در
کتابخانه
بازدید : 2836591تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از نظر كلی اعجاز قرآن از دو جنبه است: جنبه ی لفظی و جنبه ی معنوی. لفظی یعنی از جنبه ی هنر و زیبایی، و معنوی یعنی از جنبه ی علمی و فكری؛ چون مقوله ی هنر و زیبایی غیر از مقوله ی علم و تفكر است. زیبایی مربوط به فن است و علم مربوط به كشف.

علم یعنی آنچه كه حقیقتی را برای انسان كشف می كند، ولی زیبایی و جمال یعنی آن چیزی كه یك موضوع جمیل و زیبایی را به وجود می آورد.
البته خود هنر و زیبایی هم موضوعات و مقولات مختلفی دارد. یكی از آنها مقوله ی سخن است و اتفاقاً انسان در میان همه ی زیباییها آنچنان كه در مقابل سخن زیبا و فصیح شیفتگی نشان می دهد شاید در مورد هیچ مقوله ای از مقوله های زیبایی شیفتگی نشان ندهد.
ما می توانیم زیبایی را به دو نوع تقسیم كنیم: زیبایی حسی، زیبایی ذهنی.

زیبایی حسی هم به سمعی و بصری تقسیم می شود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 204
زیبایی گل و باغچه از نوع زیبایی حسی بصری است و زیبایی یك آواز خوش از نوع حسی سمعی است.
آیا زیبایی سخن از این نوع است؟ خیر، بلكه اصولاً زیبایی سخن حسی نیست، فكری است از راه حس.
یك شعر زیبا یا یك نثر زیبا چقدر انسان را جلب می كند؟ ! آنجا كه سعدی می گوید:
منت خدای را عزّ و جلّ كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزید نعمت؛ هر نفسی كه فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات؛ پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شكری واجب.
و بلافاصله شعری اضافه می كند:
از دست و زبان كه برآید
كز عهده ی شكرش بدر آید
و باز بلافاصله یك آیه از قرآن ضمیمه می كند:
اِعْمَلوا الَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّكورُ [1].
سپس ادامه می دهد:
فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگستراند و دایه ی ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپروراند. . .
این جملات، شعر و نثرش آنچنان در كنار یكدیگر زیبا چیده شده است كه سعدی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 205
هفتصد سال قبل مرده ولی گلستان او خودش را حفظ كرده است. چرا خودش را حفظ كرده؟ زیرا زیباست، فصیح و بلیغ است.
قاآنی از شعرای معروف و همشهری سعدی و اهل شیراز است. همیشه می خواست با سعدی رقابت كند. كتابی هم به آهنگ گلستان نوشته است ولی نتوانست به پای سعدی برسد.
نقل می كنند شبی در شیراز در فصل زمستان با عده ای پای بخاری نشسته بود و به اصطلاح مجلس بزمی بود و یك نفر قوّال هم در آنجا بود كه این شعر معروف سعدی را شروع به خواندن كرد:
شبی خوش است و در آغوش شاهد شكرم. . .
تا آنجا كه:
ببند یك نفس ای آسمان دریچه ی صبح
بر آفتاب كه امشب خوش است با قمرم
قاآنی كه خودش مرد شعرشناسی است آنچنان تحت تأثیر قرار گرفت كه گفت:

این مرد دیگر جایی نگذاشته كه كسی شعر بگوید! دیوان شعرش را كه جلویش بود پرت كرد توی بخاری و آن را سوزانید، گفت اگر این شعر است دیگر ما نمی توانیم شعر بگوییم!
پس گاهی یك شعر آنقدر زیبا از آب درمی آید كه شاعری مانند قاآنی كه خودش استاد سخن است یك جا كه از زبان یك قوّال آن شعر را می شنود آنچنان تحت تأثیر قرار می گیرد كه وقتی خودش را با او مقایسه می كند می بیند كه او چقدر بالاست و خودش چقدر پایین! این اثر سخن است.
حافظ را چه نگه داشته است؟ مولوی را چه نگه داشته است؟ زیبایی شعرشان؛ چون زیبایی سخن و به تعبیر علما فصاحت، روشنی، بلاغت، رسایی، خلاقیت و جاذبه و ربایندگی مسئله ی غیرقابل انكاری است.
قرآن به اعتراف هركس كه سخن شناس است و اندكی با زبان قرآن آشنایی دارد، حتی فرنگیها كه با زبان عربی آشنایی پیدا كرده اند، از جنبه ی فصاحت و بلاغت و زیبایی سخن بی نظیر است.
اولاً قرآن یك سبك مخصوصی دارد، نه نثر است و نه شعر، در صورتی كه همه ی سخنها یا نثر است و یا شعر. اما شعر نیست به دلیل اینكه وزن و قافیه كه در شعر كهن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 206
از پایه های اصیل شعر محسوب می شد ندارد؛ و علاوه بر وزن و قافیه، از ركن دیگر شعر كه تخیل است هیچ استفاده نكرده بلكه مطالب را بدون هرگونه تخیلی بیان نموده است.
مراد از تخیلات همان تشبیه های مبالغه آمیزی است كه در اشعار آورده می شود تا آنجا كه گفته شده است: «اَحْسَنُ الشِّعْرِ اَكْذَبُهُ» یعنی بهترین شعرها دروغ ترین آنهاست، چون هرچه دروغتر باشد قشنگتر می شود، مثل این شعر فردوسی:
ز سمّ ستوران در آن پهن دشت
زمین شد شش و آسمان گشت هشت
هركس بشنود می گوید به به! اما چقدر دروغ است؟ ! دروغ دیگر از این بزرگتر نمی شود گفت. مگر با بهم ریختن چندتا اسب در محدوده ی بسیار كم و گرد و خاك كردن سمهای آنان، آسمانِ هفت طبقه هشت تا می شود و زمین هفت طبقه شش تا؟
دروغ خیلی بزرگ است ولی به خاطر دروغ بودن زیباست. و یا شاعر دیگری می گوید:
یا رب چه چشمه ای است محبت كه من از آن
یك قطره آب خوردم و دریا گریستم
طوفان نوح زنده شد از آب چشم من
با آنكه در غمت به مدارا گریستم
بسیار جذاب و شیرین است ولی به همان دلیل كه خیلی دروغ است خیلی شیرین است. و البته این دروغ هم نیست و شرعاً هم دروغ محسوب نمی شود بلكه هنر است و یك نوع زیباسازی سخن به شمار می آید. ولی قرآن اساساً دنبال این گونه مطالب نرفته است.
علاوه بر این، این گونه زیباییهای سخن تنها در موضوعات خاصی امكان دارد:

عشقی یا حماسی یا مدّاحی افراد و یا هجای آنان، و هیچ یك از شعرا نمی توانند و نتوانسته اند در معنویات اظهار هنر بكنند و اگر احیاناً بخواهند در معنویات وارد شوند چون نمی شود در خود معنا هنرنمایی نمایند معنی را در لباس ماده تجسم می دهند و با زبان كنایی آن معنا را بیان می كنند.
مثلاً می خواهند از معرفت بگویند؛ آن را در لباس «مِی» در می آورند. یا می خواهند از جلال ذات حق سخن برانند؛ به «زلف» چنین تعبیر می كنند. و یا از اینكه هستیِ خودش را در راه او داده و به مقام فنای فی اللّه رسیده، چنین تعبیر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 207
می كند: خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی.
ولی قرآن اصولاً خودِ مسائل معنوی را طرح كرده و در نهایت روانی همچون آب زلال بیان می فرماید:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ. مالِكِ یَوْمِ الدّینِ. اِیّاكَ نَعْبُدُ وَ اِیّاكَ نَسْتَعینُ.
هر مسلمانی یك عمر این جملات را لااقل روزی ده بار در نماز تكرار می كند ولی آنقدر عذوبت و گوارایی دارد كه هرگز خسته نمی شود و سیر نمی گردد.
پس قرآن شعر نیست چون وزن و قافیه در آن رعایت نشده و نیز مطالب، صریح بیان گردیده و تخیل در آن به كار نرفته است.
و نثر هم نیست، به جهت آنكه هیچ نثری آهنگ بردار نیست و قرآن عجیب آهنگین است.
آیا شما تا كنون دیده اید كه یك كتابی را، چه دینی و چه غیر دینی، بتوان با آهنگهای مختلف خواند؟
تنها كتابی كه می توان آن را با آهنگ قرائت كرد قرآن است و این مطلب الآن به صورت یك رشته ی علمی درآمده. آیات مختلف قرآن آهنگهای مختلف می پذیرد؛ یعنی آهنگهای مختلف، متناسب با معانی آیات است. مثلاً اگر تخویف بكند آهنگی می پذیرد كه دل را تكان بدهد و بترساند. و آیاتی كه تشویق است آهنگی می پذیرد كه آرامش ببخشد.
شما بروید به دنیای مسیحیت با آن عظمت و پهناوری آن، و نیز دنیای یهود كه گرچه كشور منحصرشان اسرائیل است ولی به اغلب رادیوها و خبرگزاریهای دنیا تسلط دارند؛ آیا پیدا می كنید كه انجیل و تورات را با قرائت پشت رادیو بخوانند؟ ! اگر بخوانند تمسخرآمیز است و كسی نمی تواند تحمل كند. و یا مگر می شود نثر سعدی را با صوت خواند؟
این از ویژگیهای اسلوب قرآن است كه نه قبل از آن سابقه دارد و نه بعد از آن در زبان عربی دیده شده است.
جالب آن است كه این همه افرادی كه حافظ قرآن شدند و به قرآن عشق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 208
می ورزیدند و خودشان نیز اولین سخنور زمان خویش بوده اند نتوانستند دو سطر بگویند كه شبیه قرآن دربیاید.
علی علیه السلام را دنیا به فصاحت و بلاغت قبول دارد. من در یكی از بحثهای كتاب سیری در نهج البلاغه این بحث را كرده ام كه چطور الآن كه 1350 سال از زمان علی علیه السلام و خطابه هایش گذشته و در هر زمان ادبا و فصحا و نویسندگان و خطبای درجه اول عرب زبان با ذوقهای مختلف آمده و رفته اند، كلام علی علیه السلام عظمت خود را حفظ كرده است؟
علی علیه السلام اولین آیه ی قرآن یعنی اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذی خَلَقَ [2] را در سن ده یا یازده سالگی قبل از آنكه ذهنش به افكار دیگری نقش ببندد، شنیده و از استعدادْ به حد وفور بهره مند بوده و مرتباً با قرآن مأنوس بوده است. اگر كسی می توانست مانند قرآن حرف بزند از همه شایسته تر علی علیه السلام بود ولی در عین حال این نهج البلاغه است كه ما وقتی آن را در كنار قرآن قرار می دهیم به روشنی احساس می كنیم كه دو سبك است.
خودم به یاد دارم كه در اواخر ایام طلبگی خویش كه هم با قرآن آشنا شده بودم و هم با نهج البلاغه، در یك لحظه به طور ناگهانی این نكته برایم كشف شد.
نهج البلاغه را مطالعه می كردم. یكی از خطبه های آن است كه بسیار تشبیه و تمثیل در آن به كار رفته و جداً از نظر آن نوع فصاحت و بلاغتهایی كه بشر به كار می برد بسیار فصیح و بلیغ است.
این خطبه سراسر موعظه و یادآوری مرگ و عالم آخرت است و واقعاً خطبه ی تكان دهنده ای است. می فرماید:
دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْروفَةٌ، لاتَدومُ اَحْوالُها وَ لاتَسْلَمُ نُزّالُها، اَحْوالٌ مُخْتَلِفَةٌ، وَ تاراتٌ مُتَصَرِّفَةٌ، اَلْعَیْشُ فیها مَذْمومٌ وَ الْاَمانُ مِنْها مَعْدومٌ وَ اِنَّما اَهْلُها فیها اَغْراضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ تَرْمیهِمْ بِسِهامِها. . . [3]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 209
تا آنجا كه یكمرتبه یك آیه ی قرآن می خواند كه:
هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَی اَللّهِ مَوْلاهُمُ اَلْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ [4].
با وجود آنكه سخن علی علیه السلام آن همه اوج و موج دارد در عین حال وقتی این آیه ی قرآن در وسط آن می آید گویی آب روی حرفهای قبل ریخته می شود و چنان می نماید كه در یك فضای تاریكی ستاره ای پدید آید!
اصلاً سبك، سبك دیگری است و انسان نمی تواند آنچه احساس می كند بیان نماید! در این آیه چنان قیامت تجسم یافته كه كاملاً روشن می گردد كه چگونه انسان به مولای حق خودش در مقابل این همه مولاهای باطل بازگردانده می شود.
عصر قرآن عصر فصاحت و بلاغت است؛ یعنی تمام هنر مردم آن زمان فصاحت و بلاغت بود.
این مطلب معروف است كه بازاری داشتند به نام «بازار عُكاظ» . در ماههای حرام كه جنگ قدغن بود، این بازار عرصه ی هنرنماییهای شعری بود. شعرای قبایل مختلف می آمدند و شعرهایی را كه سروده بودند در آنجا می خواندند. شعرهایی كه در آن بازار انتخاب می شد به دیوار كعبه می آویختند.
هفت قصیده ای كه به «معلَّقات سبع» مشهور است از اشعاری بود كه بالاتر از آنها به نظر عرب نمی رسید. مدتها به همان حالت باقی مانده بود. بعد از آمدن قرآن خودشان آمدند و آنها را جمع كردند و بردند.
لبید بن زیاد از شعرای درجه ی اول عرب است. پس از نزول قرآن، وقتی مسلمان شد بكلی دیگر شعر نگفت و دائماً كارش قرآن خواندن بود.
به او گفتند: چرا حالا كه مسلمان شدی، دیگر از هنرت در دنیای اسلام استفاده نمی كنی و شعر نمی گویی؟
گفت: دیگر نمی توانم شعر بگویم. اگر سخن این است، دیگر آن حرفهای ما همه هجو است و من آنقدر از قرآن لذت می برم كه هیچ لذتی برای من بهتر از آن نیست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 210
در آیه ی مورد بحث، قرآن دعوت كرده است كه هركس می تواند بیاید و یك سوره مانند قرآن بیاورد. ولی در یك آیه ی دیگر می فرماید: فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ [5] كه حتی شامل یك آیه هم می شود؛ یعنی می گوید اگر می توانید یك جمله مانند قرآن بیاورید.
ولی این همه دشمنانی كه برای قرآن پیدا شده اند، چه در زمان قرآن و چه بعد از آن، نتوانسته اند این دعوت را پاسخ مثبت بگویند و حتی در زمان ما افرادی آمدند و یك چیزهایی به منظور معارضه با قرآن ساختند ولی وقتی در مقابل قرآن قرار دادند دیدند اصلاً هیچ گونه شباهتی ندارد.
پس یكی از وجوه اعجاز قرآن همان جنبه ی هنری است كه اصطلاحاً آن را «فصاحت و بلاغت» می گویند. ولی این تعبیر نارساست زیرا «فصاحت» به معنای روشنی و «بلاغت» به معنای رسایی است اما این گونه تعبیرات برای رساندن مقصود كافی نیست و بایستی به آن «جذابیت» را اضافه نمود كه حاكی از دلربایی قرآن باشد، زیرا قرآن به نحو خاصی در دلها نفوذ می كرد و با ربایندگی ویژه ای كه داشت با سرعت عجیبی تأثیر می نمود و آنها را شكار می نمود.
اینكه كفار پیامبر را «جادوگر» می خواندند، خود یك اعتراف ضمنی بود كه از ما ساخته نیست كه مثلش را بیاوریم، و این به خاطر همان جاذبه و دلربایی قرآن بود. وقتی می دیدند شخصی كه هیچ گونه اعتقادی نداشته همین كه یك یا دو بار قرآن را می شنود شیفته می گردد، می گفتند این جادو است.
غربایی كه به مكه می آمدند، چون معمولاً برای طواف به مسجدالحرام می رفتند، مشركین به آنان توصیه می كردند اگر می روید بایستی پنبه در گوشتان محكم فرو كنید تا مردی كه در سخنانش جادو است و می ترسیم كه شما را جادو كند صدایش به گوش شما نرسد، و برای این كار پنبه در اختیار آنان قرار می دادند.
اتفاقاً یكی از رؤسای مدینه به مكه آمده بود و یكی از همین مكّیها این توصیه را به او كرد. خودش چنین نقل می كند كه چنان گوشهایم را پر از پنبه كردم كه اگر دهل هم در گوشم می زدند نمی شنیدم. به مسجدالحرام آمدم و شروع كردم به طواف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 211
كردن. دیدم در آنجا مردی مشغول عبادت است كه قیافه و چهره اش مرا جذب كرد.

متوجه شدم كه لبانش حركت می كند ولی من صدای او را نمی فهمم. احساس كردم این همان شخص است.
ناگهان به این فكر افتادم كه این چه حرفی است كه اینها گفتند و من چرا باید از آنان بپذیرم؛ بهتر این است كه من پنبه ها را درآورم و ببینم این مرد چه می گوید، اگر حرف حسابی می زند بپذیرم وگرنه زیر بار او نروم.
پنبه ها را درآوردم، نزد او رفتم و به حرفهای وی گوش دادم. او آهسته آهسته آیات قرآن را می خواند و من گوش می كردم. چنان دلم را نرم كرد كه سر از پا نشناخته عاشق و شیفته ی او شدم.
این مرد از مؤمنین پایدار در تاریخ اسلام می شود و جزء افرادی است كه زمینه ی مهاجرت رسول اللّه را به مدینه فراهم می سازد و اصولاً نطفه ی اسلام مدینه و مهاجرت پیامبر در همین جلسه بسته شد [6].
این، اثر همان دلربایی و به اصطلاح هنر و زیبایی قرآن است.
تاریخ ادبیات نشان می دهد كه هرچه زمان گذشته است نفوذ معنوی قرآن در ادبیات مردم مسلمان بیشتر شده است.
مقصودم این است كه در صدر اسلام، یعنی قرن اول و دوم، ادبیات عرب هست ولی آن مقداری كه قرآن باید جای خود را در آن باز كند نكرده است؛ هرچه زمان می گذرد قرآن بیشتر آنها را تحت نفوذ قرار می دهد.
می آییم سراغ شعرای مسلمان فارسی زبان. رودكی كه از شعرای قرن سوم است اشعارش فارسی محض است؛ یعنی نفوذ قرآن زیاد به چشم نمی خورد. كم كم كه پیش می رویم و به زمان فردوسی و بعد از او می رسیم نفوذ قرآن را بیشتر مشاهده می كنیم.
وقتی كه به قرن ششم و هفتم یعنی به دوران مولوی می رسیم، می بینیم مولوی حرفی غیر از قرآن ندارد؛ هرچه می گوید تفسیرهای قرآن است منتها از دیدگاه عرفانی.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 212
در صورتی كه قاعدتاً باید عكس قضیه باشد، یعنی یك اثر ادبی در زمان خودش بیشتر باید اثر بگذارد تا یك قرن و دو قرن بعد.
این یك بحث مختصر راجع به فصاحت و بلاغت قرآن بود. اما قسمت دوم اعجاز قرآن، از نظر معنوی و محتوای آن است.
اگر ما مباحث الهیات قرآن را ببینیم، منطق قرآن را در معاد و انبیاء گذشته ملاحظه كنیم و یا منطق قرآن را در مورد فلسفه ی تاریخ و فلسفه ی اخلاق مورد مطالعه قرار دهیم به خوبی پی به عظمت آن خواهیم برد.
اینها مسائلی است كه قرآن درباره ی آن رسالت دارد، زیرا این نكته آشكار است كه قرآن كتاب پزشكی نیست، كتاب مهندسی راه و ساختمان نیست، بلكه كتابی است كه رسالتش هدایت مردم است.
قرآن وجوه دیگری از نظر اعجاز دارد، مثل اِخبار از غیب و یا پیش بینی های غیبی، هماهنگ بودن و اختلاف نداشتن كه هركدام جای بحث بسیار مفصلی است و اگر عمری باقی بود در جلسات آینده درباره ی آن بحث خواهیم كرد [7].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 213

[1] . سبأ / 13.
[2] . علق / 1.
[3] . نهج البلاغه، خطبه ی 224.
[4] . یونس / 30.
[5] . طور / 34.
[6] . [داستان مربوط به اسعد بن زراره و ذكوان خزرجی است كه از طرف قبیله ی خود برای جنگ با قبیله ی اوس به منظور تنظیم قرارداد نظامی به مكه آمده بودند ولی با دلی پر از ایمان به خدا به مدینه برگشتند و مقدمات مهاجرت رسول اللّه را آماده ساختند. ]
[7] [و با هزار افسوس این فرصت پیش نیامد، انقلاب ایران اوج گرفت و استاد تمام وقت خود را برای پیشبرد انقلاب گذاشت و سرانجام به آرزوی دیرین خود، "شهادت در راه خدا"نائل گشت. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است