در
کتابخانه
بازدید : 2836125تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی انفال</span>تفسیر سوره ی انفال
Expand تفسیر سوره ی انفال (1) تفسیر سوره ی انفال (1)
Expand تفسیر سوره ی انفال (2) تفسیر سوره ی انفال (2)
تفسیر سوره ی انفال (3)
تفسیر سوره ی انفال (4)
Expand تفسیر سوره ی انفال (5) تفسیر سوره ی انفال (5)
Expand تفسیر سوره ی انفال (6) تفسیر سوره ی انفال (6)
Expand تفسیر سوره ی انفال (7) تفسیر سوره ی انفال (7)
تفسیر سوره ی انفال (8)
Expand تفسیر سوره ی انفال (9) تفسیر سوره ی انفال (9)
تفسیر سوره ی انفال (10)
Expand تفسیر سوره ی انفال (11) تفسیر سوره ی انفال (11)
Expand تفسیر سوره ی انفال (12) تفسیر سوره ی انفال (12)
Expand تفسیر سوره ی انفال (13) تفسیر سوره ی انفال (13)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی توبه</span>تفسیر سوره ی توبه
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
البته فرق است میان علم و عقیده. علم آن چیزی است كه بر اساس منطق پیش می رود. انسان در علم باید آزاد باشد. كسی كه در نظریات علمی اندیشیده و با فكر آزاد، انتخاب كرده، باید هم آزاد باشد. اما عقیده را كه انسان انتخاب می كند، بر مبنای تفكر نیست. عقاید اغلب تقلید است، پیروی از اكابر و كُبَرا و بزرگان است. از نظر قرآن [انسان ] تحت تأثیر اكابر قرار می گیرد، عقیده ای اتخاذ می كند؛ تحت تأثیر پدر و مادر و آباء و اسلاف خود عقیده ای در ذهنش نفوذ می كند. چرا انسان در عقیده یعنی گرایش اعتقادی كه ریشه ی آن پیروی كوركورانه از محیط یا پیروی از اكابر و شخصیتهاست و مغرضانه به او القا كرده اند آزاد باشد؟ ! این آزادی معنایش این است كه شخصی اشتباه كرده، به دست خود زنجیری به دست و پای خویش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 356
بسته، بعد ما بگوییم چون این انسان این زنجیر را خودش به دست و پای خودش بسته و این، اراده و خواست اوست آزاد است؛ چون به دست خودش زنجیر را به دست و پای خودش بسته است حقوق بشر اقتضا می كند كه ما این زنجیر را از دست و پایش باز نكنیم. چون خودش می گوید باز نكن، باز نكن. این كه حرف نشد!
داستان معروفی است: می گویند مردم دهی مبتلا به خارش بدن بودند. طبیبی اتفاقاً آمد از آن ده عبور كند، بیماری اینها را شناخت و دوای این بیماری را می دانست. ولی اینها به این بیماری عادت كرده و انس گرفته بودند، و خو گرفته بودند كه دائماً بدن خودشان را خارش بدهند. طبیب گفت من حاضرم شما را معالجه كنم، به خیال اینكه همه، پیشنهاد او را می پذیرند. داد و فریاد مردم بلند شد كه بلند شو از اینجا برو! تو از جان ما چه می خواهی؟ ! ولی طبیب می دانست كه اینها مریض هستند، و به تدریج با لطایفی ابتدا توانست یك نفر را بفریبد و او را معالجه كند. بعد كه آن شخص معالجه شد دید حالا چه حالت خوبی دارد! این چه كاری بود كه دائماً داشت زیر بغل یا سینه و یا پایش را می خاراند. به همین ترتیب افراد دیگری را نیز معالجه كرد تا یك نیرویی پیدا كرد. وقتی كه نیرو پیدا كرد همه را مجبور به معالجه كرد. حالا آیا می شود گفت كه این طبیب كار بدی كرد و مردم دلشان آن طور می خواست؟ ! دلبخواهی كه ملاك نشد! ممكن است انسانی از روی جهالت دلش بخواهد مریض بشود.
داستان دیگری را ملای رومی نقل می كند كه با این بیت آغاز می شود:
عاقلی بر اسب می آمد سوار
بر دهانِ مرده ای می رفت مار
داستان این است كه یك آدم عاقل فهمیده ای سوار بر اسب بود. رسید به نقطه ای كه درختی در آنجا بود و مرد عابری زیر سایه ی این درخت خوابیده بود، خیلی هم خسته بود، همین جور گیج افتاده بود و در حالی كه خُرخُر می كرد دهانش باز مانده بود. اتفاقاً مقارن با آمدن این سوار، یك كرمی آمده بود گوشه ی لب این آدم.

یك وقت سوار دید این كرم رفت توی دهان این شخص و او هم همان طور كه گیجِ خواب بود كرم را بلعید. سوار، آدم واردی بود، می دانست كه این كرم مسموم است و اگر در معده ی این شخص باقی بماند او را خواهد كشت. فوراً از اسب پیاده شد و او را بیدار كرد. دید اگر به او بگوید كه این كرم رفته توی معده ات، ممكن است باور نكند و اگر هم باور كند وحشت كند و خود این وحشت او را از پا درآورد. یك چماقی هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 357
دستش بود. دید راهش منحصر به این است: او را به زور از خواب بلند كرد. آن شخص نگاه كرد دید یك آدم ناشناسی است. گفت: چه می خواهی؟ گفت: بلند شو! گفت: چه كار با من داری؟ دید بلند نمی شود، چند تا به كلّه اش زد. از جا پرید. سوار یك مقدار سیب گندیده و متعفن را كه در آنجا بود به او داد كه قی آور باشد. گفت:

این سیبها را به زور باید بخوری. هرچه گفت: آخر چرا بخورم؟ گفت: باید بخوری؛ با همان چماق محكم زد توی كلّه اش كه باید بخوری. آن سیبها را توی حلقش فرو كرد. بعد پرید روی اسب خودش و به او گفت: راه برو! گفت: آخر مقصودت چیست؟ كجا بروم؟ سوابق من و تو چیست؟ بگو دشمنی تو از كجاست؟ من با تو چه كرده ام؟ شاید مرا با دشمن خودت اشتباه كرده ای. گفت: باید بدوی. خواست كوتاهی كند، زد پشت كلّه اش و گفت: بدو! عابر داد می كشید و گریه می كرد اما چاره ای نداشت باید می دوید (مثل اینهایی كه تریاك می خورند، می دوند برای اینكه قی كنند) . به سرعت او را به سینه ی اسب انداخت و آنقدر دواند كه حالت استفراغ به او دست داد. نشست استفراغ كرد، سیبها آمد، همراهش كرم مرده هم آمد.

گفت: آه این چیست؟ سوار گفت: راحت شدی. برای همین بود. گفت: قضیه از چه قرار است؟ گفت: اصلاً من با تو دشمن نبودم. قضیه این بود كه من از اینجا می گذشتم، دیدم این كرم رفت توی حلق تو و تو در خواب سنگینی هستی و اگر یك ساعت می گذشت تلف می شدی. ابتدا موضوع را به تو نگفتم، ترسیدم وحشت كنی. برای اینكه قی كنی این سیب گندیده ها را به تو خوراندم سپس تو را دوانیدم.

حالا كه قی كردی ما دیگر به تو كاری نداریم، خداحافظ. عابر می دوید و پایش را می بوسید، نمی گذاشت برود، می گفت: تو فرشته ای، تو را خدا فرستاده است، تو چه آدم خوبی هستی!
این جور نیست كه بشر هرچه را كه بخواهد و خودش انتخاب كرده است حقش می باشد. انسان حقوقی دارد ولی حقوق انسانی و آزادیهای انسانی، یعنی در مسیر انسانی. بشر وقتی كارش برسد به جایی كه این اشرف كائنات كه باید همه ی موجودات و مخلوقات را در خدمت خودش بگیرد و بفهمد: خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْاَرضِ جمیعاً [1] این چوب و این سنگ و این درخت و این طلا و این نقره و این فولاد و این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 358
آهن و این كوه و این دریا و این معدن و این همه چیز باید در خدمت تو باشد و تو تنها باید خدای خودت را پرستش كنی و بس، یك چنین موجودی بیاید خرما یا سنگ یا چوب را پرستش كند، این، انسانی است كه به دست خودش از مسیر انسانیت منحرف شده. چون از مسیر انسانیت منحرف شده، به خاطر انسانیت و حقوق انسانیت باید این زنجیر را به هر شكل هست از دست و پای او باز كرد؛ اگر ممكن است، خودش را آزاد كرد، اگر نه، لااقل او را از سر راه دیگران برداشت.

جلسه ی آینده باز راجع به مسئله ی آزادی عقیده و آیه ی لا اِكْراهَ فِی الدّین بحث می كنم.
و صلی اللّه علی محمد و آله.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 359

[1] . بقره / 29.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است