در
کتابخانه
بازدید : 2836448تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
«آیت» یعنی نشانه و یا دلیل محكم. چرا قرآن آنچه را كه ما «معجزه» می گوییم «آیه» نامیده است؟ مردی كه پیدا می شود و ادعا می كند كه فرستاده ی پروردگار هستم، او مرا فرستاده و به من وحی كرده و آنچه كه من می گویم بپذیرید به دلیل اینكه سخنان من از آنِ خودم نیست بلكه سخن خدای شماست؛ آیا اشخاص باید بدون چون و چرا بپذیرند یا نه؟ پیداست كه در اینجا سه احتمال وجود دارد: یكی اینكه واقعاً این شخص پیام آور خدا باشد، دیگر آنكه دروغگو و جعّال بوده و خودش نیز آگاه به دروغ خودش باشد، و سوم اینكه مسئله برای خودش هم اشتباه شده باشد، مثلاً در باطن روح او فعل و انفعالاتی پدید آمده و بروز نموده و تجسم یافته باشد و او آنها را وحی پنداشته و باور نموده باشد.
احتمال سوم برای بسیاری از افراد اتفاق می افتد، كسانی كه واقعاً دروغ نگفته و نمی خواهند بگویند ولی در عین صداقت دچار توهمات شده اند و امر برای خودشان هم مشتبه گشته است.
اینكه كفار قریش رسول اللّه صلی الله علیه و آله را مجنون می خواندند یكی از عللش این بود كه پیغمبر آنچنان حسن سابقه ای در میان مردم داشت كه اگر می گفتند او
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 179
دروغگوست این لكه بر دامن او نمی چسبید، لذا برای خنثی كردن دعوت رسول اللّه صلی الله علیه و آله، به افرادی كه دعوت او را می پذیرفتند اظهار می كردند كه این مرد دچار توهمات روحی و روانی شده است.
پس روی این حساب، شخصی كه مدعی نبوت است برای اثبات ادعای خویش بایستی دلیل محكم بیاورد و اگر مردم این درخواست را می كردند درخواستی منطقی بوده است و در غیر این صورت یعنی پذیرفتن بدون دلیل كاری ابلهانه محسوب می گردد.
معجزه همان دلیل محكمی است كه ادعای نبوت را اثبات می كند و به همین مناسبت نیز «آیت» خوانده می شود.
برای توضیح بیشتر این مطلب، ما در اینجا به ترتیب مباحث زیر را مطرح می كنیم:
1. معجزه چیست؟
2. آیا معجزه ممكن است؟
3. آیا معجزه واقع شده است؟
4. چگونه معجزه دلالت بر صدق آورنده ی آن دارد؟
5. پیغمبر اسلام و معجزه
6. اعجاز قرآن
بعضی می پندارند معجزه مسئله ای نیست بلكه مسئله ی مهم قبول و یا عدم قبول خداوند است؛ یعنی می گویند ما اگر خدا را قبول كردیم دیگر راجع به معجزه بحثی نداریم زیرا خدای مورد قبول ما قادر مطلق است و به حكم «اِنَّ اللّهَ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ» او قدرت دارد مرده را زنده كند و از چوبی اژدها بسازد و رسول اللّه را در ظرف لحظه ای از مسجدالحرام به مسجدالاقصی ببرد و بلكه به همه ی آسمانها سیر دهد.
ولی برخلاف این پندار، مسئله به این سادگیها نیست كه اگر خدا را قبول كردیم مشكلات همه حل شده باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 180
1. بعضی ممكن است معجزه را این طور تعریف كنند كه: معجزه یعنی آنچه كه بدون علت روی می دهد.
ولی این تعریف بسیار نادرست است وشاید مادی مسلكان و آنان كه می خواهند معجزه را نفی كنند این نغمه را آغاز كرده اند و سپس كم و بیش به سر زبانها افتاده است.
زیرا كسانی كه طرفدار معجزه هستند می خواهند آن را دلیل بر چیزی بدانند و حال اینكه اگر معجزه بدون علت رخ داده باشد دلیل بر هیچ امری نخواهد بود.
وانگهی اگر (به فرض محال) یك چیزی بدون علت پیدا شود دیگر هیچ چیز را در عالم نمی شود اثبات كرد، نه اصلی از اصول علمی و طبیعی بر جای می ماند و نه اصلی از اصول فلسفی و كلامی، و حتی اثبات خدا هم متزلزل می گردد، چرا؟
زیرا ما خدا را به دلیل اینكه علت عالم است می شناسیم و اگر فرض كنیم كه در هستی نظامی وجود ندارد بلكه ممكن است چیزی بدون علت پدید آید، این احتمال را كه عالم بكلی به طور صدفه و بدون علت پدید آمده است نمی توانیم رد كنیم. پس این تعریف برای معجزه بسیار نادرست است [1].
2. ممكن است گروهی دیگر بگویند معجزه پیدایش چیزی بدون علت نیست؛ استثنا در قانون علیت نیست بلكه به این معناست كه به جای علت واقعی یك شی ء علت دیگری جانشین آن می گردد، و بالاخره معجزه یعنی جانشین شدن علتی به جای علت دیگر.
مثلاً علت واقعی و حقیقی پیدایش انسان آمیزش دو انسان است. حالا اگر این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 181
علت حقیقی كنار رود و جایش را به علت دیگری بدهد و انسانی از غیر طریق آمیزش دو انسان پدید آید، آن معجزه است.
این گفتار نیز ناشی از عدم اطلاع بر علوم عقلی است زیرا پس از آنكه پذیرفتیم كه در عالم نظام علت و معلول حكمفرماست این نظام یك نظام قراردادی نیست كه بشود آن را تغییر و تبدیل نمود بلكه طی یك رابطه ی حقیقی و واقعی و تخلف ناپذیر است.
یعنی در طبیعت اگر «الف» علت «ب» بود، بین الف و ب یك رابطه ی واقعی و حقیقی برقرار است كه نه الف آنچنان رابطه را با غیر ب دارد و نه ب با غیر الف می تواند داشته باشد و هیچ گاه ب بدون الف هستی نمی یابد؛ و بالاخره علت واقعی یك امر یك امر است و بس، و هیچ چیز با دو چیز نمی تواند رابطه ی علت و معلولی داشته باشد.
پس در مثال فوق هیچ گاه نمی شود «ج» به جای الف بنشیند و یا بالعكس «د» به جای ب معلول الف گردد [2].
3. در مقابل این دو تعریف، تعریف سومی برای معجزه هست كه اشكالات عقلی فوق به هیچ وجه بر آن وارد نمی گردد، و آن این است كه بگوییم معجزه نه نفی قانون علیت است و نه نقض و استثنای آن، بلكه خرق ناموس طبیعت است.
فرق است میان «خرق قانون علیت» و «خرق ناموس طبیعت» . معجزه نه آن است كه چیزی از غیر راه علت اصلی پدید آمده باشد، بلكه آنچه از غیر مسیر و جریان عادی و طبیعی به وجود آمده است «معجزه» نام دارد.
به بیان بهتر: معجزه خارج شدن امری است از جریان عادی به نحوی كه دخالت ماوراءالطبیعه در آن آشكار باشد.
با این بیان، در پیدایش معجزه علتی به جای علت دیگر نمی نشیند بلكه این مطلب كه بین علت و معلول یك نوع رابطه ی حقیقی و تخلف ناپذیر برقرار است پذیرفته شده ولی مسئله ی معجزه بدین گونه توجیه می گردد كه:
علل واقعی اشیاء برای بشر كه می خواهد با علم و تجربه به آنها برسد همواره
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 182
مجهول است و تنها خداوندْ آگاه بر علتهای واقعی اشیاء است و بشر به وسیله ی تجربه و آزمایش فقط به یك سلسله تقارنات و ارتباطات دسترسی پیدا می كند و بیجا آن را رابطه ی علیت می پندارد.
روی این حساب، معجزه امری است كه از غیر مسیر عادی- كه بشر تنها مسیر پیدایش آن امر پنداشته است- پدید آید. این نكته را باز توضیح خواهیم داد.
جواب این سؤال تا حدودی در بخش قبل روشن شد؛ یعنی اینكه معجزه ممكن است یا محال، بستگی دارد به تعریف معجزه و اینكه ما آن را چگونه توجیه نماییم.
اگر بگوییم معجزه یعنی آنچه كه بدون علت پدید می آید، بدیهی است كه محال است. و نیز اگر بگوییم معجزه نقض قانون علیت است یعنی همان كه علتی به جای علت حقیقی و واقعی امر بنشیند، باز هم ممكن نیست.
اما اگر به معنای سوم در نظر گرفتیم یعنی خارج شدن طبیعت از جریان عادی خودش، در این صورت معجزه ممكن است نه محال؛ و در اینجا ما ناچاریم توضیح بیشتری بدهیم:
«هگل» فیلسوف معروف اروپایی كلامی دارد كه بر اساس آن در فلسفه ی خود مسائل زیادی را بنیان نهاده است.
او می گوید: یك سلسله مسائل است كه از ضرورتهای عقل محسوب گردیده و عقل اجازه ی خلاف آن را هیچ گاه نمی دهد یعنی اصلاً خلاف آن امكان ندارد. مثل قضایایی كه در ریاضیات به كار می رود و او نامش را «قضایای تحلیلی» می گذارد.
شما در ریاضی می گویید مجموع زوایای یك مثلث 180 درجه است و یا مساوی با دو قائمه است. این حكم ضرورت عقل است؛ یعنی اگر عقل مثلث را درك بكند كه مثلث یعنی چه، بلافاصله حكم می كند كه ضرورت ایجاب می كند كه مجموع زوایای مثلث 180 درجه باشد و غیر آن محال است و حتی نیم درجه كم و زیاد نمی تواند باشد.
قضایایی كه در فلسفه و منطق جزء قضایای ضروریه محسوب می گردند همه از همین قبیل اند، مثل امتناع اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین.
ولی یك سلسله مسائل داریم كه مسائل تجربی است، یعنی آنهایی كه ما عقلاً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 183
هیچ گونه ضرورتی در آن درك نكرده ایم بلكه به حكم آنكه آن طور دریافته ایم می گوییم آن طور است.
مثالی كه هگل برای این نوع مسائل ذكر می كند این است كه می گوید: ما تا به حال هرچه در عالم تجربه كرده ایم این طور یافته ایم كه آب در اثر حرارت صد درجه مثلاً، بخار می شود، بعد اسم آن را «علیت» می گذاریم و می گوییم حرارت علت بخار شدن آب است، و یا اگر می بینیم آب در سرمای زیر صفر منجمد می گردد می گوییم سرما علت انجماد آب است.
وی می گوید: برای عقل انسانی هیچ كدام ضرورت ندارد؛ ما چون این طور دیده ایم این گونه حكم كرده ایم، در حالی كه اگر از اول كه متولد شده بودیم خلافش را مشاهده كرده بودیم یعنی حرارت را موجب انجماد و سرما را باعث بخار شدن آب می یافتیم، از نظر عقل ما هیچ تفاوتی نمی كرد.
یعنی انجماد در اثر برودت و تبخیر در اثر حرارت را ضرورت عقلی ایجاب نمی كند بلكه صرفاً یك قضیه ی وجودیه است. در عالم تا به حال این طور بوده بدون آنكه خلاف آن هم محال باشد.
این كلام تا اینجا كلام بسیار درستی است و حتی امثال بوعلی هم كه گویا به همین مطلب پی برده بوده اند در كلماتشان طرح شده كه برای علوم طبیعی كه همیشه بر تجربه استوار است و تجربه هم «ضرورت» به دست نمی دهد چه فكری باید كرد؟ با توجه به این نكته، علوم و قوانین طبیعی چه نحو اعتباری می تواند داشته باشد؟ آیا می توان قوانین تجربی را تحت ضابطه ی علیت فلسفی درآورد؟
در این زمینه می گویند در مواردی كه تجربه رابطه ای را نشان می دهد مثل اینكه حرارت موجب تبخیر می شود و برودت انجماد می آورد، در واقع یك علیتی وجود دارد و بدون علیت نمی تواند باشد و آن علت واقعی محال است جای خود را به دیگری بدهد. ولی اینكه آن علت همین باشد كه ما آن را با حواس خودمان به وسیله ی تجربه و آزمایش كشف كرده ایم مشكوك است. و لذا علوم تجربی روز به روز تغییر می كند، یك قانونش نسخ می شود و قانون دیگری جایگزین قانون قبلی می گردد.
مثلاً یك روز وقتی می دیدند سنگ را كه از بالا رها می كنیم به زمین می افتد، می گفتند كشش در خود سنگ وجود دارد كه مایل است خود را به مركز زمین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 184
برساند؛ و این حكمی بود كه بر اثر تجربیات مكرر، همه بر آن متفق بودند. ولی پس از ظهور نیوتن مطلب عوض شد و گفتند: خیر، این سنگ نیست كه میل به پایین آمدن دارد بلكه جاذبه در زمین است كه سنگ را می كشد. و پس از آن هم نظریه ی نسبیت مطرح شد و در نظریه ی قبل تجدید نظر گردید.
بنابراین، این مقدار ثابت و متیقّن است كه رویدادها بدون علت نیستند، ولی آیا علم به آن علتها خواهد رسید یا نه، معلوم نیست و اینكه ما به مجرد آنكه رابطه ای را كشف می كنیم نام آن را «علت» می گذاریم خطاست؛ خیر، اینها علتهای حقیقی نیستند؛ نه حرارت علت تبخیر است، نه برودت علت انجماد و نه جاذبه علت پایین آمدن سنگ؛ و لذا این گونه روابط چه بسا تبدیل و تحول می یابد.
اینجا فرق میان «ناموس طبیعت» و «قانون علیت» به خوبی روشن می شود.

مثلاً به حسب ناموس طبیعی، ما تا به حال هر چه دیده ایم یك انسان اگر بخواهد متولد شود یك راه بیشتر ندارد، حتماً باید جنس مذكر و جنس مؤنث هر دو باشند و نطفه ی آنان با یكدیگر تركیب شود تا انسانی پدید آید.
اما آیا قانون اصیل علیت در اینجا حكمفرماست؟ یعنی آیا غیر این محال است و نمی شود یك وقت سلولی كه در رحم زن تكوین می یابد چنان استعدادی را دارا گردد كه هم كار سلول زن را انجام دهد و هم كار سلول مرد را؟
عقل در اینجا نفی نمی كند بلكه می گوید: ما تا به حال این طور دیده ایم و به این شكل یافته ایم، ولی ممكن است به شكل دیگری كه ما هنوز به رازش آگاه نشده ایم با «دمیدن» ، اوول زن استعداد اسپرم مرد را نیز پیدا كند و اگر چنین بشود، قانون علیت نقض نشده بلكه ناموس طبیعت نقض گردیده است؛ و این است معنای معجزه.
یعنی معجزه خرق نوامیس طبیعت است. و با این معنی، معجزه ممكن خواهد بود.
حال برمی گردیم به كلام «هگل» . اگر در دنیا شخصی مدعی پیغمبری گردد و بگوید معجزه ی من این است كه من می توانم مثلثی ترسیم كنم كه زوایایش 190 درجه باشد، بلافاصله باید او را تكذیب كرد چون چنین عملی محال عقلی است و معجزه- طبق بیانات گذشته- محال عقلی را ممكن نمی نماید، و خود این ادعا دلیل بر كذب مدعای اوست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 185
و یا اگر مدعی نبوت ادعا كند كه من می توانم كاری بدون علت انجام دهم باز دلیل بر كذب مدعای اوست چون خلاف ضرورت عقل است.
ولی اگر كسی مدعی گردد كه من می توانم خلاف ناموس طبیعت كاری را انجام دهم، یعنی از همان قبیل كارهایی كه به قول هگل ما هیچ دلیلی بر اعتبارش نداریم جز اینكه تا حالا این طور دیده ایم، ما آن ادعا را قبول می كنیم.
و به تعبیر دیگر قوانین عقلی مطلق است نه مشروط، یعنی «اگر» ندارد، ولی قوانین طبیعی مشروط است؛ یعنی وقتی می گوییم مجموع زوایای مثلث برابر با دو قائمه است نمی شود گفت: اگر مانعی پیدا نشود. ولی در قوانین طبیعی می توان گفت:

قانون جاذبه اقتضا می كند كه جسم بزرگتر جسم كوچكتر را به طرف خود جذب كند، اگر مانعی جلو آن را نگیرد؛ یعنی اگر شما دستتان را جلو آن قرار دادید و مانع افتادن سنگ شدید قانون جذب كار خود را نمی كند.
خلاصه آنكه كشف علتهای واقعی در قدرت بشر نیست و بر او مكتوم است و بشر تنها به یك سلسله روابط می تواند دسترسی یابد و خداست كه بر تمام علتها آگاه است.
در سوره ی طلاق می فرماید: وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ هركس به خدا توكل كند خداوند او را كفایت می كند، یعنی به هیچ سببی از سببهای ظاهری احتیاجی نیست. و سپس می گوید: اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرِهِ یعنی خدا فرمان خودش را به نتیجه و به واقعیت می رساند.
ولی برای آنكه مردم خیال نكنند حساب علت و معلول و اندازه گیری در كار عالم نیست و احیاناً خداوند كاری را بدون رابطه ی علت و معلول انجام می دهد، بلافاصله می فرماید: قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِكُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً [3] یعنی برای هر چیزی حد و اندازه ای و رابطه ای قرار داده است ولی آن رابطه را تنها خدا می داند.
اینكه هر وقت خدا اراده كند كاری را انجام می دهد كه هیچ یك از اسبابی كه بشر می شناسد دخالت ندارد از این جهت است كه اینها پوششها هستند و اسباب واقعی نیستند و خدا خودش می داند كه سبب واقعی چیست.
خداوند هرگاه اراده كند، اشخاصی را به رازهای علت و معلول آشنا می سازد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 186
اگر كسی از ناحیه ی پروردگار به این رازها آشنا شد می تواند هرگونه تصرفی در كار عالم بكند بدون آنكه امری برخلاف نظام علت و معلول انجام داده باشد.
این است معنای آنچه كه در روایت آمده است كه بنده ی خدا آنقدر به پروردگارش نزدیك می شود كه خدا چشم او می شود كه با آن می بیند و گوش او كه با آن می شنود و دست او كه با آن كار می كند.
پاسخ این سؤال بسیار سهل و ساده است زیرا وقتی معلوم شد كه معجزه خرق قانون علیت نیست، كارهای خلاف جریان طبیعی و عادی بسیار در جهان اتفاق افتاده و می افتد.
از بوعلی نقل می كنند كه گفته است: اگر شنیدی فردی عارف یك ماه چیزی نخورده و نمرده است تعجب نكن، چون این عمل برخلاف قانون طبیعت است نه برخلاف قانون كلی هستی.
زیرا اینكه افراد معمولی اگر مثلاً چهل و هشت ساعت غذا نخورند می میرند، به خاطر آن است كه بدن آنها از نظر جریان معمولی تحلیل غذا نیازمند است كه در ظرف این مدت غذا به آن برسد. ولی یك انسان می تواند با تقویت اراده، بدن خویش را به گونه ای مسخر كند كه حتی حركت قلبش در اختیار او باشد، جریان تنفس با اراده و اختیار او انجام گیرد، تحلیل غذا و فعالیتهای معده و هاضمه اش زیر نظر او انجام گیرد.
نمونه ی این افراد در میان مرتاضها بسیار دیده شده است، مرتاضهایی كه می توانستند برای مدتهای طولانی تنفس خود را كنترل كنند و نفس نكشند در حالی كه افراد معمولی دو دقیقه هم شاید نتوانند.
این، نتیجه ی تقویت روح است، یعنی روح به گونه ای تقویت شده كه بر بدن حاكم گردیده است.
نقل می كنند سالی كه سران شوروی به هندوستان رفته بودند مشاهده ی این موضوع آنان را به حیرت انداخته بود و آنچنان برای آنان شگفت انگیز بود كه وقتی برگشتند گفتند بایستی این گونه اعمال در دانشكده ها مورد مطالعه قرار گیرد؛ گویا این هم خودش یك علمی است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 187
آنان دیده بودند كه مردی كه در تابوتی دربسته قرار گرفته و در قبری مدفون گشته بود بدون آنكه منفذی برای تنفس او قرار دهند، پس از مدتی كه او را بیرون آوردند شروع به تنفس كرد، و پیدا بود كه پس از قرار گرفتن در زیر خاك به اختیار خویش تنفس خود را متوقف ساخته و اینك آغاز نموده است.
در هرحال وقوع این گونه اعمال نمونه های زیاد دارد و تقویت اراده به وسیله ی تمرین، اگرچه تمرینهای غیرشرعی باشد، توجیه كننده ی تمام اعمال مزبور است.
بنابراین وقوع معجزه- كه گفتیم كاری است كه تنها برخلاف نوامیس طبیعت انجام می گیرد- با توجه به اینكه پیامبران با عنایت پروردگار نمونه ی كامل انسانها بوده و قویترین روحها و محكمترین اراده ها در آنان یافت می شود، بسیار سهل و آسان توجیه خواهد شد.
منطقیین می گویند ما سه گونه دلالت داریم: 1. دلالت قراردادی 2. دلالت طبیعی 3.

دلالت عقلی.
«دلالت قراردادی» یعنی آنكه چیزی را نشانه ی چیزی قرار بدهند به طوری كه اگر قرارداد خلافش می بود برخلاف دلالت می كرد. مثل دلالت الفاظ بر معانی.

«نان» به حسب قرارداد اسم این موجود خوردنی است و «آب» اسم آن آشامیدنی.

در حالی كه اگر به عكس قرار داده بودند یعنی آب را به جای نان و نان را به جای آب وضع نموده بودند همان طور دلالت می كرد و هیچ اشكالی به وجود نمی آمد.

یعنی بین لفظ «آب» و آن مایع و بین نان و آن ماده ی خوردنی هیچ گونه رابطه ی ذاتی نیست.
و نیز مثل دلالت علائم راهنمایی. مثلاً دلالت چراغ سبز بر عبور آزاد یك دلالت قراردادی است و اگر آن را علامت «ایست» نهاده بودند همان طور دلالت می كرد.
آیا دلالت معجزه بر صدق نبوت بدین گونه است؟ یعنی خدا با مردم قبلاً قراردادی بسته است كه هر وقت این اعمال را از كسی دیدند بدانند او از طرف من آمده است و هرچه می گوید راست است؟ !
مسلّم این طور نیست، زیرا خداوند هرچه بخواهد به مردم برساند از طریق انبیا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 188
می رساند و ما اینك در مقام اثبات خود انبیا هستیم.
«دلالت طبیعی» یعنی دلالت تجربی مثل دلالت سرفه بر درد سینه و یا حركت سریع نبض بر تب. اینها علائم طبیعی و تجربی است یعنی علائمی است كه در اثر تجربه به دست آمده است.
دلالت معجزه، از این نوع نیز مسلّماً نیست چون جزء مسائل تجربی بشر نیست.
«دلالت عقلی» یعنی دلالتهای استدلالی، مثل دلالت معلول بر علت. وقتی عقل حدوث چیزی را می بیند، با توجه به اینكه پیدایش چیزی را بدون علت محال می داند، بلافاصله پی به علت آن می برد و این موضوع هیچ احتیاج به قرارداد و یا تجربه ندارد.
دلالت معجزه از این گونه دلالتهاست و برای توضیح آن باید بگوییم:
نحوه ی دلالت معجزه دو گونه ممكن است بیان شود. متكلمین معمولاً گفته اند كه معجزه یك نوع دلالت عقلی به نحو عملی است. مثل مواردی كه عقل انسان از عمل شخصی پی به رضایت او می برد و یا از سكوت او كشف رضا می نماید. تقریر معصوم كه در فقه حجت شمرده شده نیز از این قبیل است؛ می گویند همان طور كه اگر معصوم صریحاً ترتیب وضو گرفتن را به كسی می گفت و یا خودش وضو می گرفت برای ما حجت بود، همین طور اگر در پیش روی او كسی به نحوی وضو بگیرد و معصوم ایرادی بر او نگیرد، به دلالت عقلی معلوم می شود كه نحوه ی وضو گرفتن همان است، به این استدلال كه اگر صحیح نبود حتماً معصوم اعتراض می كرد و چون اعتراض نكرد پس حتماً در نظر او صحیح بوده است. و اگر كسی سؤال كند كه چرا اگر صحیح نبود معصوم ایراد می گرفت، خواهیم گفت این كار اغراء به جهل است یعنی مردم را وادار به جهالت كردن است و این عمل زشت و ناپسند است و معصوم چنین عملی را مرتكب نمی گردد.
این عده می گویند دلالت معجزه بر صدق نبوت از این قبیل است، به این بیان كه وقتی شخصی می آید و می گوید: مردم! من از طرف خدا هستم، با توجه به اینكه خداوند بر همه ی افعال بشر آگاه است، ادعای این شخص در حضور خداوند انجام شده است. هنگامی كه برای اثبات مدعای خود كار خارق العاده ای انجام داد، حال یا به خودش نسبت داد و یا به خداوند، حتماً دلیل صدق او خواهد بود چون اگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 189
دروغ بگوید خداوند نباید بگذارد این كار انجام گیرد، زیرا اگر او دروغگو باشد عملاً او را تأیید كرده و مردم را اغراء به جهل نموده است.
این بود بیان نظریه ای كه معمولاً متكلمین درباره ی معجزه ابراز داشته اند. ولی عده ای از دانشمندان معتقدند كه متكلمین حقیقت معجزه را درك نكرده اند، زیرا آنان گمان كرده اند كه معنای معجزه این است كه خدا مستقیماً كاری را به دست یك پیغمبر جاری می كند بدون آنكه پیغمبر در آن دخالتی داشته باشد بلكه آن پیغمبر یك چهره ی ظاهری بوده و در حقیقت یك خیمه شب بازی است. خدا كار را می كند به دست پیغمبر. عیسی می آید بر بالین مرده می نشیند ولی خدا مرده را زنده می كند.

عیسی هیچ نقشی نداشته بلكه یك وسیله است. یعنی معجزه مستقیماً عمل خداست و همان طور كه من و شما در انجام امر معجزه دخالت نداریم پیامبران نیز دخالت ندارند.
ولی خیر، مطلب از اینها بالاتر است. بین معجزه و شخص معجزه آور یك نوع رابطه ی واقعی برقرار است به طوری كه صدور این عمل از غیر او ممكن نخواهد بود.
معجزه نمایانگر كمال روحی و معنوی ولیّ خداست. هنگامی كه ولیّ اللّه اعجاز می كند نیروی بشری اش متصل به نیروی الهی است، یعنی خدا به او اراده، قدرت و نیرویی مافوق بشری عنایت فرموده است.
از بیاناتی كه در مطالب قبل گذشت روشن شد كه ولیّ خدا در اثر اطاعت كامل از خداوند و ریاضتهای عملی به جایی می رسد كه چنان اراده ی نیرومندی دارا می گردد كه می تواند بر طبیعت غلبه كند. به عبارت دیگر بشر می تواند در سایه ی عبادت و اطاعت چنان به خداوند نزدیك گردد كه نمونه ی كامل خداوند بر روی زمین باشد.
با این بیان، وقتی كه اولیاء خدا امور خارق العاده انجام می دهند، آنان خودشان كار می كنند ولی با یك توانایی مافوق بشری.
این جریان معروف است كه هنگامی كه علیّ بن ابی طالب درِ قلعه ی خیبر را كه چهل یا پنجاه نفر به زحمت می توانستند از جا بكنند با یك دست از جا كند و به یك طرف پرتاب كرد گفت:
وَ اللّهِ ما قَلَعْتُ بابَ خَیْبَرَ بِقُوَّةٍ جَسَدانِیَّةٍ بَلْ بِقُوَّةٍ اِلهِیَّةٍ.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 190
به خدا سوگند من درِ خیبر را با یك قوه ی جسمانی نكندم بلكه یك قوه ی الهی مرا تأیید كرد؛ یعنی این بازوی انسانی و بشری علی توانایی چنان كاری را نداشت، یك نیروی الهی او را تأیید كرد به طوری كه اگر ده مقابل آن هم بود باز قادر می بودم.
پس علی علیه السلام می گوید من كندم، نه اینكه من نكندم، بلكه من دستم را به در گذاشتم و خدا در را كند و پرتاب كرد. من كندم، ولی با یك قوه ی خدادادی. پس معجزه معنایش این است كه اگر عیسی مرده زنده می كند، نه بشر با قوه ی بشری مرده زنده كرده و نه خدا مستقیماً بدون دخالت بشر، بلكه بشر با قوه ی خدایی مرده را زنده كرده است.
بنابراین روشن شد كه دلالت معجزه بر صدق نبوت، یك دلالت عقلی است اما نه دلالت عقلی به آن شكلی كه متكلمین می گویند بلكه یك نوع دلالت عقلی صددرصد منطقی.

[1] . این مطلب در كتاب عدل الهی مشروحاً بحث شده كه این گمان باطلی است كه كسی خیال كند: اینكه ما كارها را از طریق سبب و مسبّب و علت و معلول انجام می دهیم به خاطر عجز ماست و چون خدا قادر مطلق است دیگر علت و معلول برای او مطرح نیست!
خیر، در جای خود به اثبات رسیده و نزد حكما مسلّم است كه قدّوسیت و كمال ذات الهی اقتضا می كند كه كارها در نظام علت و معلول انجام گیرد و به عبارت واضحتر نظام علت و معلول یعنی نظام فعل خدا و نظام كار خدا.
در قرآن مجید آیات زیادی بر این مطلب دلالت دارد كه همواره خدای بزرگ از طریق اسباب اوامر خویش را به اجرا درمی آورد، چه اسباب طبیعی مانند نزول باران و روییدن گیاهان و چه اسباب غیرطبیعی و ماوراء حس مانند ملائكه و جنود غیرمرئی حق متعال.
[2] . [در اینكه رابطه ی بین علت و معلول چگونه رابطه ای است و چرا نمی شود از یك علت بیش از یك معلول پدید آید و یا یك شی ء معلول دو علت بوده باشد، در پاورقیهای جلد سوم اصول فلسفه مشروحاً بحث شده و خوانندگان محترم می توانند به كتاب مزبور مراجعه فرمایند. ]
[3] . طلاق / 3.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است