در
کتابخانه
بازدید : 2836102تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
برخی از مستشرقین و كشیشان مسیحی به شكل اعتراض بر قرآن و بر پیغمبر ما مسئله ای را طرح كرده اند كه بعضی از نویسندگان اسلامی هم، نه به آن شكل بلكه به شكل دیگری مطرح نموده و كم و بیش مدعای آنها را قبول كرده اند و آن مسئله معجزات پیغمبر اسلام است.
مسیحیها به این شكل مسئله را مطرح كرده اند كه: از خود قرآن استنباط می شود كه پیامبر اسلام در مقابل تقاضای معجزه كه از او می شد امتناع می ورزید و خود قرآن بر این مطلب دلالت صریح دارد كه حتی بوی انكار سخت نسبت به معجزه می دهد؛ و آیاتی هم بر این مطلب شاهد آورده اند كه ما در آینده ی نزدیك به آن آیات اشاره می كنیم.
بعضی از نویسندگان اسلامی در عصر اخیر این مطلب را به این شكل توجیه كرده اند كه:
اساساً معجزه مربوط به دوره های كودكی بشر یعنی دوره هایی است كه بشر هنوز مراحل توحش را می گذراند و به مرحله ی علم و تعقل و منطق پا ننهاده بود و لذا چون از طریق علمی و منطقی ممكن نبود كه مسائل را با انسانها مطرح نمود، از این نظر پیامبران گذشته معجزه می آوردند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 191
و به عبارت دیگر بشر همانند كودك بود و كودك حرف منطقی و استدلالی سرش نمی شود و ناچار به قول شاعر:
چونكه با كودك سر و كارت فتاد
پس زبان كودكی باید گشاد
معجزه زبان كودكی است برای كودكها یعنی مردم اعصار گذشته، ولی همین كه بشر به مرحله ی بلوغ فكری رسید كه بتوان با زبان علم و منطق و استدلال با او سخن گفت دیگر نیازی به معجزه نیست، بلكه همین كه پیامبری مبعوث شد و طرحی اصلاحی به بشر عرضه كرد و قوانینی برای بشر و حركت تكاملی او پیشنهاد نمود، بشرِ دارای درك و عقل و منطق بلافاصله آن را می پذیرد و تسلیم او می گردد.
پیغمبر اسلام تفاوتش با همه ی پیغمبران گذشته در این جهت است كه ظهور او مقارن است- از نظر تاریخ جهان- با دوره ی تحول بشر از توحش به تفكر.
اقبال لاهوری تعبیری مشابه این دارد. می گوید: پیامبر اسلام در یك مقطع تاریخی قرار گرفته است كه گذشته اش تعلق دارد به دوره ی كودكی و توحش بشر و آینده اش تعلق دارد به دوره ی علم و منطق بشریت. به این دلیل ماهیت وحی پیغمبر آخرالزمان با وحیهای دیگر تفاوت دارد. و اصولاً پیغمبر اسلام آمد برای اینكه مردم را وارد مرحله ی تعقل و منطق كند.
اقبال لاهوری- قریب به این مضمون- ادامه می دهد كه: پیغمبر اسلام از نظر منشأ كارش كه وحی است تعلق دارد به دوره ی گذشته و از نظر روح رسالتش كه دعوت به عقل و منطق و علم و تجربه و آزمایش و پند گرفتن از تاریخ است تعلق دارد به دوره ی آینده.
از نظر اقبال فلسفه ی ختم نبوت هم همین است؛ یعنی بیان گذشته دو مطلب را به دنبال خود نتیجه می دهد: یكی ختم نبوت و دوم بی نیازی از معجزه؛ یعنی با آمدن این نوع نبوت و رسالت كه نبوت و رسالت ختمیه است، نه بعد از این، زمینه ای برای نبوت و رسالت دیگری است و نه دیگر نیازی به معجزه است زیرا معجزه مربوط به دوره های گذشته بوده است.
این بیانی است كه اقبال طرح كرده و بعضی از نویسندگان اسلامی نیز آن را پیروی نموده اند.
ما اینك در آن مقام نیستیم كه مفصلاً در این زمینه بحث كنیم ولی اجمالاً می گوییم: در فلسفه ای كه اینها برای ختم نبوت ذكر كرده اند اشتباه بسیار بزرگی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 192
مرتكب شده اند.
اشتباه نكنید؛ نمی خواهم بگویم اقبال ختم نبوت را انكار كرده! (چنان كه بعضی این اشتباه را كرده اند) خیر، برعكس، اقبال ختم نبوت را قبول دارد ولی توجیهی كه برای ختم نبوت ذكر كرده درست نیست.
فلسفه ای كه او ذكر می كند درست برخلاف متصورش نتیجه می دهد. او می خواهد با این توجیه ختم نبوت را اثبات كند اما متأسفانه اگر آن حرف درست باشد ختم دیانت را نتیجه می دهد! نه ختم نبوت.
ما اكنون در این قسمت بحث نمی كنیم بلكه بحث ما درباره ی معجزه است. گفتار نویسندگان مزبور شامل دو مطلب است: مطلب اول اینكه در دوره ی بلوغ فكری بشر اساساً نیازی به معجزه نیست. دوم اینكه به همین جهت اسلام به شهادت آیاتی از قرآن همواره از آوردن معجزه امتناع می ورزید. و این هر دو قسمت لازم است مورد بحث قرار گیرد.
اما قسمت اول. این مطلب صحیح نیست كه در دوره ی بلوغ فكری بشر نیازی به معجزه نیست، زیرا همان طور كه قبلاً گفتیم قرآن تعبیر به معجزه نمی كند بلكه همیشه به «آیه» تعبیر می كند.
آیت یعنی نشانه؛ نشانه ی چی؟ نشانه ی اینكه گفته های این شخص گفته ی خودش نیست، گفته ی خداست.
یك وقت است كه یك پیغمبر فقط حرفهای منطقی برای مردم می زند یعنی حرفهایی كه آنها را با دلایلی كه مسائل علمی را ثابت می كند می توان اثبات كرد، با برهان و یا با تجربه و آزمایش راه اثبات دارد؛ در این صورت او چه می شود؟ تازه می شود یك حكیم، یك دانشمند خیلی بزرگ. ولی فرق است میان حكیم و دانشمند و فیلسوف با پیغمبر.
دانشمند و فیلسوف حرفهایشان در سطح حرفهای بشری است ولی پیغمبران بیش از این را می خواهند بگویند.
پیغمبران علاوه بر این جهت كه حرفهایشان منطقی و عقلائی است حرف دیگری دارند و آن این است كه می گویند این حرفها مال ما نیست بلكه به ما گفته شده است و ما می گوییم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 193
قُل اِنَّما اَ نَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یوحی اِلَیَّ [1].
یعنی اینها كه من می گویم، این طور نیست كه شب نشسته ام فكر كرده ام، منتها مغز من از مغزهای دیگر بزرگتر است؛ خیر، اینها گفته های خداست كه به من وحی شده است.
نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الْاَمینُ. عَلی قَلْبِكَ لِتَكونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ [2].
من یك زبان دارم رو به شما، روح من از باطنش به جای دیگر اتصال دارد، از آنجا به من گفته می شود، من هم به شما ابلاغ می كنم. اصلاً من پیام آورم، پیام خدا را به شما می رسانم نه حرف خودم را. همه ی بحثها سر پیام آوری است. من رسول و نبی هستم یعنی فرستاده هستم و پیام دیگری را می رسانم.
فرض كنید یك وقت آقای سقراط می گوید كه من چنین فلسفه ای را در اخلاق دارم. وقتی ما حرفهای سقراط را منطقی دیدیم می پذیریم.
اما اگر سقراط گفت این حرفهایی كه من می گویم حرف من نیست پیام خداست و من پیام خدا را به شما ابلاغ می كنم، آن وقت می گوییم این را دیگر باید اثبات كنی. صرف اینكه حرفهای تو منطقی است دلیل نمی شود كه این حرفها مال خدا باشد. منطقی بودن حرف یك مسئله است و مال خود این شخص نبودن و مال خدا بودن و تضمین خدایی داشتن و قهراً اطاعتش پاداش خدایی داشتن و مخالفتش كیفر خدایی داشتن، مسئله ی دیگری است.
بسیاری افراد حرف منطقی می زنند، ولی اگر ما اطاعت نكردیم مسئله ی مهمی نیست. ولی آن كسی كه می گوید این حرف من نیست حرف خداست، اگر اطاعت نكنیم خدا را تمرد كرده ایم و اگر اطاعت كنیم خدا را پرستش كرده ایم.
بنابراین درست است كه پیغمبر در دوره ی بلوغ فكری می تواند حرفهای خودش را با دلیل و منطق برای مردم ثابت كند یعنی بگوید: ای مردم! فكر كنید، تعقل كنید،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 194
درستی حرفهای من را بیابید؛ اما درستی حرفهای او یك مطلب است و اینكه از جانب خداست مطلب دیگر.
یك وقت پیغمبر اسلام می آید و می گوید: شراب نخورید؛ شراب برایتان مضر است، رجس است، پلیدی است. بعد می گوید: حالا دلیلش را می خواهید؟ نگاه كنید به این شرابخوارهایی كه یك مدت زیادی شراب می خورند و دائم الخمرند، ببینید چه به سرشان می آید، به سر اعصابشان و جهاز هاضمه شان چه می آید، كبدشان چه حالی پیدا می كند! بروید و تجربه كنید، ببینید آنهایی كه مشروب می خورند و مست می شوند بر سر جامعه چه می آورند؟ تجربه از این بالاتر نمی شود. آمار جنایاتی كه ناشی از مشروبخواری است دلیل بر بدی مشروب است.

مردمی اگر اهل عقل و منطق باشند، خوب می فهمند كه این دستور بسیار منطقی است و نباید مشروب خورد. ولی باز این مطلب كه این پیام خداست، مسئله ی دیگری است.
پس در دوره ی بلوغ فكری هم ولو صحت تمام گفته های پیامبر را با برهان علمی و عقلی درك كنیم باز اگر بخواهیم پیام آوری او را تصدیق كنیم احتیاج به معجزه دارد.
تا اینجا مربوط به مطلب اول بود. اما مطلب دوم:
همان طور كه اشاره شد آنها مدعی هستند كه پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله به شهادت قرآن مجید همواره از آوردن معجزه خودداری كرده است و این نشان می دهد كه هیچ گاه معجزه ای نداشته است.
برای این منظور آیاتی را نقل كرده اند كه از همه روشنتر آیه ی سوره ی اسراء است كه می فرماید:
وَ قالوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْاَرْضِ یَنْبوعاً. اَوْ تَكونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْاَنْهارَ خِلالَها تَفْجیراً. اَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَیْنا كِسَفاً اَوْ تَأْتِیَ بِاللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبیلاً. اَوْ یَكونَ لَكَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ اَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّكَ حَتّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 195
هَلْ كُنْتُ اِلّا بَشَراً رَسولاً [3].
مكه سرزمین بی آب و علف و خشكی است. آب جاری در مكه آن زمان نبوده.

این مقدار آب جاری هم كه الآن هست و در منی و عرفات از آن استفاده می كنند، مقدار بیشترش نهر طائف است. طائف در دوازده فرسخی جنوب مكه است. زبیده- زن هارون الرشید، خلیفه ی مقتدر- كه قهراً همه ی بیت المال مسلمین هم در اختیارش بوده، باپول فراوانی كوه را شكافت و از طائف نهری به مكه جاری كرد. ولی در زمان پیغمبر اسلام اصلاً آبی در مكه نبوده است جز همین آب زمزم؛ آنهم به این مقدار فعلی نبوده، بعدها كنده اند تا آب آن زیادتر شده است.
كفار قریش، مخالفین پیغمبر، گفتند ما به تو ایمان نمی آوریم مگر آنكه:
1. از زمین چشمه ای برای ما بشكافی.
2. چون مكه باغ و بستانی ندارد، تو در اینجا یك باغستانی داشته باشی كه درخت انگور زیادی داشته و نهرهایی در وسط آن جاری باشد.
3. یا اینكه همان طوری كه گمان می كنی و ادعا می كنی در قیامت عالم دگرگون می شود و زمین و آسمان در یكدیگر فرو می روند، حالا هم تو كاری كنی كه آسمان بر سر ما فرو ریزد.
4. یا خدا و فرشتگان را از آسمان پایین آوری و آنها جلو ما تو را تأیید كنند.
5. یا مالك یك خانه ی پر از پول باشی.
6. و یا به آسمان بالا روی و از آنجا نامه ای برای ما بیاوری؛ یك نامه خطاب به ما (كه نبوت تو را گواهی نماید) .
اینها شرایطی است كه ما برای ایمان آوردن به تو داریم.
قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ كُنْتُ اِلّا بَشَراً رَسولاً. بگو سبحان اللّه! شما از من چه می خواهید؟ ! آیا من جز یك بشری كه پیامبر است چیز دیگر هستم؟ !
اینها به جمله ی آخر استدلال كرده و می گویند: كفار شش نوع معجزه از پیغمبر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 196
مطالبه كردند، پیغمبر جواب داد: سبحان اللّه! یعنی چه؟ ! این چه تقاضایی است كه از من می كنید؟ ! تقاضای معجزه یعنی چه؟ ! من اساساً قدرتِ برآوردن تقاضایتان را ندارم.
این آیه ای است كه هم مورد استدلال مسیحیان قرار گرفته نسبت به اینكه پیغمبر اسلام معجزه نداشت، و هم مورد استناد عده ای از روشنفكران برای این جهت كه معجزه مربوط به دوره ی كودكی بشر است و پیغمبر اسلام چون تعلق به دوره ی بلوغ فكری بشر داشته است از آوردن معجزه امتناع می كرده است.
ولی هر دو مطلب درست نیست و اینجاست كه ما باید مطالب را بشكافیم.
ما قبلاً گفتیم كه معجزه یك امر محال نیست. محال یعنی چیزی كه عقلاً ناشدنی است، پوچ است. حتی اگر كسی قدرت لایتناهی هم داشته باشد باز امر محال ایجاد نشدنی است؛ نه اینكه او نمی تواند، بلكه آن امر وجودپذیر نیست، زیرا آن عین نیستی است، عین پوچی است. چیزی كه حقیقتش عین نیستی است دیگر نمی تواند هستی یابد.
پس تقاضای معجزه غیر از تقاضای یك امر محال است زیرا چنان كه گفتیم معجزه یعنی امری كه برخلاف ناموس جاری طبیعت است ولی در ذات خود امری است ممكن كه فقط نیاز به یك قدرت ماوراء طبیعی دارد. این یك مطلب.
مطلب دیگر اینكه: گفتیم همه ی پیامبران باید معجزه داشته باشند فقط به عنوان یك آیه و دلیل برای صحت مدعای خود كه او از طرف خداست، و همین مقدار كافی است. ولی آیا پیغمبران عموماً ملزمند كه هرچه مردم تقاضا كردند آنها انجام دهند؟ اگر این طور باشد، می شوند مثل مارگیرها و جادوگرها!
مردم وقتی میلشان به تماشاگری می كشد، می آیند و رو به او كرده می گویند:

اگر تو پیغمبری پس فلان كار را كه ما می گوییم بكن! باز دسته ی دیگری، و همین طور.

این كه مسخره بازی است.
پیغمبر آن مقدار معجزه می آورد كه ثابت شود او از طرف خداست و همین كه اتمام حجت شد، دیگر هرچه مردم تقاضای معجزه بكنند می گوید اتمام حجت شد، من دیگر ملزم نیستم كه معجزه بیاورم.
و به تعبیر دانشمندان، پیغمبران ملزم نیستند به اقتراحات مردم عمل كنند؛ یعنی این طور نیست كه اگر كسی بچه اش در خانه گریه می كرده، برای ساكت كردن بچه، او را بغل كند و نزد پیغمبر بیاورد و بگوید: ای پیغمبر خدا! تو كه می توانی معجزه كنی معجزه ای كن كه این بچه سرش گرم شود!
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 197
خیر، معجزه دلیل است برای اینكه آن آدمی كه طالب حقیقت است حقیقت را بفهمد و درك كند كه این شخص فرستاده ی خداست و راستگوست و او موظف به عمل كردن است.
نكته ی دیگری كه اینجا باید گفت این است كه پیغمبران معامله گر نیستند؛ یعنی این طور نیست كه گروهی پیش پیغمبری بیایند و بگویند اگر می خواهی ما به تو ایمان آوریم این مقدار پول به ما بده!
پیغمبران آمده اند كه مردم ایمان بیاورند. ایمان با معامله گری جور در نمی آید.

پیغمبران مردم را حتی دعوت به انفاق می كنند یعنی از آنان می خواهند كه در راه خدا خرج كنند.
جالب اینكه پس از آنكه آنان را دعوت به انفاق و جهاد كردند، در مقام پذیرش حتی هرگونه انفاقی را تحویل نمی گیرند بلكه وقتی شخصی می آید و می گوید من می خواهم پول در راهی كه شما گفته اید خرج كنم، همین كه احساس می شود كه این پول دادن برای خودنمایی است، از او نمی پذیرند؛ و یا وقتی فردی می آید و می گوید من می خواهم سرباز اسلام باشم، از او سؤال می كند كه برای چه می خواهی سرباز شوی؟ می گوید چون می خواهم اسمم در تاریخ ضبط شود؛ می گوید برو دنبال كارت، ما هَجَرْتَ اِلَی اللّهِ تو به سوی خدا هجرت نكرده ای؛ اخلاص و ایمان نداری.
با توجه به این مطالب، معنی آیات روشن می شود. در آیه ی اول می گوید:
لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْاَرْضِ یَنْبوعاً. فرق است میان اینكه گفته شود «نُؤْمِنُ لَكَ» یا «نُؤْمِنُ بِكَ» . اگر بگوییم «یُؤْمِنُ بِهِ» یعنی به او ایمان می آورد، و اگر بگوییم «یُؤْمِنُ لَهُ» یعنی به سود او ایمان می آورد.
اینها نگفته اند «لَنْ نُؤْمِنَ بِكَ» بلكه گفته اند «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ» یعنی ما به سود تو ایمان نمی آوریم، و به عبارت دیگر اگر می خواهی ما بیاییم جزء دار و دسته ی تو شویم، كه این كاری است به نفع تو، تو هم باید كاری به نفع ما بكنی.
حَتّی تَفْجُرَ لَنا. «ل» برای نفع است و صریح است در اینكه آنها جریان چشمه را به نفع خود می خواسته اند و این تقاضای معجزه نیست، تقاضای یك معامله ی صرف است.
اَوْ تَكونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْاَنْهارَ خِلالَها تَفْجیراً. خواسته ی دوم اینكه تو مالك باغستانی پر از درخت خرما و انگور باشی.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 198
معلوم است اگر پیغمبر در مكه یك باغستانی داشته باشد و درخت خرمای خیلی زیاد و انگور خیلی زیاد، آن خرماها و انگورها را كه به ملائكه نمی دهد، قهراً به سود مردم مكه است.
این هم باز تقاضای معجزه نیست، تقاضای یك امری است به سود زندگی آنها؛ یعنی آنها می خواستند كه رسول اللّه مكه را تبدیل به طائف كند؛ مكه ای كه نه نهری دارد و نه باغستانی، تبدیل شود به شهری همچون طائف كه پر از باغستان و اشجار است.
اَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَیْنا كِسَفاً. اگر كسی بیاید و این گونه تقاضای معجزه كند، بگوید كه اگر تو معجزه داری معجزه ات این باشد كه من را بكش، آیا این تقاضای معجزه است؟ خیر، زیرا وقتی كه او كشته شود معجزه چه سودی دارد؟
كفار قریش می گویند تو می گویی كه در قیامت آسمان فرود می آید؛ اگر راست می گویی همین الآن فرود بیاور. اگر پیامبر این معجزه را انجام می داد و آنان همه می سوختند پس سوختن چه نتیجه ای داشت؟
اَوْ تَأْتِیَ بِاللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبیلاً. خدا و ملائكه را برای ما حاضر كن تا شخصاً با ما صحبت كنند. این هم معلوم است كه تقاضای یك امر محال است، زیرا ممكن نیست كه خدا خودش شخصاً با بندگان صحبت كند.
بعلاوه اگر خدا مانند بشر می بود كه مردم از راه چشمهای خودشان می توانستند او را ببینند و هم از راه گوشهایشان می توانستند صدای او را بشنوند، اساساً دیگر احتیاجی به پیغمبر نبود.
خدایی كه پیغمبر معرفی می كند لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ [4]، اَیْنَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ [5]، هُوَ الْاَوَّلُ وَ الْاخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ [6] است؛ او كه جسم نیست، او كه در آسمان نیست كه او را نقل به زمین كنند.
معنای تقاضای آنان این است كه خدا مثل یك مخلوق بشود و این هم از محالهای واضح است.
ملائكه هم همین طور است زیرا ملائكه اجسام مادی نیستند كه هر انسانی آنها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 199
را ببیند، گرچه ممكن است احیاناً متمثل به صورت انسانی بشوند و برای بعضی افراد نمودار گردند. ولی به هر حال مَلَك از جنس بشر و از جنس ماده نیست كه برای همه ممكن باشد آنها را ببینند. پس این هم یك تقاضای نامعقول است.
اَوْ یَكونَ لَكَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ. باز این یك تقاضای مادی و یك سوداگری صرف است. آنقدر بنده ی پول بودند كه گویی جز پول چیز دیگری نمی فهمیدند.
آخرین تقاضا یعنی مسئله ی آوردن نامه هم بسیار روشن است كه یك بهانه گیری است زیرا اگر فرضاً رسول اللّه نامه را می آورد باز آنها می گفتند این نامه را خودت نوشتی و آوردی.
در هر حال این تقاضاها بعضی تقاضاهای سوداگرانه است و بعضی احمقانه و هیچ كدام تقاضای حقیقت جویانه نیست.
و لذا پیغمبر در جواب آنها می گوید: من یك بشری هستم پیغمبر و نه چیز دیگر؛ و تقاضای از پیغمبر بایستی نه احمقانه باشد و نه سوداگرانه.
پس مسئله آن طور نیست كه این نویسندگان گمان كرده اند كه این تقاضا نظیر تقاضای امتهای گذشته از انبیایشان بوده ولی پیغمبر اسلام از آوردن معجزه امتناع می ورزیده است؛ خیر، اگر تقاضای اینها هم معقول و حقیقت جویانه بود رسول اللّه آنان را رد نمی كرد.
از اینها گذشته، نكته ی جالب اینكه قرآن مجید معجزات زیادی از انبیاء گذشته نقل كرده است؛ از نوح، لوط، هود، صالح، موسی، ابراهیم، عیسی و بسیاری دیگر به طور صریح معجزات گوناگونی را متذكر است كه هیچ قابل تردید نیست. آیا معنی دارد كه قرآن خودش این همه معجزات را از پیغمبران نقل كند ولی وقتی از خودش معجزه می خواهند بگوید من یك پیغمبر بیشتر نیستم؟ !
اگر اینچنین بود جای این سؤال از رسول اللّه باقی می ماند كه مگر آن اشخاص پیغمبر نبودند؟ ! یا آنها معجزه نبود؟ !
پس معلوم می شود معنای این جمله این است: اینها كه شما می خواهید از نوع آن معجزات نیست و اگر از آن نوع می بود می آوردم.
علاوه بر این، گذشته از اینكه خود قرآن معجزه است و ما به زودی درباره ی آن بحث خواهیم كرد و این نكته منصوص قرآن است، آیا رسول اللّه معجزه ی دیگری نداشت؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 200
چند فقره از معجزات پیامبر اسلام را خود قرآن به طور صریح متذكر است، از جمله:
سُبْحانَ الَّذی اَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَی الْمَسْجِدِ الْاَقْصَی الَّذی بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ ایاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ [7].
منزه است آن خدایی كه بنده ی خود را در شبی از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برد، برای آنكه آیات خود را به او بنمایاند.
تا اینجا در كمال صراحت یك سفر غیرعادی جسمانی را برای رسول اللّه نقل می كند. آیا این معجزه نیست؟ در زمانی كه مركب تندرو آن روز شتر بوده و جت و جمبوجت نبوده است رسول اللّه از مسجدالحرام به فلسطین در شبی سفر كند! به غیر از معجزه چگونه می شود توجیه كرد؟ !
وقتی این آیه نازل شد كفار قریش گفتند تو چه دلیلی داری بر این مطلب كه در آن شب سیر كردی؟ رسول اللّه در جواب آنان خصوصیات قافله ای را كه از شام به مكه می آمد نقل كرد كه در فلان جا اطراق كرده بودند و چنین و چنان با یكدیگر گفتگو می نمودند؛ و بر كفار قریش معلوم شد كه او از كنار قافله گذشته است.
و نیز داستان شقّ القمر: اِقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ. وَ اِنْ یَرَوْا ایَةً یُعْرِضوا وَ یَقولوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ [8] كه اشاره به داستان شقّ القمر توسط رسول اللّه است [9].

[1] . كهف / 110.
[2] . شعرا / 193 و 194.
[3] . اسراء / 90- 93.
[4] . بقره / 115.
[5] . بقره / 115.
[6] . حدید / 3.
[7] . اسراء / 1.
[8] . قمر / 1 و 2.
[9] . [در كتاب وحی و نبوت اثر دیگر استاد شهید معجزات بیشتری از قرآن نقل شده است. به كتاب مزبور مراجعه فرمایید. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است