجنگیم، یا لشكر بیرون بزنیم در صحرا با آنها روبرو شویم؟ بیشترِ پیرمردها و تجربه دارها كه مجموعاً به اوضاع و احوال آگاه بودند نظرشان این بود كه اگر ما در مدینه بمانیم موفقتر هستیم، اینها می آیند نمی توانند فتح كنند، مدتی می مانند، بعد اوضاع برایشان سخت خواهد شد، خودشان برمی گردند. پیغمبر اكرم هم همین نظر را اصلح می دانستند. جوانها كه به آنها برمی خورد، گفتند: ما اینجا در مدینه محصور باشیم آنها بیایند ما را در محاصره قرار دهند؟ ! خیر، بیرون می رویم. اكثریت هم با اینها بود. رسول اكرم فرمود: بسیار خوب، حالا كه این جور است پس بیرون می رویم. یك وقت دیدند پیغمبر اكرم مسلح و سلاح پوشیده بیرون آمد، علامت اینكه لشكر حركت كند. تازه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 375
جوانها به فكر افتادند، با خود گفتند پیغمبر نظر خودش این بود كه بماند، نكند ما برخلاف نظر پیغمبر حرفی زدیم! آمدند گفتند: یا رسولَ اللّه! اگر شما نظرتان این است كه بمانید، ما تمرد و مخالفت نمی كنیم. چون خود شما از ما نظر خواستید ما نظرمان را گفتیم، بنابراین الآن هم اگر شما مایل هستید كه بمانیم ما می مانیم. فرمود:

نه، پیغمبری پس از آنكه اسلحه پوشید دیگر سلاح را از تن خودش بیرون نمی آورد.

حالا كه گفتیم بیرون می رویم، دیگر بیرون می رویم.
بعضی از منافقین خیال می كردند پیغمبر اگر بخواهد خیلی باشخصیت باشد باید به حرف اشخاص گوش نكند؛ یك كسی كه می خواهد حرفی بزند، بگوید برو گم شو، نمی خواهد حرف بزنی. چون می دیدند به حرف همه گوش می كند، می گفتند این چه جور آدمی است؟ ! این كه سراپا گوش است و به حرف همه گوش می كند! اما در آیه به نكته ای اشاره شده است. می فرماید: یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ .
افراد كه می آمدند با پیغمبر صحبت می كردند، در موضوعات مختلف صحبت می كردند. احیاناً افرادی می آمدند علیه افراد دیگر انتقاد و سخن چینی و بدگویی می كردند. پیغمبر اكرم در مواردی هم كه افرادی حرفی می زدند كه می دانست حرف آنها دروغ است آنها را تكذیب نمی كرد، نمی گفت شما دروغ می گویید، و البته ترتیب اثر نمی داد. مثلاً یك كسی می آمد درباره ی یك نفر دیگر می گفت فلان كس چنین كرده. او خودش می آمد می گفت كه یا رسول اللّه! من چنین نكردم. پیغمبر نه این را تكذیب می كرد نه آن را. اما چگونه عمل می كرد؟ یك كسی درباره ی شخصی حرفی زده است. پیغمبر می دانست حرف او دروغ است. آن آدمی را كه علیه او حرفی زده شده بود تصدیق می كرد و تكذیب نمی كرد به این معنا كه حرف این آدم را كأن لم یكن حساب می كرد. اما در عین حال كار این را هم حمل به صحت می كرد، چطور؟ نمی گفت تو حالا كه آمدی [این سخن را گفتی ] قصد دشمنی داشتی و قصدت تهمت زدن بوده، بنابراین ما باید تو را مجازات كنیم. می فرمود: این هم اشتباه كرده و نظر سوئی نداشته است. شخصی می آمد علیه دیگری حرف می زد كه فلان كس فلان فسق را مرتكب شده. پیامبر صلی الله علیه و آله ترتیب اثر نمی داد. [می گفتند] اگر به این سخن ترتیب اثر نمی دهید پس حرف این شخص چه می شود؟ لااقل او را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 376
مجازات كنید. می فرمود: لابد اشتباه كرده. این بود كه به نفع همه تصدیق می كرد؛ یعنی پیغمبر به گونه ای عمل می كرد كه نه آن می رنجید و نه این. البته این در غیر موردی است كه یك شهادت شرعی علیه كسی قائم می شد، و یا معلوم بود كه كسی می خواهد به دیگری تهمت بزند و جای حمل به صحت نیست. پیغمبر اكرم تا هر حدی كه ممكن بود حمل به صحت می كرد، و این دستور اسلام است و ما هم غیر از این نباید رفتار كنیم.
ما وظیفه داریم كه درباره ی مسلمانها و برادران مؤمن خودمان تا هر حدی كه برایمان مقدور است حمل به صحت كنیم مگر آنجایی كه شرعاً این راه بسته شده است. این كار نقطه ی مقابل آن بیماری است كه الآن در میان ما وجود دارد. این دستور میان ما هیچ اجرا نمی شود و همیشه ضدش اجرا می شود. فرض كنید افرادی می آیند به ما و شما درباره ی فردی حرفی می زنند، می گویند فلان فرد فلان فسق را مرتكب می شود یا فلان انحراف عقیده ای را پیدا كرده. ما از خود آن آدم می پرسیم: درباره ی تو چنین حرفی می زنند، قضیه چیست؟ یك وقت خودش اقرار می كند، می گوید راست می گویند. اگر اقرار كرد دیگر كار تمام شده (اقرار العقلاء علی انفسهم جایز) . و یك وقت می گوید: خیر، دروغ می گویند، من چنان فسقی را مرتكب نشده ام یا فلان انحراف عقیده ای كه به من نسبت می دهند، این جور نیست. كسی در كتابش یك چیزی نوشته. از خودش می پرسند مقصود تو در اینجا چه بوده؟ از خودش باید توضیح خواست. اصلاً دستور اسلام این است. و ما درست بر ضد دستور اسلام رفتار می كنیم.
یك كسی یك كتاب می نویسد. مثلاً از كتاب او بوی این می آید كه در باب علم امام یك حرفی زده كه معنایش این بوده كه امام حسین از شهادت خودش در كربلا بی خبر بوده است. ما چكار باید بكنیم؟ خود آن آقا را می خواهیم. اصلاً وظیفه ی اسلامی این است. قبل از اینكه جار و جنجال راه بیندازیم و سروصدا بكنیم، قبل از اینكه حرفی بزنیم، باید خود او را بخواهیم، بگوییم ما از شما خواهش می كنیم نظر خودتان را درباره ی این مسئله توضیح بدهید. او نظر خودش را می گوید. یك وقت به طور صریح و قاطع می گوید خیر، من این مطلب را قبول ندارم. اگر سخنی گفت كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 377
برخلاف عقیده ی ما بود و این عقیده از عقایدی بود كه جزء ضروریات مذهب است، می گوییم راه تو از راه ما جداست. اما اگر خودش توضیح داد، ولو توضیحش برخلاف ظاهر عبارتش بود، و ما دیدیم آنچه كه او توضیح می دهد چیز بدی نیست، دیگر نباید حمل به فساد كنیم و جار و جنجال راه بیندازیم و تكفیر و تفسیق كنیم و احیاناً (واویلا چه چیزهایی هست! ) افرادی بگویند من یقین دارم این آدم ولدالزناست! از كجا؟ چون می گویند فلان حرف را زده. چه صغرا و كبراهایی می چینند! و چه گناهان بزرگی را به نام نهی از منكر مرتكب می شوند!
اسلام می گوید: اِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسونَ قَسامَةً عَلی أنَّهُ قالَهُ وَ قالَ لَمْ اَقُلْهُ فَصَدِّقْهُ وَ كَذِّبْهُمْ [3]! اگر پنجاه بیّنه ی شرعی حرفی را می زنند، از خودش كه پرسیدید گفت من چنین چیزی نگفتم، حرف خودش را بپذیرید. وقتی از خودش پرسیدیم و گفت نه، حرف خودش را قبول كنیم. حالا كه حرف او را قبول كردیم، پس با كسانی كه آمدند علیه وی نظر دادند و او را متهم كردند چه رفتاری كنیم؟ آیا آنها را تفسیق كنیم كه شما چرا تهمت زدید؟ نه، با آنها هم بد رفتار نمی كنیم، به آنها می گوییم شما هم اشتباه می كنید. دیگران می گویند پس آنها چه گفتند؟ می گوییم آنها هم اشتباه كرده اند، سوء تفاهم برایشان پیدا شده است.
به این ترتیب است كه نفاق و اختلاف در جامعه ی مسلمین پیدا نمی شود. اگر ما به این دستور عمل كنیم این همه نفاق و اختلاف در میان ما پیدا نمی شود، تا جایی كه ممكن است هم آن طرف را حمل به صحت كرده ایم هم این طرف را، چون دستور اسلام است كه ضَعْ فِعْلَ اَخیكَ عَلی اَحْسَنِهِ. فعل آن فرد را حمل به احسن و اصلحش كن، فعل این فرد را هم حمل به صلاحش كن. آن را به وجه احسن توجیه كن، این را هم به وجه احسن توجیه كن. بله، یك وقت به مرحله ای می رسد كه ما نمی توانیم توجیه كنیم. یك كسی خودش اقرار می كند یا به طور صریح و قاطع حرفی را می نویسد كه اصلاً قابل توجیه نیست و بر ضد ضروریات دین و مذهب است، آنجا باید مبارزه كرد، شدید هم باید مبارزه كرد. یا یك وقتی یك بیّنه ی شرعی بر امری اقامه می شود، آن حساب دیگری است.
شخصی می آید حضور پیغمبر اكرم و می گوید: یا رسولَ اللّه! طَهِّرْنی مرا پاك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 378
كن، یعنی بر من حد جاری كن. چرا؟ من زنا كرده ام. پیغمبر حرف به دهانش می گذارد: لَعَلَّكَ نَظَرْتَ شاید تو به نامحرم نظر كردی و از باب اینكه نظر به نامحرم هم زنای چشم است می گویی زنا كرده ام. گفت: نه یا رسول اللّه! زنا كرده ام، زنای چشم نبود. لَعَلَّكَ غَمَزْتَ شاید بدن او را فشار دادی، نیشگونش گرفتی و می گویی زنا كرده ام. نه یا رسول اللّه! زنا كرده ام. (اسلام می گوید یك بار اقرار در باب زنا كافی نیست، چهار بار پشت سر یكدیگر باید اقرار كند. ) شاید- مثلاً- بغل خوابی كردی و دخول صورت نگرفته. نه، دخول صورت گرفته «كَالْمیلِ فِی الْمِكْحَلَةِ» مثل میل سرمه دان در سرمه دان، در این حد. فرمود: بسیار خوب، [آنگاه بر او حد جاری كرد. ] نه تنها بی جهت آدم را متهم نمی كنند، بلكه تا هر حدی كه ممكن است حمل به صحت می كنند.
چون روش پیغمبر اكرم با اصحابشان این بود كه تا حد ممكن حمل به صحت می كردند و حتی حرفهای خلاف و دروغی را هم كه افراد به حضرت می گفتند حمل به صحت می كردند كه اشتباه شده، سوءتفاهمی رخ داده، قصدش دروغ گفتن نبوده، و افرادی این جور انتظار نداشتند بلكه انتظار داشتند پیغمبر حرف این را گوش كند به آن فحش بدهد، آن یكی را زیر چوب بكشد و از این جور كارها، می گفتند چگونه است! این كه هم سخن این را قبول می كند هم سخن آن را، این كه سراپایش گوش شده است! نمی دانستند كه راه، راهی است كه او انتخاب كرده. البته این سخن را مسلمانها و مؤمنهای واقعی نمی گفتند، منافقها می گفتند، و الّا كسی كه به پیغمبر ایمان داشته باشد چنین جسارتی نمی كند.
وَ مِنْهُمْ و از این منافقین كسانی هستند كه یُؤْذونَ النَّبِیَّ وجود مبارك پیغمبر اكرم را آزار می دهند و اذیت می كنند وَ یَقولونَ هُوَ اُذُنٌ می گویند این گوش است، سراپا گوش است، یعنی حرف همه را گوش می كند. قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَكُمْ بگو بله، گوش است اما گوشِ خیر است برای شما. حال یا مقصود این است كه با همین گوشها بهترین چیزها یعنی وحی الهی را برای شما شنیده و گفته، و یا اینكه «گوش خیر است» یعنی گوشی است كه خیر است، خوب گوشی است، گوش است و خوب گوشی است برای شما، خوب گوشی است كه به نفع شما گوش است، نوعی گوش نیست كه به ضرر باشد، نوعی گوش است كه به نفع همه ی شماست. یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ این گوش به خدای خودش ایمان دارد و به سود مؤمنین تصدیق می كند. عبارت آیه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 379
این است: یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ. نفرمود: «یُؤْمِنُ بِالْمُؤْمِنین» ایمان به خدا دارد و ایمان به مؤمنین دارد، بلكه فرمود: یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ یعنی به نفع مؤمنین تصدیق می كند؛ سخنان مؤمنین را به نحوی توجیه می كند كه به نفعشان باشد؛ یعنی حمل بر كذب نمی كند؛ حتی آن حرفهایشان را كه می داند دروغ است حمل بر این نمی كند كه آنها قصد دروغ گفتن داشته اند، به نحو احسن حمل می كند كه اشتباه كرده اند، سوء تفاهمی برایش رخ داده است.
وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ امَنوا. تعبیر عجیبی است! از یك طرف می فرماید: یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ و از طرف دیگر می فرماید: وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ امَنوا. آنجا كه می گوید یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ(به سود مؤمنین تصدیق می كند) یعنی رهبری مؤمنین و صلاح جامعه ی مؤمنین این گونه اقتضا می كند. ولی بعد می فرماید: وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ امَنوا و برای خصوص مؤمنین رحمت است.

آنجا كه می فرماید: یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ جامعه ی مؤمنین را می گوید كه شامل همان منافقین هم هست. آنجا كه می فرماید: لِلَّذینَ امَنوا مؤمنین واقعی را ذكر می كند: ولی برای كسانی كه مؤمن واقعی هستند وجودش رحمت است یعنی آنها از رحمت وجود او استفاده می كنند.
اینجا بعضی این مسئله را طرح كرده اند: چرا آیه فرموده است كه پیغمبر اكرم رحمت است برای خصوص مؤمنین واقعی شما و حال آنكه در یك آیه می فرماید: وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلّا رَحْمَةً لِلْعالَمینَ [4] و ما تو را نفرستادیم مگر اینكه رحمت برای همه ی عالمیان باشی. پیغمبر رحمت است برای عموم مردم یا رحمت است برای خصوص مؤمنین؟
جوابش واضح است و آن را از مثلی كه خود پیغمبر اكرم ذكر كرده اند و در كتب حدیث هست و شهید علیه الرحمه در مُنیةُ المرید نقل كرده است عرض می كنم.

پیغمبر اكرم فرمود: مَثَلُ ما بَعَثَنِیَ اللّهُ مِنَ الْهُدی كَمَثلِ الْغَیْثِ مَثَل من و آنچه خداوند مرا به آن مبعوث فرموده- یعنی رسالت و بعثت و دعوت من- مَثَل باران است. باران بر همه ی زمینها علی السّویّه می ریزد ولی زمینها خودشان اختلاف دارند. بعد زمینها را سه قسم كرد، فرمود: بعضی از زمینها شنزار هستند، باران می ریزد اما از این طرف كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 380
می ریزد از آن طرف فرو می رود. یك روز كه بگذرد و یك آفتاب بیاید، انگار بارانی نیامده. از این طرف آب آمده، از آن طرف آب منتقل شده و زیر زمین رفته و این زمین یك ذره از این آب استفاده نكرده است. گروهی از مردم چنین هستند.
زمینهای دیگری هست كه خیلی سفت و سنگستان است. احیاناً گودال است و آب را در خودش نگه می دارد و فرو نمی برد. یك حوضِ آب است و آب را نگه داشته. خود آن زمین از آن آب استفاده نمی كند ولی آدمها، حیوانها، مرغها، چرنده ها و پرنده ها می آیند از این آب استفاده می كنند. وسیله است برای استفاده كردن دیگران، ولی خودش استفاده نمی برد. بعضی از مردم هم این جورند. اینها آنچه را كه خداوند به وسیله ی من فرستاده است- قرآنِ من، دستورها و سنن من- در خودشان جمع می كنند مثل یك حوض آب، برای دیگران بیان می كنند و دیگران استفاده می كنند اما خود آن بدبختها هیچ استفاده نمی كنند. یك حوض آب هستند؛ دیگران از این حوض آب استفاده می كنند ولی خود حوض كه از آب استفاده نمی كند.

می بینید دهها هزار حدیث حفظ است و اینها را برای مردم دیگر می گوید و آنها می گویند پای منبر فلان كس بودم یك حرفی شنیدم، از آن وقت كه این حرف را شنیده ام من دیگر چنین می كنم. اما او خودش به حرف خودش عمل نمی كند. مثل یك آدمی است كه چلوكبابی باز كرده و روزی پانصد ظرف چلوكباب به مردم می دهد و خودش یك ظرف هم نمی خورد. مردمِ دیگر از این چلوكبابی استفاده می كنند اما خود این آقای چلوكبابی آخرش می رود نان و پنیر می خورد.
اما سرزمین سومی هست، زمینی كه خاك حسابی دارد، باران می آید، این جور خاكها باران را مثل یك ظرف آب نگه نمی دارد، بلكه در خودش جذب می كند اما رد هم نمی كند. در این زمین است كه شما می بینید گلها و گیاهها و سبزه ها می روید، این زمین است كه بعد از مدتی می بینید سبز و خرّم و پر از گل و گیاه شد.
بنابراین پیغمبر اكرم آیا رحمت است تنها برای همین زمینی كه در آن گیاه و سبزه روییده است یا برای همه؟ او برای همه رحمت است، یعنی بالقوه برای همه رحمت است، چون باران كه فقط برای این زمین نمی آید، روی همه ی زمینها می بارد.

وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلّا رَحْمَةً لِلْعالَمینَ ما تو را نفرستادیم مگر رحمت برای همه ی عالمیان.

پیغمبر نیامده كه فقط سلمان و ابوذر را هدایت كند، پیغمبر آمده ابوجهل و ابولهب را هم هدایت كند اما آن كه از این پیغمبر استفاده می كند سلمان است و ابوذر و مقداد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 381
عمار و. . . ، آنهای دیگر استفاده نمی برند.
یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ لِیُرْضُوكُمْ گرمند به قسمهای غِلاظ و شِداد خوردن كه ما چنین نكردیم، ما چنان نكردیم، ما با شما هستیم، كه مؤمنین را راضی كنند. مؤمنین هم شاید كم و بیش تحت تأثیر قرار می گرفتند. قرآن می گوید چرا اینقدر كوشش می كنید كه مؤمنین را راضی كنید، كوشش كنید خدا و پیغمبر را راضی كنید، یعنی منافق نباشید. چرا پی درپی قسم می خورید تا مؤمنین را راضی كنید؟ قسم نخورید، نیتتان را تغییر بدهید تا خدا از شما راضی بشود، تا پیغمبر خدا از شما راضی بشود.

وَ اللّهُ وَ رَسولُهُ اَحَقُّ اَنْ یُرْضوهُ خدا و پیغمبر سزاوارترند كه خدا را راضی كنید.

نمی فرماید خدا و پیغمبر سزاوارترند كه خدا و پیغمبر را راضی كنید. وقتی مقام جلب رضاست كه نوعی عبادت و عبودیت است، دیگر پیغمبر را وارد نمی كند. خدا و پیغمبر سزاوارترند كه در راه رضای خدا بكوشید یعنی رضای پیغمبر هم همان رضای خداست. نمی گوید هم خدا را راضی كنید هم پیغمبر، چون رضای پیغمبر غیر از رضای خدا نیست. و خدا و پیغمبر خدا سزاوارترند به اینكه اینها خدا را راضی كنند اِنْ كانوا مُؤْمِنینَ اگر واقعاً مؤمن اند و راست می گویند.
أَلَمْ یَعْلَموا اَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللّهَ وَ رَسولَهُ فَاَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فیها. آیا اینها این مطلب را نمی دانند كه هركسی كه با پیغمبر اكرم معارضه كند و او در حدی قرار بگیرد و پیغمبر در حد دیگر، حسابش را با پیغمبر جدا كند و در مقابل پیغمبر صف بندی و جانب گیری نماید، همچنان كه این منافقین می كنند، برای چنین كسی آتش جهنم است خالِداً فیها به شكل خلود كه بیرون آمدن ندارد ذلِكَ الْخِزْیُ الْعَظیمُ [5] و رسوایی بزرگ این است.
آیات بعد نیز درباره ی منافقین است كه مقداری از آن را برایتان عرض می كنم:
یَحْذَرُ اَلْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اِسْتَهْزِؤُا إِنَّ اَللّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ. `وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما كُنّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ. `لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 382
طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِینَ [6].
آیات پیش حكایت می كرد از برخی آزارهای زبانی كه منافقین به پیغمبر اكرم می رساندند. این سه آیه ای كه خواندم نشان می دهد كه منافقین در یك جریانی كار نفاقشان آنقدر بالا گرفت كه یك تصمیم بسیار خطرناكی، در حد كشتن پیغمبر اكرم، گرفته بودند. این منافقین كه اینجا قرآن ذكر می كند، به قرینه ای كه در خود آیه هست، از منافقین اولین نیستند یعنی از كسانی نیستند كه از اول به پیغمبر ایمان نیاوردند از قبیل عبداللّه بن اُبَیّ بن سَلول كه از اوّلی كه پیغمبر اكرم به مدینه آمدند یك گروهی بودند كه وجود پیغمبر بر اینها گران بود. عبداللّه بن ابیّ بن سلول قبل از آمدن پیغمبر یك موقعیت بسیار عالی در مدینه داشت و حتی اواخر، دو قبیله ی اوس و خزرج برای اینكه به اختلافاتشان خاتمه بدهند اتفاق نظر پیدا كرده بودند كه عبداللّه بن ابیّ را به ریاست بلكه به نوعی پادشاهی در میان خودشان برگزینند، و می گویند بدبخت تاجی هم برای خودش تهیه كرده و منتظر بود كه عن قریبٍ جلوس و تاجگذاری كند كه این قضایا مقارن شد با ایمان گروهی از مردم مدینه به پیغمبر اكرم در مكه، و بعد آمدن عده ای از اینها به مكه، و در عقبه ی منی با پیغمبر اكرم بیعت كردند و سپس آمدند مبلّغ اسلام در مدینه شدند و اوضاع جدیدی پیش آمد. عبداللّه بن ابیّ كنار زده شد و دیگر آن فكری كه پیدا شده بود كه او را به ریاست برگزینند بكلی از بین رفت. طبعاً این آدم عقده پیدا كرد (البته آدم متنفذی بود) و عرب هم كه یك تعصب قبیله ای دارد و رئیس خودش را در حد پرستش پیروی می كند. عبداللّه بن ابیّ و گروه زیادی چاره ای نداشتند از اینكه به ظاهر هم شده اسلام اختیار كنند اما او در باطن دشمنی می ورزید. اینها را منافقین اولین می گوییم.
از همین آیات سوره ی توبه معلوم می شود كه بعضی از اصحاب پیغمبر اكرم بعد از آنكه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 383
ایمان آوردند منافق شدند یعنی اول مؤمن بودند بعد منافق شدند؛ اول واقعاً مؤمن بودند ولی بعد به ظاهر از اسلام انحراف پیدا نكردند اما در باطن به سوی كفر و مخالفت واقعی پیغمبر اكرم گرایش پیدا كردند چون آیه می فرماید: قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ ایمانِكُمْ اول ایمان آوردید ولی فعلاً شما در باطن كافر هستید. از آیه اجمالاً فهمیده می شود كه اینها یك كاری انجام دادند كه وقتی مورد مؤاخذه قرار گرفتند گفتند قصد ما شوخی بود. ولی قرآن پرده دری نكرده است، بیان نكرده كه آن كار چه كاری بوده، اما لحن آیه مطلب را اجمالاً می رساند كه واقعاً یك مخالفت شدیدی در حد كفر بوده است. طبعاً مسئله ای بوده كه افرادی از آن زیان می دیدند. روایتهای خیلی مختلفی در شأن نزول این آیه هست و معتبرترین و متناسب ترین آنها با لحن آیات، داستان عقبه ی تبوك است.
در احادیث و تواریخ آمده است كه پیغمبر اكرم در سفری كه برای تبوك رفتند كه سی هزار نفر حركت كردند، گروهی از منافقین هم همراه پیغمبر بودند گواینكه گروهی از آنها در مدینه ماندند. منافقین پیش بینی می كردند كه این سفر غیر از آن سفرها و این جنگ غیر از آن جنگهاست. جنگهای دیگر پیغمبر با عرب و قبائل عرب بوده، این جنگ با یك مملكت نیرومند متمدن مانند روم است و آنجا كه بروند هر تكه شان به اندازه ی گوششان خواهد بود. پیغمبر اكرم رفتند و گو اینكه جنگ نشد ولی سپاه اسلام قدرت نمایی خودش را كرد و قدرت خود را ارائه كرد. دولت روم حاضر به جنگیدن نشد و برگشتند. منافقین احساس خطر كردند. اینها قبل از این جنگ وضع پیغمبر را در خطر دیدند و كمی بیشتر نیات خودشان را برملا كردند و خودشان را نشان دادند و فكر می كردند كه در این سفر كار پیغمبر یكسره است.

وقتی كه دیدند پیغمبر در این سفر موفق برگشت و اینها هم كم و بیش شناخته شدند و لااقل قضیه برای خود پیغمبر اكرم روشن شد، [با خود گفتند] نكند وقتی ما به مدینه برویم پیغمبر تصمیم خطرناكی درباره ی ما بگیرد یا سوره ای درباره ی ما نازل بشود و ما را مفتضح كند! پس قبل از آنكه كار به اینجاها بكشد ما كلكش را بكنیم.
اینها این مسئله را كه ممكن است سوره ای نازل بشود و ما رسوا بشویم احتمال می دادند یعنی تجربه داشتند كه گاهی مخفی ترین خبرها را پیغمبر اكرم می گفت كه به من وحی شد و آیه نازل گردید. اگرچه آنها در باطن به وحی و نبوت ایمانی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 384
نداشتند و یا لااقل تردید داشتند ولی می گفتند این آدم یا با جن ارتباط دارد یا یك صرافت فوق العاده ای دارد و یا جاسوسهای خیلی دقیقی دارد، بالاخره هرجور هست خبرهای ما به او می رسد و وقتی كه رسید، آیاتی بر او نازل می شود. و اگر هم آنها نزول را قبول نداشتند، چون از نظر مؤمنین این امر نزول آیات بود تعبیر به نزول آیات می كردند.
بالاخره اینها را وحشت گرفت كه پیغمبر به مدینه برود و آیاتی نازل بشود و اینها مفتضح بشوند، پس خوب است كه ما كلك او را همین جا بكنیم. لشكر سی هزار نفر بود. كوهستانهای خیلی سختی در آن راه است (ما تا نصف آن راه- تقریباً تا خیبر- را رفتیم و ادامه اش مخصوصاً از خیبر به طرف شام كوهستانهای خیلی زیادی است. ) از بعضی گردنه های صعب العبور می گذشتند، گردنه هایی كه دیگر لشكر نمی توانست به طور دسته جمعی وارد بشود، باید دو نفر سه نفر از راههای باریك عبور می كردند. اینها رفتند و در یك نقطه ی خیلی سختی كمین كردند كه در آنجا یا شتر پیغمبر را رم بدهند و یا به شكل دیگری پیغمبر را به قعر دره بیندازند و بعد بگویند كه مثلاً شتر پیغمبر رم كرد یا لغزید.
وحی آسمانی پیغمبر اكرم را آگاه كرد. ظاهراً شب بود و اینها لثام به صورت خودشان بسته بودند. عمّار و حذیفه همراه پیغمبر اكرم بودند. رسول اكرم به حذیفه فرمود: برو جلو، افرادی را می بینی و به آنها بگو كه قضیه از این قرار است، شما چنین تصمیمی دارید. تا رفت و به اینها گفت، فهمیدند كه پیغمبر آگاه شده و فرار كردند. حضرت رسول به حذیفه فرمود: حذیفه! آیا تو اینها را شناختی؟ گفت: نه.

فرمود: اینها این و این و. . . بودند (دوازده یا پانزده نفر را پیغمبر اكرم اسم برد) و ظاهراً به امر خود پیغمبر از باب اینكه مصلحت نبود، حذیفه هرگز این سرّ و راز را فاش نكرد. و قرائن نشان می دهد كه اینها افرادی بودند كه مصلحت اسلام و مسلمین نبود كه این پرده دریده شود و راز اینها فاش گردد. این بود كه حذیفه در میان مسلمین یك آدم رازدار شناخته می شد و خیلی افراد درباره ی خودشان شك می كردند [و از او سؤال می نمودند. ] ظاهراً درباره ی خلیفه ی دوم می نویسند كه به حذیفه می گفت: حذیفه! تو درباره ی من دعا می كنی یا نه؟ می گفت: من درباره ی مؤمنین و مؤمنات دعا می كنم، تو اگر از آنها باشی مشمول هستی اگر نه، نه.
به هر حال یك چنین جریان خیلی مهمی پیش آمده كه از لحن آیات استفاده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 385
می شود. در شأن نزول این آیات خیلی حرفها زده اند ولی آنچه كه از همه بهتر با آیات تطبیق می كند همین است. در جلسه ی بعد درباره ی این آیات توضیح می دهیم.
یَحْذَرُ اَلْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ منافقین می ترسند كه درباره ی آنها سوره ای نازل بشود و به آنها اطلاع بدهد از آنچه كه در دل دارند و نیتهای آنها را به آنان بازگو كند. قُلِ اسْتَهْزِؤا به آنها بگو حالا مسخره كنید اِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرونَ خدا آن نیات باطن شما را بیرون خواهد آورد و به پیغمبر خودش خواهد گفت. وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقولُنَّ اِنَّما كُنّا نَخوضُ وَ نَلْعَبُ اگر از آنها درباره ی آن كار بپرسی (خیلی مجهول گذاشته؛ [گویی می خواهد بگوید] آن چه كاری بود كه می خواستید انجام بدهید؟ ! ) می گویند ما كه قصد جدی نداشتیم، می خواستیم شوخی كنیم. (مثل اینكه یك كسی می گوید من می خواستم تو را بترسانم، قصد جدی نداشتم. )قُلْ أَبِاللّهِ وَ ایاتِهِ وَ رَسولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤنَ بگو آیا شما به خدا و آیات خدا و به رسول خدا دارید استهزاء می كنید، مسخره می كنید كه شوخی می كردیم؟ ! لاتَعْتَذِروا بی جهت عذر نیاورید. حرف حقیقی این است: قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ ایمانِكُمْ شما مؤمن بودید ولی كافر شدید؛ واقعاً شما كافر شدید. اِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِاَنَّهُمْ كانوا مُجْرِمینَ شما دو دسته هستید: بعضی تان قابلیت گذشت دارید ولی برخی ندارید، و اگر ما از بعضی از شما گذشت كنیم از بعضی دیگرتان گذشت نخواهیم كرد كه آنها مجرم هستند.
تتمه اش ان شاءاللّه باشد جلسه ی دیگر [7]. و صلّی اللّه علی محمّد و اله الطاهرین.
باسمك العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم یا اللّه. . . .
خدایا دلهای ما را به نور قرآن منوّر بگردان، نیتهای ما را خالص بگردان.
خدایا ما را مسلمان واقعی قرار بده.
خدایا حاجات مشروعه ی همه ی ما را برآور. در این شب رحمت، اموات ما را غریق رحمت بفرما.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 386
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 387

[1] . توبه / 61.
[2] . آل عمران / 159.
[3] . وسائل، ج 8 / ص 609، با اندكی اختلاف.
[4] . انبیاء / 107.
[5] . توبه / 62 و 63.
[6] . توبه / 64- 66.
[7] . [متأسفانه نوار جلسه ی بعد در دست نیست. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است